در حال بارگذاری ...
پیشنهادهای هفته 22

سکوت سفید، پارتی و سوختن

ایران تئاتر- رضا آشفته: این هفته سه نمایش را در نظر گرفته ایم که از ژرفای ویژه ای برخوردارند و هر یک به نوعی ما را از مسائل درونی تر انسان معاصر آگاه می سازند و البته اینها می توانند ساختارهای متفاوتی را برای اجرا شدن داشته باشند اما در نهایت وجوه درونی که به گونه ای انسان را دچار تراژدی خواهند کرد درگیری های پیش روی ماست.

نمایش سکوت سفید کار کورش سلیمانی، پارتی کار آرش عباسی و سوختن کار علیرضا آرا و علیرضا اولیایی نیا از جمله کارهای در خور تاملی هستند که حتما درگیری های روحی و عاطفی را برای مخاطبانشان رقم خواهند زد.این سه نمایش به ترتیب؛ سکوت سفید در نوفل لوشاتو ساعت 19:30، پارتی در تالار سایه ساعت 20 و سوختن ساعت 19:15 در تماشاخانه ایرانشهر اجرا می شوند.

 

سکوت سفید

اگر برایتان مسالۀ آرامش مهم است و این مهم را در گریز از همه جیز تلقی می کنید و به دنبال درک آن در یک شرایط فلسفی هستید و به فلسفیدن در آن نیاز دارید، حتما نمایش سکوت سفید را از نظر بگذرانید.

یک مرد که سالها در جنگ بوده، امروز به یاد روزهای زخمی شدنش و آسایشی که پس از آن میدان نبرد داشته و حتی یک کودکی توام با سانحۀ رانندگی و جان دوباره یافتن اش در یک بیمارستان دیگر او را واداشته که سر از یک بیمارستان دربیاورد تا آرامش دوباره اش را بازیابد. آدمی که بیش از هر چیزی نیازمند توجه و پرستاری است و باید که همه چیزش مهیا باشد تا او فقط نقاشی های دلخواهش را که درواقع چهار فصل سال است، به بیان و شیوه فانتی و کودکانه ای بکشد... او به بیمارستان رفته اما پزشکان و پرستاران آنجا درصددند متوجه هویت و شناسنامه واقعی این آدم بشوند که بتوانند هر چه زودتر مرد را به خانواده اش برگردانند. در واقع او را به جایی برگردانند که از همان جا گریخته است. مگی(الهه شه پرست) پرستاری است که به دلیل نزدیک شدن و جلب اعتماد جان بروان متوجه می شود که در کودکی این مرد به این بیمارستان آورده شده و تحت درمان قرار گرفته است. آنها در میان زونکن ها و پرونده ها می گردند تا پروندۀ پزشکی اش را می یابند و خانواده اش را در جریان می گذارند... جان چاره ای جز گریز دوباره ندارد و نیمه شب با خداحافظی کردن از مگی، آنجا را به ناشتاخته ای دیگر ترک می کند.

مردی که یک چمدان پول دارد اما آرامش ندارد! بیچاره ای که در به در دقیقه ای آرامش درونی است و این همان چیزی است که همه ما به گونه های متفاوت شاید به دنبالش باشیم و درنگی می خواهیم که با مفهوم آرامش بیشتر آشنا شویم. کورش سلیمانی هم با زبانی ساده و روابطی عادی و باورپذیر به دنبال ارائه یک موقعیت قابل درک است. او رئالیسم را شیوه کارش می کند تا بتواند از عینیت قابل رویت، باور ما را به درونی مشوشی رهنمون کند که شاید برای دقایقی مفهوم آرامش را به چالش می کشد. مردی که در بیمارستان غذا می خورد، می خوابد، با دوروبری ها ارتباط می گیرد و به طبیعت و فضای زیبای آنجا نظر می افکند و در نهایت چهار فصل تماشایی را به نقاشی می کشد.

بازیگران حضور ساده و درستی ندارند و در عین حال امکان رشد را از خود سلب می کنند شاید متن بیشتر از این هم برایشان نداشته است و اگر هم دارد فعلا با این بازی ها معلوم نیست. اما سامان دارابی کودکانه بازی می کند و این همان وجه تمایزی است که نقش را کمی برجسته می کند نسبت به دیگرانی که در خطوط معلوم تر به دنبال درست بازی کردن هستند. شاید همین گذر از خطوط معلوم هست که می تواند نقش را برجسته تر گرداند و دارابی خطاپذیرانه از بقیه درصدد درک بهتر جان براون بوده و به همین سادگی له مرحله ای از کشف بهتر پا نهاده است. یک بازی عجیب تر که ما را با جان براون رمزآلود مواجه می کند. او در واقع ساده بودن یک آدم را تا سطح یک کودک شیرین بازی می کند و به باورپذیری مرموزانه تری دست می یابد.

 

پارتی

روابط انسانی به ویژه روابط زناشویی همیشه یکی از مسائل مطروحه در تئاتر و فیلم معاصر بوده است و این نوع کارها مخاطبان ویژه ای هم دارد که البته آرش عباسی نمی خواهد کاملا ملودرام به قضیه نگاه کند بلکه بر آن است که به وجوه ساده اندیشانه و سهل انگارانه و دروافع غفلت های بزرگی که سبب تلخکامی و دردناک شدن روابط خواهد شد توجه ویژه تری داشته باشد.

سه زوج به یک مهمانی دعوت شده اند و حالا فیلم گرفتن برای آیندگان که درواقع فرزندان آنان خواهد بود، زمینه ساز شکل گرفتن یک موقعیت هولناک است که لبریز از دروغ و تباهی است که در آن هیچ نکته ارزشمندی یافت نمی شود که بشود بر پایۀ آن این روابط حانوادگی را در کنار هم نگه داشت.

حمید که تصویربرداری می کند و همسرش لیلا سه سال است که طلاق گرفته اند اما برای آنکه مادر حمید سکته نکند همچنان با هم همخانه اند. علی و نگین در آستانه جدایی اند چون بچه دار نمی شوند اما درواقع علی به دنبال طلاق و برگشتن دختر مورد علاقه اش از خارج؛ به دنبال آن هست که با طلاق گرفتن از نگین بتواند با آن دختر ازدواج کند. مانی و نگین نیز در آستانۀ بچه دار شدن هستند اما پیش از این مانی با لیلا ارتباطاتی داشته و رابطۀ خود و نگین را سرد و بی رابطه معرفی کرده است. در حالیکه نمی دانسته دارای فرزندی خواهند شد و این مهمانی زمینه ساز آشکار شدن دروغ و خیانتش خواهد شد.

درواقع دوربین سر راست گزارش مستندی از مسائل به ظاهر ساده و درواقع ژرف و ریشه یافته در روابط احتماعی انسانها را بر ما آشکار می کند که چه روزگار سختی پیش روی افرادی است که در دورۀ گذار از سنت به مدرن دارند با آن دست و پنجه نرم می کنند.

آرش عباسی برای نمایش پایان باز در نظر گرفته است، که با طرح پرسش همه چیز را به ذهن و برداشت نهایی مخاطبش واگذار می کند که او هم در این تراژدی مشارکت عینی و ملموس تری داشته باشد و بخواهد مابه ازاهای خود را در قیاس با این وضعیت بررسی کند.

صحنه ساده است و کمینه گرا که بشود یک خانۀ ویلایی در دوروبر لواسان را نمایان کرد و اینکه مهمتر حضور این آدمها در کنار هم هست که با بازی های ضد حس که از غلیان و بروز احساسات بیش از حد جلوگیری کنند و بتوانند یک باور گروهی در زمینه فروپاشی انسانها در سطح جامعه نمایان سازند؛ به ویژه طبقۀ متوسط و تحصیلکرده که آمادگی بیشتری برای این خود ویرانی خود خواسته دارد و در این بی هویتی زودتر از بقیه دارد رنگ می بازد و به گونه ای به دنبال یافتن یک نسبت های بیگانه و دور از خود است که شاید این خود دستاویزی برای نجات باشد که تجربۀ غرب نشان می دهد که این راه نه تنها نجات نیست که کژ راهه ای بیش نخواهد بود و در آن نابودی به دلیل بی معنا شدن همه، به سادگی هر چه تمام تر رقم خواهد خورد. بازی ها نسبتا خوب است اما شیوا مکی نیان فرصت بهتری برای جولان دادن و پردازش نقش یافته است و پذیرفته که تیزبینانه تر مابه ازاهای موجود را با درنگ واقع بینانه تری به چالش بکشد چنانچه در متن هم او باید چنین کارکردی داشته و پتۀ همه را روی آب بریزد. اشکهای فرو خفته و خنده های هیستریک و در عین حال مهار احساسات با یک بغض شدید ما را به خود می آورد که چه بازی سختی است این دردناک شدن روابط و چه بسا بارها شاهدش بوده ایم و نمی توانیم انکارش کنیم. او یک لیلا دردمند و فرو پاشیده است و این روزهایش با متادون دردناک تر می شود.

پارتی شرح این روزهای طبقۀ متوسط است و برای همین می تواند خواهان بسیاری داشته باشد. در این نمایش که با بازی شیوه مکی نیان، مهسا باقری، شقایق پورحمدی، مسعود روستا، محمد عسکری و علی نجفی به روی صحنه رفته است؛ دروغ و پنهان کاری آدمهای امروز آشکار می شود.

 

سوختن

اگر به رمان های مذهبی و اقتباس از آنها علاقه دارید حتما به دیدن نمایش سوختن بروید که مهرداد کورش نیا یک برداشت مستقل و در عین حال حادز اهمیت را از  رمان "مفتش و راهبه" نوشته کالین فالکنر با ترجمه جواد سید اشرف کرده است. سوختن را یکی از دغدغه های مهم انسانی بدانید و در آن متن، عشق و هماهنگی با طبیعت و درک بهتر گیاهان و احترام به حیوانات و مسائلی انسانی و در عین حال فراطبیعی را در یک موقعیت بستۀ قرون وسطایی به چالش می کشد. بنابراین مخاطبان تئاترهای معناگرا در سوختن به رمزگشایی از امور ذهنی و روانی خواهند پرداخت که درک حقیقی انسان در آن دستگاه بزرگ کژاندیشانۀ مسلط بر غرب زمینه ساز چه بدبختی های نازل و پستی بوده است.

کلیسا نمای کلی و بزرگ صحنه است و در فضایی سیال روابط یک کشیش و دختر جوان که منجر به عشق زمینی نیز خواهد شد در اینجا مورد بررسی قرار گرفته است که درواقع دردسرهای نهایی از آن دختر جوان خواهد شد. او به دلیل دیدن مسیح در کنار رودخانه اسباب زحمت خود را فراهم می سازد که محکوم به جادوگری و شیطان صفتی خواهد شد. در نهایت نیز با آنکه به زور اعتراف به گناه می کند اما همچنان مورد غضب کلیساست و در پایان نیز خوراک آتش تعصب کورکورانه و دروغین آنان خواهد شد.

بازیگران همگی درست بازی می کنند اما بازی برجسته ای در کل اجرا دیده نمی شود و این به اقتدار متن و شاید هم کارگردانی و در واقع خلاقیت مکاشفه جویانه بازیگران برمی گردد که در اینجا اتفاق نمی افتد و به همان داده پردازی های عادی برای رسیدن به نقش بسنده شده  و ما دیگر شاهد کشفی بزرگ برای اقتدار نقش و بازی ها نیستیم در حالیکه فضا و نقش ها از چنین امکانی برخوردارند. به هر روی باز هم اجرا گیرایی و جذابیت لازم را دارد که ما را پای کار بنشاند و  از دیدنش ما را دچار لذت آنی گرداند.

طراحی صحنه و لباس و نور از مهمترین امتیازات و ویژگی های اجراست که اتفاقا آن خطوط در هم تنیده و پیچدگی های میزانسن های سیال را به درستی در هم می تند و ما را دچار شگفتی می سازد و البته همین میزانس ها تا حد زیادی جلوی پیش روندگی بازی ها را گرفته است و برای گذر از آن تمرین بسیارتر نیاز بوده که شاید در تداوم اجرا این هم اتفاق بیفتد چون میثاق زارع، مجتبی پیرزاده و سوگل خلیق زمینه های این پیشرفت در بازی ها و تبلور بهتر نقش ها را دارند که اگر چنین شود عیار کار بالاتر خواهد آمد و ما با یک اجرای نسبتا بادوام تری همراه خواهیم شد.




نظرات کاربران