گفتوگو با محمد نادری بازیگر نمایش «سقوط در کوه مورگان»
تراژدی مدرن بر پایه تنهایی آدمها شکل گرفته است
محمد نادری بازیگر نمایش «سقوط در کوه مورگان» به ایران تئاتر گفت: اعتقاد شخصیام این است که تراژدی مدرن بر اساس تنهایی آدمها شکل گرفته است. همه ما به شدت در این روزگار آدمهای تنهایی هستیم.
محمد نادری که در حوزه تئاتر، بازی در نمایشهایی چون «طپانچه خانم»، «لاشخورها»، «ساحره سوزان» و «پینوکیو» را در کارنامه دارد، در سالهای اخیر در تلویزیون هم حضور موثری داشته است. او همچنین تجربههایی در نگارش وکارگردانی از جمله در نمایشهای «صندلی قدرت» و «شهریار شهرسنگستان»را پشت سر گذاشته است. اما تازهترین تجربه او بازی در نمایش «سقوط در کوه مورگان» به کارگردانی منیژه محامدی است که این روزها در تالار قشقایی روی صحنه رفته است. نادری در این نمایش در نقش آقای فلت ظاهر میشود که در نمایش «سقوط در کوه مورگان» به واسطه عملی نامتعارف و ضد عرف جامعه در مرکز اتفاقات درام قرار میگیرد و میکوشد تعادلی در روابط خود و دو همسرش برقرار کند. محمد نادری که در گذشته هم توانایی خودش را در کارهای طنز نشان داده با تحلیل درستی آقای فلت را بازی میکند. به بهانه حضور او در این اثر نمایشی گفتوگویی با او صورت گرفته که در ادامه میخوانید.
سالها است که با منیژه محامدی در گروه تئاتر پیوند همکاری دارید. این همکاری را چطور میبینید؟
این همکاری خیلی برایم مهم و سازنده است. درگذشته خیلی از بزرگان تئاتر درگروه تئاتر پیوند حضور داشتند و من این افتخار را در کنار کسانی به دست آوردم که کارنامه کاریشان برجسته و درجه یک بود. مهوش افشار پناه سالها عضو گروه تئاتری آربی آوانسیان دردهه پنجاه بود و در کارگاه نمایش فعالیت میکردند . من در آن دوره با خیل گسترده ای از تجربیات ارزشمند این بزرگان روبه رو شدم و با سبکهای مختلف بازیگری در تئاتر آشنا شدم. منیژه محامدی سبک و سیاق خاص خودش را در کارگردانی دارد و در دوره ای به عنوان یک هنرمند صاحب نگرش به سمت تئاتر مدرن رفت. او جزو کارگردانهای درجه یک، مؤلف ،صاحب نگاه و صاحب سبک تئاتر است وسالها است که در دانشگاه و صحنه تئاتر به تعلیم جوانها میپردازد .طبیعی است موقعی که به گروه تئاتری ایشان معرفی شدم و افتخاری همکاری با ایشان را به دست آوردم، تحولی جدی در بازیگری و نوع نگرشم به تئاتر به وجود آمد .نزدیک به دو دهه است که با ایشان همکاری دارم و از اعضا ثابت گروهش هستم. خوشحالم که فرصت بازیگری را درکنار بهترینهای تئاتر به دست آوردم.
آقای فلت در نمایش سقوط در کوه مورگان به لحاظ شخصیتی بسیار جذاب و چند وجهی است . برای ایفای این نقش چگونه خود را آماده کردید؟
برای من هر چقدر نقشی که بازی میکنم چند لایه و با شخصیت متغییر و چند وجهی باشد جذاب تر است؛ اینکه شخصیت در خلق درام در موقعیتهای مختلفی قرار بگیرد و در ضمن واکنشهای متفاوتی داشته باشد بازی را زیباتر میکند و پر از چالش است.
موقعی که نمایشنامه را خواندید کدام وجوه شخصیتی آقای فلت برایتان جذابیت بیشتری داشت؟
شیوه کاری من به این منوال است که ابتدا کلیت شخصیت نقش را در نظر میگیرم. دوگانگی شخصیت آقای فلت برایم خیلی جالب توجه بود. فرآیند این دوگانگی شخصیت منجر به دوگانگی رفتاریش میشود و در مواجهه با آدمهای مختلف این دوگانگی رفتاری موقعیتهای متفاوتی را خلق میکند.
علیرغم عملکرد آقای فلت مبنی بر ارتباط با دو زن، اخلاقگرا بودن او در اینکه اصرار دارد رابطه با همسر دومش حتماً بر اساس ازدواج باشد نکته حائز اهمیتی به نظر میرسد؟
باید در نظر داشته باشیم که داستان نمایشنامه در غرب و در فضایی رخ میدهد که چند همسری یک جرم و کاری غیر اخلاقی محسوب میشود. به هر حال معیارهای ما با غرب بسیار متفاوت است و تنها دلیلی که آقای فلت مجبور میشود با زن دومش ( لیا) ازدواج کند ترس از دست دادن او است . آقای فلت جایی میگوید چون نمی خوسته لیا را از دست بدهد با او ازدواج میکند؛ هرچند در گذشته روابط دیگری هم با زنان داشته است .
آیا فلت را میتوانیم نمادی از مرد طبقه مرفه امریکایی بدانیم که با پشتکار از صفر به همه چیز رسیده است؟
میلر نمایشنامه و شخصیت فلت را بر اساس الگوی نام آشنای مردان امریکایی نوشته است؛ مردانی که به دنبال رویاهای خودشان هستند؛ رؤیایی که دربارهاش تبلیغات زیادی میشود که در کشور آمریکا میتوانید با پشتکار به تمام خواسته و آرزوهایتان برسید. البته در این دنیای وابسته به سرمایه داری خیلیها زیر چرخه قدرت له میشوند. فلت با پشتکارش از هیچ به ثروت رسیده است و خودش هم میگوید با یک چمدان در دوران جوانی از خانه بیرون زده و به دنبال سرنوشتش آمده و به رفاه مالی رسیده است .
به لحاظ بازیگری که نقش فلت را بازی میکند چقدر با او احساس نزدیکی دارید؟
من اگر بخواهم حتی مکبث را بازی کنم تلاش میکنم از زاویه دید او به کنشهایش نگاه کنم. طبیعی است همه آدمها تصور میکنند فکر و کارشان برحق و درست است. خیلی کم پیش میآید با آدمی روبه رو شوید که مرتکب قتل شده و به اشتباهش اذعان داشته باشد و برای کارش دلیل و منطقی نتراشد. فلت هم بر اساس باور و اعتقاداتش عمل میکند و من هم او را باور کردم تا بتوانم نقش او را درست بازی کنم.
نکته قابل اشاره در کارگردانی منیژه محامدی استفاده خلاقانه از موقعیت فیزیکال فلت ( به علت تصادف تمام بدنش گچ گرفته شده و نمیتواند حرکتی داشته باشد) است؛ در حالی که در رویاهای فلت او را سالم نشان میدهد.
برای بهتر شدن بازی من این ایده اجرایی کارگردان بسیار مؤثر بود و پاساژ خوبی در رفت و آمد میان گذشته و حال این آدم در اختیارم قرار داد. در ضمن این ایده اجرایی به پیوستگی و انسجام بیشتر نمایش بسیار کمک کرد.
در انتهای نمایش که دو زن و وکیل و دختر فلت را ترک میکنند چقدر او را مستحق تنها ماندن می دانید؟
اعتقاد شخصیام این است که تراژدی مدرن بر اساس تنهایی آدمها شکل گرفته است. همه ما به شدت در این روزگار آدمهای تنهایی هستیم. زندگی مدرن هم این وضعیت را تشدید میکند و فضای مجازی هم عامل بسیار مهم دیگری در ایجاد این تنهایی است. شیوه زیست زندگی در کلان شهرها در این تنهایی عاملی تعیینکننده است. صد سال پیش چیزی به عنوان خانه سالمندان محلی از اعراب نداشت و آدمهای مسن در کولونی خانواده روزگار سپری میکردند؛ اما آلان یک مسئله عادی به نظر میرسد. فلت هم گریزی از تنها شدن ندارد . به نظرم میلر در این اثرش که جزو کارهای آخر عمرش است به درستی چنین شرایطی را نشان میدهد.
گفتوگو از احمد محمد اسماعیلی