نگاهی به نمایش «نیمه شب به وقت محلی» به کارگردانی ارمغان سلطانی
در جستجوی زمان از دست رفته
ایران تئاتر، کیارش وفایی: تصورات و خیالهای انسان همیشه به طور مطلق خوب و یا به یقین بد نیستند، بلکه مرزی مشترک با یکدیگر دارند که در اوقاتی موثر برای رسیدن به واقعیت میشوند و در زمانی منجر به دوری از حقیقت خواهند شد. لذا این مرز بین واقعیت و خیال یکی دیگر از ترکیب باورهای درونی و بیرونی انسان است که در هر شرایطی انسان را مخلوقی تلاشگر و البته رویاپرداز نشان میدهد.
اصولا انسان با تمام داشتههایی که در جهان به شکل اکتسابی و شهودی به دست میآورد همیشه سعی دارد به سوی خواستههای ممکن و یا غیرممکن خود در حرکت باشد تا قدرت کشف کردن را تجربه کند. لذا این رویکرد در دراز مدت قابلیت آن را دارد که هر لحظه را به تابویی برای شکستن مبدل سازد تا انسان بتواند تاثیرات تلاش و یا رویاپردازی خود را مشاهده کند. اهمیت این اتفاق در زندگی بشر میتواند به شکلی کوتاه مدت و یا حتی طولانی مدت بروز داده شود تا همیشه مجالی برای دگرگونی یا تغییر وجود داشته باشد. جوامع بشری در ازای این خواسته که تاریخ انقضایی ندارد نه تنها مقاومتی نمیکنند، بلکه بسیار از چنین دادهای استقبال خواهند کرد. ضرورت این موضوع در تمامی ارکان یک زندگی وجود دارد که اجازه میدهد چند وجهی بودن هویت یک انسان از سوی جهان هستی و سایر انسانها مورد قضاوت و یا حمایت قرار بگیرد. حال در این وضعیت است که ذهن جستجوگر تلاش میکند تا ایدهآلهای بسیاری را از نقطه صفر در محور تشخیص به سوی کمالگرایی حرکت بدهد. در واقع این رویکرد را میتوان به نوعی قوه محرکی از ذات انسان بر شمرد که سبب میشود تا در جوامع بشری همیشه حرفی برای گفتن و یا شنیدن وجود داشته باشد تا موافقها و مخالفهایی را فراهم آورد. شاید باید گفت که نویسندگان از جمله کسانی هستند که آثار خود بر مبنای مرز مشترک بین واقعیت و خیال پایهگذاری میکنند تا اتفاقهای آثارشان برای مخاطب باورپذیر و قابل توجه باشد. لذا نباید فراموش کرد اتفاقهایی را که تاکنون انسانها از ابتدا آنها به تماشا نشستهاند در سه محور واقعیت، خیال و یا تلفیقی از آن دو بوده است.
نمایش «نیمه شب به وقت محلی» کوشیده است تا با فراهم آوردن جزئیات لازم انسان را در مقابل اتفاقهای پیش آمده قرار بدهد تا از آن طریق بتواند از زاویه دید خود حرفی برای گفتن داشته باشد. حرفهایی که در آن مبدا و مقصد شخص انسان است. موجودی چندوجهی که بر اساس شرایط و موقعیت، زاویه دید و حرکت خود تغییر میدهد تا بتواند به نوعی از عملکردش دفاع کرده و در شرایطی تبرئه شود. البته از سوی دیگر قبول آنکه انسان در پارهای از مواقع مقصر خطاب میشود نیز دور از ذهن نیست، زیرا این عنوان هم یکی از همان دادههای چندوجهی مخلوق متفکر است. جهان متن این نمایش با استفاده از مولفه مونولوگ توانسته شخصیتی را خلق کند که در جهانش با داشتههایی که در اختیار دارد به نبرد با خود بپردازد تا بتواند نکاتی را از زندگیش حذف و عنوانهای تازهای را به آن اضافه نماید. حال در این میان موقعیت زمانی که شب کریسمس را تعریف میدهد در موقعیت مکانی این نمایش که خانه شخصیت است مهیای معرفی است. شخصیت در جهان اثر به ظاهر بابانوئل آمده تا بتواند اهمیت روایت زندگی خود را با استفاده از مولفههای تخیل و فانتزی بهتر به مخاطب منتقل کند. او نیز مانند سایر انسانهایی که در زمان اکنون زیست میکنند در ذهن و عملکرد خود اوج و فرودهایی دارد، حتی رفتارهایی که اکثر انسانها آن را تجربه کردهاند.
شخصیت نمایش بر اساس موقعیتی که در آن قرار میگیرد برونریزی کرده و از مسائلی حرف بزند که باعث شده است او خود را از زاویه بیرونی و درونی مورد قضاوت قرار بدهد. لذا در این مجال روایت به سوی واکاوی شرایط در زمان گذشته میرود که مشخص کند شخصیت این اثر بر چه مبنا و مشخصهای در لحظاتی از خود بیزار و در زمانهایی حقطلب جلوه میکند. در واقع مولفه مونولوگ این اجازه را به شخصیت میدهد تا بیشتر از آنکه داد اعتراض بر سر جهان پیرامونش بزند، خود را در برابر اوقاتی که ناکام مانده مقصر بداند. موقعیت مکانی این نمایش جزو لازمههای این برونریزی است، زیرا خانه شخصیت میتواند محلی مناسب برای تسویه حسابهای شخصی او با خودش باشد. حال در این میان اتفاقهای طراحی شده در جهان متن سبب شده است که شخصیت، تنهایی انسان را در زمان مدرنیته نشان بدهد که این موضوع به نوعی به همان رفتارهای درونی و بیرونی بابانوئل نمایش باز میگردد.
شاید بتوان گفت پوشش لباس شخصیت یکی از کارکردهای تصویری در این نمایش است که مخاطب را مجاب میکند تا علاوه بر درک فضا و موقعیت نمایش به کالبد شخصیتی که برای این جهان طراحی شده بیشتر دقت نماید. ارتباط مستقیم شخصیت با فضای اثر در راستای روایت قابلیتی را پیش آورده که او بتواند با دانای کلی که شاهد تمام اتفاقهای گذشته و اکنون او است به گفتگو بپردازد و حتی در زمانهایی محاکمه شود. جهان این اثر که شخصیت محور است فرم و شیوه اجرایی خود را برمبنای تاثیرات محتوا هدایت کرده تا بتواند از آن واکاویها، تغییرات و برونریزیها نتیجهای را حاصل کند. البته باید این موضوع را اذعان داشت که شخصیت این نمایش همان راوی است که خود را به چالش میکشد تا کشف کند ضرورتهای از دست رفته و یا پیش نیامده را چگونه باید از یکدیگر تمیز بدهد. در واقع این شخصیت ما به ازایی از انسانهای امروز است که قصد دارند عملی را برای خوشحالی یا اندوه سایرین فراهم کنند. بنابراین زاویه دید ساختار کلی است که همان نقد انسان و رفتارهای او است جایگاهی درست در روایت دارد.
خرده پیرنگها، لحن و ریتم این نمایش با داشتههای خود سبب میشوند تا جهان متن بتواند حدیث نفس شخصیت را با در اختیار داشتن لازمههای نمایشی برای مخاطب بازگو کند. حال در این میان باورپذیری مخاطب جایگاهی ویژه پیدا میکند، زیرا مولفه مونولوگ بر اساس جزئیاتی تشریح میشود که در آن انسان نقش اول زندگی را ایفا خواهد کرد. فاصلهگذاری در ساختار روایت یکی دیگر از نکاتی است که تاثیر مستقیمی بر میزانسنهای اثر دارد که با ایجاد شرایط بهتر شخصیت را ترغیب به عبور از شرایط موجود کرده که در نهایت او بتواند به رستگاری در ضمیر خودآگاهش برسد. درست مانند همان تمهیدی که در تصویرسازی اثر از آن بهره گرفته شده است.
در واقع نویسنده و کارگردان این نمایش کوشیده است تا به مخاطب اعلام کند که هر انسان بنابر اتفاقها، باورها، رویدادها و حتی دنیای درونی خود گذشته، حال و آینده را میسازد. بنابراین آگاه باشید که شخصیت بابانوئل که موجودی خیالی است در ابتدا تعبیر انسانی در واقعیت است که جهانبینی و رفتارهای مختص به خود را دارد.
عکس;پریچهر ژیان،تیوال