علی پروشانی کارگردان نمایش «اژدهای طلایی»در گفتوگو با ایرانتئاتر:
خود را موظف میدانم شیوههای جدید اجرایی را به مخاطب ارائه دهم
ایرانتئاتر: علی پروشانی کارگردان نمایش «اژدهای طلایی» معتقد است؛ وظیفه من کارگردان است که شیوههای جدید اجرایی را پیش روی مخاطب قرار بدهم و از ساختار تکراری و کلیشه ای دور شوم.
مخاطب در حین دیدن نمایش اژدهای طلایی با فضایی فانتزی، گروتسکگونه و ساختاری مینمالیستی با تکیه بر شیوه فاصلهگذاری روبهرو میشود؛ فضایی که در عین جذابیت پر از تلخی است. رولاند شیمِلْفِنیگ نویسنده اثر و علی پروشانی کارگردان در نمایش اژدهای طلایی در فضایی مدرن به واکاوی روابط و مسائل میان انسانها، موضوع مهاجرت که بخشی از زندگی مدرن و معاصر است و سوءاستفاده انسانها از یکدیگر و یا به تعبیری استعمار نوین میپردازند. شیمِلْفِنیگ از معروفترین نمایشنامهنویسان حال حاضر آلمان است که رمانها و نمایشنامههای پرمخاطبی دارد؛ نویسنده ای که در آثارش به مسائل روز انسان معاصر بخصوص از نوع غربیش و خیانت و ارتباط نافرجام زوجها میپردازد و اژدهای طلایی را در سال ۲۰۱۵ نوشته شده است.
علی پروشانی کارگردان نمایش اژدهای طلایی کارشناس مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف و کارشناسی ارشد مدیریت از دانشگاه لیورپول است. او پیش از این کارگردانی و طراحی صحنه نمایشهای جمجمه در کانامارا، لابیرنت، غرب غمزده، ماه و پلنگ، چوب به دستهای ورزیل و همچنین بازی در نمایش فرزند به کارگردانی سیمین امیریان را در کارنامه هنری خود دارد. داستان اژدهای طلایی درباره پسر پناهندهای است که در یک رستوران شرقی کار میکند؛ او دچار دندان درد میشود و از آنجا که اوراق هویتی ندارد این امکان وجود ندارد او را به نزد پزشک ببرند و بر آن میشوند تا دندانش را بکشند. با علی پروشانی در باره اجرای این نمایش گفتوگویی انجام دادهایم.
چطور شد به سراغ اقتباس از نویسنده ای رفتید که در ایران کمتر شناخته شده است؟
حدود 6-7 سال پیش محمد عاقبتی نمایشنامهای به نام زنی از گذشته را روی صحنه اجرا کرد که متنش متعلق به رولاند شیمِلْفِنیگ بود و از این طریق با این نویسنده آشنا شدم. با تفکرات، جهانبینی و نگاه او به دنیای مدرن احساس نزدیکی داشتم. از آنجایی که اثری از این نویسنده تا به حال به فارسی ترجمه نشده بود، بنابراین خودم چند نمایشنامه از او را ترجمه کردم؛ که یکی از این آثار نمایشنامه اژدهای طلایی بود و به نظرم برای اجرا بسیارمناسب آمد.
در اجرا چقدر به فضای نمایشنامه وفادار بودید؟
در ترجمه نمایشنامه به متن اصلی وفادار بودم، اما به منظور اجرا، دراماتورژی روی نمایشنامه صورت گرفت و بخشهایی از آن حذف و اضافه شد؛ این تغییرات در پروسه 4 ماه تمرینهای نمایش انجام شد.
چه بخشی از نوع نگاه این نویسنده برای شما جذابیت بیشتری داشت؟
نگاه نویی که به روابط و تعاملات اجتماعی بین آدمها دارد؛ برای من خیلی حائز اهمیت بود.
با وجود رویکرد تکراری اغلب کارگردانهای تئاتر به تعدادی از نویسندگان مثل سایمون و مک دونا، حضور نگاه متفاوت از نویسندگان جدید در این شرایط برای تئاتر ما به عنوان یک نیاز جدی مطرح است. چقدر به این مسئله اعتقاد دارید؟
به مک دونا اشاره کردید؛ من هم از این نویسنده متنی را اجرا کرده بودم و بعد از اقتباس من در شش – هفت سال قبل، اقتباس از آثار مک دونا در تئاتر ما مد شد. امیدوارم این اتفاق برای آثار شیمِلْفِنیگ هم رخ بدهد و آثارش مورد توجه قرار بگیرد.
با توجه به جهان و زبانی که این نویسنده در روایت داستانش دارد؛ رویکرد گسترده کارگردانهای ما به استفاده از آثار او کمی بعید به نظر میرسد.
با شما موافقم و در کارهای این نویسنده کمتر نشانی از المانهای عامه پسند دیده میشود. متن اژدهای طلایی هم به لحاظ اجرای صحنهای جزو متنهای سخت این نویسنده است.
چند سال قبل ابراهیم پشت کوهی نمایش مثل آب برای شکلات را روی صحنه برد که در چند صحنه بازیگران نمایش در آشپزخانه غذای واقعی درست میکردند و بو و عطر غذا در محوطه سالن پیچیده بود که این قضیه به ارتباط بهتر مخاطب با جهان اثر کمک کرد؛ اما شما در اجرایتان با توجه به اینکه قصه اصلی داستان در یک رستوارن غذای چینی میگذرد از چنین رویکردی دوری کردید. دلیل این مسئله چه بود؟
به این مسئله فکر کرده بودم و البته در شروع کار اجرای نمایش را در سالن بلکس باکسی مثل حافظ تصور میکردم. حتی این طرح را داشتم که در زیر صندلیها اجاقی باشد و غذای واقعی طبخ کنیم. اما در سالن دکتر ناظر زاده کرمانی چنین امکانی وجود نداشت. به نظرم بوی غذا به درگیر شدن بهتر خاطب با فضای نمایش کمک زیادی انجام میداد و دوست داشتم اگر میشد فضای کاملتری از آشپزخانه شامل ظروف روغن و ادویهجات و سایر ملزومات طبخ غذا را مورد استفاده قرار میدادم.
شیوه اجرایی نمایش در اغلب صحنهها به شکل توصیفی توسط یک شخصیت درباره شخصیت دیگر انجام میشود. این شیوه اجرایی چه ویژگیهایی دارد؟
شیمِلْفِنیگ نویسنده نمایشنامه یک آلمانی زبان است و بسیار متأثر از مکتب و سبک اجرایی برتولت برشت و تکنیک فاصله گذاریش محسوب میشود؛ در ساختار نمایشنامه این فاصلهگذاری وجود دارد.
اما در نمایش شما استفاده گستردهای از تکنیک فاصلهگذاری دیده نمیشود؟
همینطور است و در کار به شیوه ترکیبی از تکنیک فاصلهگذاری و خلق صحنه در فضای مورد نظر پرداختهام.
نکاتی مثل زن پوش بودن بازیگران مرد و ظاهر شدن یک بازیگر در چند نقش مخاطب را به یاد نمایشهای سنتی ایرانی میاندازد؛ این نوع نگاه را چگونه ارزیابی میکنید؟
این مسائل جزو نکاتی بوده که در نمایشنامه وجود داشته و من به آنها علاقه داشتهام. در متن اژدهای طلایی نوعی آشناییزدایی پر رنگ وجود دارد و در همین راستا زن نقش مرد را بازی میکند و بالعکس؛ یا پیر نقش جوان را بازی میکند و غیره و ذالک. ماحصل این آشناییزدایی این میشود که پایههای ذهنی مخاطب تحت تأثیر قرار بگیرد و برای مخاطب این فرصت به وجود بیاید که دلایل کنش و رویکرد شخصیتها را ببینید.
ساختار اجرای شما متکی بر روایت تعداد زیادی خرده داستان است که ساختار اجرایی نمایش را شکل میدهد؛ از طرفی ایجاد اتصال بین این داستانکها برای برخی از مخاطبان دشوار میشود. این نوع ساختار چه ویژگیهایی دارد؟
این نکته را قبول دارم که پیدا کردن نخ تسبیح میان این خرده داستانها برای مخاطب مقداری دشوار است. همانطوری که اشاره کردم من این متن را شش سال قبل به فارسی ترجمه کردم و موقعی که سال قبل مجدداً به سراغش رفتم احساس کردم که باید چندین و چند بار توسط من و بازیگران خوانده شود. از طرفی وظیفه من کارگردان است که شیوههای جدید اجرایی را پیش روی مخاطب قرار بدهم و از ساختاری تکراری و کلیشه ای دور شوم.
گفت و گو از احمد محمد اسماعیلی