در ضرورت روایت قیام 15 خرداد 1342:
از صحنههای دراماتیک واقعه غافل نباشیم
ایران تئاتر- علی رحیمی: حادثه ۱۵خرداد ۱۳۴۲ بهدوراز مباحث سرد سیاسی آن، بهواسطه خلق جلوههای ویژه مبارزاتی یک ملت و نیز اسناد، اطلاعات، مصاحبهها و ... بیشماری که در خصوص آن گردآمده است، از جایگاه بسیار خوبی برای خلق آثار دراماتیک برخوردار است.
15 خرداد 1342 از معدود حوادث تاریخ معاصر است که باوجود نقش بی بدلیلی که در بروز بنیادیترین تحول ایران یعنی ایجاد یک حکومت مردمی دارد، همواره مورد غفلت واقعشده و زوایای آشکار و پنهان آن آنگونه که باید موردتوجه قرار نگرفتهاند.
بریدهای که فارغ از مباحث سرد سیاسی و حکومتی، در دل خود آموزهها و پیامهای بیشمار فرهنگی، اجتماعی و بالأخص تاریخی نهفته دارد؛ چراکه روایتگر جلوههای ویژهای از تاریخ مبارزات یک ملت در یک برهه زمانی و جغرافیایی مکانی خاص شده است و مردم برای رسیدن به عقلانیت، تشنه چنین آموزههایی هستند. برای یک هنرمند بیشک همین جایگاه کافی است تا بهدوراز هرگونه سیاست زدگی موافق یا مخالف، به کنکاش آن بپردازد و زوایای پنهان، ارزشمند و آموزنده آن را به منصه ظهور گذارد.
در زیر به بررسی برخی زوایای دراماتیک حادثه 15 خرداد 1342 میپردازیم شاید تلنگری گردد برای کسانی که به حوادث تاریخی و مستند علاقه دارند و این برش کوتاه و سرنوشتساز برایشان جذاب است:
دستگیری امام خمینی (ره)
واقعه دستگیری امام خمینی که پس از سخنرانی شهر عاشورا - 13 خرداد 1342- در قم یکی از مهمترین حوادث دراماتیک 15 خرداد 1342 است چراکه جرقه بروز حادثه دستگیری امام خمینی بود.
خلق تصویر از این لحظات بیشک در نگاه هر نویسندهای منحصر و خاص است اما شاید جذابترین شرحی که میتوان از این رویداد نوشت از زبان سرهنگ عصار، مأمور مستقیم بازداشت امام باشد.
مصطفی حائری زاده در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشرشده، خاطرات سرهنگ عصار را بهخوبی شرح داده است.
وی از قول سرهنگ عصار که مأمور دستگیری امام در 15 خرداد بود مینویسد: غروب چهاردهم خرداد بود. رئیس شهربانی، نصیری، مرا خواست؛ بهسرعت خودم را به ساختمان شهربانی رساندم که در اول بلوار کشاورز قرار داشت. وقتی وارد اتاق شدم، نصیری را دیدم که پشت میز منتظر من نشسته است. اسدالله علم، نخستوزیر و پاکروان، رئیس ساواک، هم در آنجا حضور داشتند. ناگفته پیدا بود که امر مهمی اتفاق افتاده است که همه اشخاص ردهبالای مملکتی یکجا جمع شدهاند.
پس از انجام سلام نظامی و احترامات معمول، نصیری با لحنی آمرانه خطاب به من گفت: مأموریتی به تو میدهم که باید به نحو احسن انجام دهی.
گفتم: بله قربان.
نصیری، کاغذی را که در دست داشت، به من نشان داد و گفت: همین امشب به قم میروی. این آدرس دقیق منزل [امام] خمینی است. طوری باید حرکتت را تنظیم کنی که نیمهشب به آنجا برسی. او را دستگیر کن و بیاور. همه نیروها در اختیار تو هستند: ارتش، ساواک و شهربانی. به قم هم تلفن زدهایم و در جریاناند. هرچقدر میخواهی، میتوانی نیرو به همراه خودت ببری.
عصار میدانست امام هیچ نیرو و سپاهی در منزل خود گرد نیاورده است. پس در پاسخ نصیری گفت: من کسی را همراه نمیبرم؛ فقط به نیروهایتان دستور بدهید اطراف منزل در حال آمادهباش به سر برند. من خودم برای دستگیری ایشان میروم.
سرهنگ غفوری، در ادامه، ماجرای شب پانزدهم خرداد را از قول عصار چنین روایت میکرد: سوار بر یک بنز لیمویی، خود را به قم رساندیم. شب از نیمه گذشته بود. طبق نقشه، منزل آیتالله خمینی را یافتیم؛ اما کوچه بهاندازهای باریک بود که اتومبیل وارد آن نمیشد. پای پیاده وارد کوچه شدم، در زدم، یک نفر در را باز کرد؛ همانجا حدس زدم که ایشان حاج مصطفی، آقازاده امام هستند. گفتم: «مأمور هستم آقا را با خودم ببرم. سروصدا نکنید. چون مأموران مسلح دستور دارند در صورت درگیری، شلیک کنند.»
حاجآقا مصطفی بیهیچ حرفی وارد خانه شد. چند دقیقه بعد بازگشت و گفت: بفرمایید داخل.
وارد حیاط شدم. امام را دیدم که لب حوض نشسته و وضو میگیرند. جلوتر که رفتم، پاهایم شروع به لرزیدن کرد. امام هنوز در کمال خونسردی لب حوض نشسته بود. نگاهی به من انداخت و گفت: بفرمایید.
دیگر پاهایم آشکارا میلرزید. امام به در باز یکی از اتاقها اشاره کرد و فرمود: برو آنجا و قدری آب بخور.
بیاختیار به سمت اتاق رفتم. کاسهای آب در آنجا بود که آن را تا قطره آخر نوشیدم. تا امام وضو را به پایان برساند، من هم کمی آرامش پیداکرده بودم. آنگاه فرمودند: همینجا بایست، میآیم.
با این سخن ایشان، من حتی یکقدم جلوتر نرفتم. امام به داخل اتاق بازگشتند. دقایقی بعد درحالیکه لباس پوشیده و بقچهای هم زیر بغل داشتند، آمدند و گفتند: برویم.
از در که خارج میشدیم، حاجآقا مصطفی گریه میکرد. امام بر او نهیب زد: چرا گریه میکنی؟ گریه ندارد. سپس با فرزندانشان خداحافظی کرده و از منزل بیرون آمدند. فولکس کوچکی که توانسته بود راه خود را به درون کوچه باریک امام بگشاید، دم در منتظر بود. سوار شدیم و بیدرنگ به سمت تهران حرکت کردیم.
در طول راه، امام حتی کلمهای حرف نزد. مرتب مشغول ذکر بود و دعا میخواند.
با رسیدن به تهران، جلوی ساختمان شهربانی پیاده شدیم. من به همراه امام به داخل ساختمان رفتیم. درب اتاق نصیری را کوبیدم. او به همراه پاکروان و علم در اتاق نشسته و منتظر بودند. با ورود امام، هر سه آنها بیاختیار از جا برخاستند و سلام نظامی دادند؛ اما بعد که به خود آمدند، آرام و بیصدا، دستهایشان را پایین آوردند. به من گفتند: «شما بیرون منتظر باشید.»
دو ساعت بعد دوباره مرا خواستند و امر کردند، ایشان را به باشگاه افسران ببرید. پس از انجام تشریفات اداری، امام را به باشگاه افسران منتقل کردم؛ اما مدام از خود میپرسیدم ایشان در آن بقچه چه چیزی را حمل میکنند؟
پس از استقرار در باشگاه، زمانی که امام بقچه خود را گشودند، نگاهی به درون آن انداختم. یک سجاده، کتاب دعا، قرآن، مفاتیح و یکی دودست لباسزیر. گویا ایشان از مدت اقامت خود مطلع و مایحتاج خود را برای چند روز آماده کرده بودند.
پسازآن دستور دادند امام را از باشگاه افسران به عشرتآباد ببرید. وقتی امام را به عشرتآباد منتقل کردیم، روز اول از ایشان پرسیدم: ناهار چه چیزی میل دارید؟
مقداری پول به من دادند و فرمودند: با این پول یک سنگک بگیر و بقیهاش را پنیر.
بقیه روزها فقط برایشان نان سنگک میگرفتم و با همان نان و پنیر روز را میگذراندند. اغلب اوقات هم روزه بودند. امام تماموقت روی سجاده مینشستند و نماز و دعا میخواندند...
بروز اولین جرقه در قم
اولین جرقه درگیری ساعت 6 صبح در قم رخ داد. امام خمینی شبهای محرم در منزل آقا مصطفی فرزندشان میخوابیدند و نخستین کسی که در جریان دستگیری ایشان قرار گرفت، او بود. پس از دستگیری امام، آقا مصطفی فریاد میزند: «مردم! خمینی را بردند...». مردم به خانه امام میآیند و از حدود ساعت شش بامداد، گروهگروه به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س) حرکت میکنند. پس از مدتی، صحن مطهر و خیابانهای اطراف، لبریز از جمعیتی شد که شعار «یا مرگ یا خمینی» را با هیجان شدیدی تکرار میکردند. در همان زمان، علما و مراجع وقت هم با صدور بیانیههایی، خواستار آزادی فوری حضرت امام (ره) شدند.
در حدود ساعت ده صبح، با ورود نیروهای مسلّح برای تقویت نیروهای شهربانی قم، تیراندازی و رگبار مسلسلها شروع شد و تعداد زیادی از مردم زخمی شده یا به شهادت رسیدند. شدّت تیراندازی به حدّی بود که امکان انتقال زخمیها و اجساد شهیدان نبود و این کشتار تا ساعت پنج عصر ادامه یافت.
خاطرات حجتالاسلام سید محمد کوثری، سید محمد بهاءالدینی، حسین کشور، سید هادی خسروشاهی و ...که از شاهدان حادثه بودند و هر یک از زاویهای به شرح موضوع پرداختهاند، کمک شایانی برای خلق یک رویداد دراماتیک به هنرمندان برای شرح حادثه قم میکند.
سربداران کوچه و بازار تهران
در طول تاریخی سیاسی ایران «بازاریها» نقش پررنگی در رویدادهای مهم ایفا کردهاند بهطوریکه همواره از جریان بازار به عنوانی جریانی تأثیرگذار نامبرده شده است. «بازار» در تاریخ سیاسی ایران مؤثری است که اثر آن بارها خودنمایی کرده است و همین ویژگی سبب شده از زوایای مختلف چنین اتفاقی تجربه و تحلیل شود.
خبر دستگیری امام ساعت 9 صبح به مردم تهران رسید و اعتصاب، اعتراض و درگیری از جایجای تهران ازجمله میدان ترهبار شوش، شهرری، جماران و ... بهمرور به درگیری ختم شد و تهران در یک پروسه چند ساعت حمام خون شد.
یاد و خاطره بزرگانی همچون طیب رضایی و واکنشهای او قبل و بعد از حادثه از صحنههای بسیار جذابی است که میتواند برای هنرمندان علاقهمند به حوزه مستند و تاریخی قابلیت اجرا داشته باشند.
قتلعام دهقانان کفنپوش ورامینی
شاید معروفترین و فراگیرترین حادثه 15 خرداد به قیام مردم ورامین مرتبط باشد و بسیاری از مردم کمابیش با حرکت کفن پوشان این شهرستان آشنایی دارند.
در آن روز مردم پیشوای ورامین در تکیههای حسینی در عزای سومین روز شهدای کربلا بودند که خبر دستگیری امام خمینی به آنها رسید.
حاج حسین اردستانی از شاهدان ورامین در این ایام، دراینباره میگوید: مرحوم «حاج حسن مقدس» رفت بالای منبری که کنار ایوان بود و بالای پله آن ایستاد و میکروفن را در دست گرفت و گفت: «ای مردم چرا نشستهاید؟ امروز عزای ما دو تا شد. یکی عزای امام حسین (ع) و دیگری اینکه دیشب دژخیمان شاه آیتالله آقای خمینی را ریختند منزلشان در قم دستگیر کردند و با خود به تهران بردند.»
با اعلام این خبر ولولهای در شهر به پا شد. مردم خشمگین ساعت 2 بعدازظهر به سمت تهران و صحن حرم امامزاده جعفر حرکت کردند و در میان راه فوج جمعیت به آنها اضافه میشد.
در حوالی باقرآباد بود که سرهنگ بهزادی راه این جمعیت را بست و حمام خون دیگری به راه افتاد.
خاطرات حجتالاسلام حاج سید محمدرضا هروی، باقر بزرگی راد، حسن اردستانی، علی کاشانی، غلامرضا معصوم شاهی و ... میتواند راهگشای علاقهمندانی باشد که تمایل به نوشتن یا اجرای نمایشی در خصوص این رویداد هستند.
نشانهگذاری عناصر قیام
در کنار موقعیت جغرافیایی حادثه و فضاهای دراماتیکی که میتوان بر مبنای آن ایجاد کرد، برخی عناصر اصلی این قیام همچون آقا مصطفی خمینی، مهدی عراقی، طیب حاج رضایی، صادق امانی، محمدتقی فلسفی، آیتالله طالقانی، عبدالکریم هاشمی نژاد، آیتالله دستغیب، شیخ حسین انصاریان، روحالله حسینیان، سید محمد بهاءالدینی، شهدای حادثه و حتی فرماندهان میدان درگیری همچون سپهبد مبصر، تیمسار اویسی، سرهنگ عصار، سرهنگ بهزادی، ... نیز در جایگاه خود میتوانند زاویه دیدی خلاقانه برای نگارش آثار مستند تاریخی ایجاد کنند.
15 خرداد را دریابیم
این گزارش کوتاه، گرچه نگاهی کاملاً سطحینگر و بیتأمل به واقعه داشت، اما امیدوارم بهاندازه یک تلنگری بتواند بر کسانی که دوست دارند فضای تاریخ گذشته ایران را برای مخاطب امروز موشکافی نمایند، تأثیرگذار باشد.
بیشک در حادثه 15 خرداد 1342 منابع بسیار غنی و ارزشمندی جمعآوریشده است و خاطرات و اسناد بسیار زیادی از این روز به یادگار مانده و از شاهدان زیادی اطلاعات جمعآوریشده است؛ که از آن جمله میتوان به «15 خرداد به روایت 15 سند»، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، کتاب 5 جلدی خاطرات قیام 15 خرداد، بهار بیداری: خاطرات بازماندگان حماسه ۱۵ خرداد دشت ورامین، روزشمار ۱۵ خرداد و صدها خاطره شخصی از حاضران در این حادثه اشاره کرد.
این اسناد، اطلاعات، مصاحبهها و ... بهخوبی میتوانند به ذهن خلاق هر نویسنده و کارگردانی تلنگری باشند برای واکاویی این برهه حساس تاریخ ایران که نسل جوان هنوز آداب آن را نمیدانند.