نقد نمایش «اسماعیل» به کارگردانی سینا شفیعی حاضر در فجر 38
هراس از آشناییزدایی نمایشی
ایران تئاتر - فاطمه فلاح :مشخص است برای رسیدن به یک فضای اجتماعی در نمایش اسماعیل تلاشِ گروهی زیادی وجود داشته است. جزییات در متن و اجرا مهم هستند. پایان، مثل روز روشن است: بخشش، لازم نیست اعدامش کنید! پس باید یک پیچ داستانی زیبا وجود داشته باشد.
یک اسماعیل میمیرد و یک اسماعیل دیگر زاده میشود. یک تفکرِ معتقد به معجزه کنار زده میشود و یک تفکر دینی مبنی بر بخشش و یاری اجتماعی جایگزینش میشود. باید دید عناصر نمایشی چطور کمک میکنند این ایده در اجرا آفریده شود.
طرح کلی:
خادم حرم امام رضا که برای شفای پسرش به حرم دخیل بسته است، پیشنهاد خواهرش را برای رفتن به خارج از کشور رد میکند. اسماعیل میمیرد. حالا خادم دیوانه و بیاعتقاد شده است. خواهر خادم با مشکلاتی برای تهیه جهیزیه و کسب و کارش مواجه است و به برادرش اصرار میکند که او خانهاش را بفروشد. ماجرای موازی دیگری وجود دارد. برادر اِلی در یک نزاع مرتکب قتل شده است. الی میخواهد از مادر پیر و تنهای او رضایت بگیرد. اما حاج خانم میخواهد خانهاش را برای جور کردن دیه قصاص بفروشد. الهه که خدمتکار حاجخانم است و از بیپناهی با او زندگی میکند، مانند الی نگران فروش خانه است. در نهایت الی خادم و خواهرش را برای گرفتن رضایت میبرد.
طرح و تصادف:
همین طرح کلی که گفته شد اگر بدون توسل به تصادف شکل میگرفت، باورپذیری بیشتری ایجاد میکرد. الی اول ادعا میکند که بنگاه خادم را به او معرفی کرده است تا او را برای گرفتن رضایت ببرد. از طرفی میگوید با اسماعیل در یک مرکز بازپروری آشنا بوده است و اسماعیل به او در ترک اعتیاد و کنار گذاشتن فکر خودکشی کمک کرده است. این پیچهای داستانی عجیب و غریب که بر اساس تصادف شکل میگیرند، باورپذیری ماجرا را کمتر میکنند. ارسطو معتقد است: «تقلید تراژدی کافی نیست که فقط از کرداری تام باشد. بلکه باید آنچه مورد تقلید واقع میشود، موجب برانگیختن ترس و شفقت بشود. این احوال از همه بیشتر هنگامی دست میدهد که وقایع خلاف انتظار روی بدهد و در عین حال نیز آن وقایع یکی از دیگری ناشی گردد؛ زیرا در این صورت جنبهی اعجاب و شگفتی آن وقایع بسی بیشتر خواهد بود تا اینکه بر اثر بخت و اتفاق روی داده باشد. چون حتی وقایع و حوادثی هم که از روی تصادف و اتفاق روی داده است، وقتی بیشتر موجب اعجاب میشود که به ظاهر از روی عمد و قصد به نظر بیاید.» (زرینکوب: 130)
الی از روی تصادف خادم را پیدا میکند و از قضا حاجخانم نذر کرده اگر یک خادم برای رضایت پا پیش بگذارد، رضایت میدهد. حتا الی از روی تصادف، اسماعیل را میشناسد. اینها پیچهای گمراهکننده برای پرت کردن حواس مخاطب است. طرح کلی نمایش با دستکاری در این جزییات اعتبارش را از دست میدهد. اگر معجزاتی مانند شفا را نیز نوعی تصادف به شمار بیاوریم، این متن فقط از این نوع طرحریزیها سرپیچی کرده است.
درضمن در جهان خِردگرای امروز و جهان متن که ادعای خردگرایی دارد، روش اسماعیل برای کمک کردن به الی شاید عجیب به نظر برسد. الی اعتیاد شدید دارد. پدر و مادرش در کودکی او را ترک کردهاند و او تمایلات شدید به خودکشی دارد. برای کمک به او درمانهای دارویی و روانشناسانه کفاف نداده است اما اسماعیل با جملاتی مانند این او را از خودکشی منصرف میکند!: "خودت را بکش! خواهی نخواهی زمستان رفتنی است، طوفان شاخهها را می شکند اما بهار میآید ..." این برخورد با مسائل اجتماعی و روانی در جهان متنیای که منکر معجزه است، یک خدعه ارزشی است. در جهان بسته اینگونه متون، هراسِ از دست رفتن ارزشها و پریدن به آنسوی خطوط و آشناییزدایی از آنها منجر به این نوع تفکرات عجیب و مزورانه میشود که در متن نمونههای دیگری هم دارد. برخلاف اینکه این متن ادعای آشناییزدایی دارد، اتفاقاً هراس از آشناییزدایی دارد. شاید یک جایی از کلیشهها آشناییزدایی هم شده باشد اما از درون همان تفکر و طرحهای پیشین را دنبال میکند.
شخصیتپردازی و بازیها:
قشرهای مختلفی از جامعه در نمایش اسماعیل حضور دارند. این حسن شخصیتپردازی در نمایش است. حتی خادم و خواهرش متعلق به دو قشر فکری هستند. شخصیتها تیپ اجتماعی هستند. شخصیت الی و الهه انگار از دل فیلمهای اجتماعی بیرون پریدهاند. اِلیِ درگیر اعتیاد و خودکشی که قصاص محتمل برادرش قوز بالای قوز شده است و او دربهدر دنبال منجی است. الهه دستفروش و بیخانه است. به شخصیت خادم و خواهرش محوریتر پرداخته شده است. سعی شده روان خادم کاویده شود. عبدالرضا یعقوبی بازیگر نقش خادم سعی ناتمام و نیمهموفقی برای نمایش روان رنجور شخصیت انجام میدهد. اما خواهر خادم نماینده شخصیت یا بخشی از شخصیت اکثر ایرانیها است و از تمام شخصیتها موفقتر به آن پرداخته شده است. انسانی که پر از تفکرات متناقض است، لازم باشد چادر سرش میکشد. برای آبروی خودش و دخترش دارد از خودش و مواضعش میگذرد. تفکر دینی نیمبندی دارد اما مهمتر از آن برایش کسب منافع خودش است. اتفاقاً او با تمام تناقضاتش با نگاه دقیقتر و درستتری پرداخته شده است. ندا قربانیان هم لحظات فراز و نشیب شخصیت او را با تمام سختیها نسبتاً درست اجرا کرده است. حضور نورانگیز مفخم به صحنه رنگ واقعگرایانه داده است. در اغلب تئاترها نقش مسنترها را جوانها با گریم بازی میکنند. حضور این بازیگر خودش بیبهانه حسن بود. اما لحظهی بخشش قصاص که باید تأثیرگذارترین بخش نمایش میبود، به دلایل متعدد و از جمله بازیها بسیار تصنعی شکل گرفت.
دکور:
دو طرف صحنه دو اتاق شبیه به هم وجود دارد. یکی خانهی خادم است و یکی خانهی حاجخانم. به این مسئله توجه نشده است که خانهی خادم آپارتمانی توصیف میشود و خانهی حاجخانم ویلایی است. هر دو بی کموکاست شبیه هم هستند. پس با وجود تمایلات واقعگرایانه برای پرداخت دکور، با یک دکور واقعگرا مواجه نیستیم. درختی در انتهای صحنه است که در انتهای نمایش نور سبزی بر آن میتابد. این نور سبز به طور نمادین به حضور بهار یا حتا یک نوع حضور تفکر شیعی در نمایش اشاره میکند.
نتیجه:
مشخص است برای رسیدن به یک فضای اجتماعی در نمایش اسماعیل تلاشِ گروهی زیادی وجود داشته است. جزییات در متن و اجرا مهم هستند. پایان، مثل روز روشن است: بخشش، لازم نیست اعدامش کنید! پس باید یک پیچ داستانی زیبا وجود داشته باشد. نمایش این انتظارات را برآورده نمیکند. آشناییزدایی یعنی خیانت. خیانت به تمام تفکرات و فرمهای پیشین و خلق یک دنیای نو. شیوهی وسواسی چسبیدن به یک شیوهی فکری و وفاداری به جای خیانت، این بار منجر به یک اختگی نمایشی شده است.
ارسطو و فن شعر، عبدالحسین زرینکوب، امیرکبیر، 1387، چاپ ششم.
× کارگروه نقد آثار سی و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر