لب کلام هنرمندان در گفتوگوهای هفته 39
امیدواریم بر این اشتیاق روز به روز افزوده شود
ایران تئاتر- عباس عبدالعلیزاده: روز به روز بر آمار نمایش های روی صحنه اضافه می شود و با کاهش آمار صدمات کرونا اقبال به دیدن نمایش ها رو به افزایش است. هنرمندان هر روز با اشتیاق و امید بیشتری از نمایش های به صحنه برده یا برنامه های اجرایی قریب الوقوع خود صحبت می کنند هرچند تعطیلات این هفته بر تعداد گفت و گوهای منتشر شده در رسانه ها تاثیر جدی داشته اما برخلاف ۱۵ ماه گذشته در گفت و گو ها سهم کمتری به کرونا اختصاص یافته و بیشتر به نمایشها و اشتیاق از سرگیری حیات دوباره نمایشها پرداخته شده است. ماهم امیدواریم بر این اشتیاق روز به روز افزوده شود.
هفته گذشته ایران تئاتر نیز با انتشار گفت و گوهایی اختصاصی به موضوعات متنوعی در حوزه نمایش پرداخت.
در هفته ای که گذشت نگین ضیایی درباره «مرفی»؛ علی برجی درباره نمایشنامهخوانی «شاپرک خانم»؛ سیاوش پاکراه درباره اجرای رایگان رویداد«هیچ،میان ما»؛ مریم قلهکی درباره مشکلات بانوان تئاتر کمدی به ویژه در حوزه معیشتی و پوشش بیمه؛ امیرحسین شفیعی درباره آموزش قوانین رانندگی از طریق پرفورمنس نمایشی؛ لادن نازی درباره اجرای «لباس جدید پادشاه» با ایران تئاتر گفت و گو کردند.
مجتبی گیویان: امکانات ارزشمند و تاریخی تئاتری در حال از بین رفتن
مجتبی گیویان از همکاران با سابقه واحد نور مجموعه تئاتر شهر و اداره تئاتر است که تعطیل شد. وی در نیمه دوم دهه ۸۰ و زمانی که اداره تئاتر همچنان برقرار بود اقدام به برپایی نمایشگاهی کرد که در آن حدود ۳۰ پروژکتور قدیمی تئاتر در معرض دید مخاطبان و علاقه مندان به تئاتر قرار گرفته بود.
لب کلام
نیمه دوم دهه ۸۰ بود که تعدادی از پروژکتورهای قدیمی بلااستفاده در اداره تئاتر را به صورت شخصی تعمیر و با استفاده از تجربیات افراد فنی قدیمی تئاتر شناسنامهای برای هر کدام از آن پروژکتورها تهیه کردم.
در این نمایشگاه نزدیک به ۳۰ پروژکتور از برندهای رنک استراند، هوفمایستر، گراش اند فوگل، سینوتار، زیمنس، میتسوبیشی و تعدادی مدل ساخت ایران و تعدادی با هویت نامعلوم و متفرقه گردآوری و نمایش داده شد.
این پروژکتورها چون جزو اموال اداری و دولتی بود در اداره تئاتر باقی ماند و وقتی از اداره تئاتر بیرون آمدم و بعد هم که اداره تئاتر تعطیل شد دیگر خبری از این پروژکتورها ندارم.
بعد از کاری که من در اداره تئاتر کردم، در تماشاخانه سنگلج نیز چنین کاری انجام و تعدادی از امکانات فنی این تماشاخانه نیز آرشیو شد.
در حال حاضر تعدادی پروژکتور قدیمی در مجموعه تئاتر شهر، تعدادی در تالار وحدت و تعدادی هم در تماشاخانه سنگلج هست ولی نمیدانم بعد از تعطیلی اداره تئاتر پروژکتورهای قدیمی موجود در آن در چه وضعیتی هستند.
لازم است اجازه دسترسی به این امکانات قدیمی نور تئاتر داده شود و زیر نظر فرد و مدیریتی مشخص همه آنها جمعآوری شوند.
برخی پروژکتورها و امکانات نوری تئاتر ایران از قدمت بسیار بالایی برخوردارند و ارزش تاریخی و مادی بالایی دارند.
برخی دیگر از امکانات و گنجینه عجیب و غریب نور و فنی تئاتر در انبارهای احمدآباد مستوفی و جاده کرج وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تلنبار شده و در حال از بین رفتن هستند.
دستگاههای نور و صدا و پروژکتور در بحث اجرایی تئاتر همراه با هنرمندان و چهرههای با سابقه تئاتر فعالیت کردهاند ولی از آنجایی که این امکانات زبان ندارند در انبارها و به عنوان وسایل اسقاطی نگهداری میشوند.
نیاز است با اجازه دسترسی این امکانات و تجهیزات گردآوری و آرشیو شوند تا به عنوان گنجینه فنی تئاتر ایران از آنها مراقبت و برای مخاطبان و علاقه مندان به تئاتر نمایش داده شوند.
به طور مثال خانواده رنک استراند و همینطور برند زیمنس و هوفمایستر دارای زیر مجموعه وسیعی از مدلها بوده، از پروژکتورهای نمایشگاهی ۱۰۰ وات گرفته تا مدلهای تئاتری با توان ۶۵۰ وات تا ۲۰۰۰ وات و با شکلها و کارکردهای متفاوت.
دیمرهای فلکهای و پروژکتورهای آنالوگ جزو امکانات تاریخی تئاتر ما محسوب میشوند که متأسفانه در حال خاک خوردن هستند.
سال ۹۱ از طریق ایمیل درباره مدلی از پروژکتور برند رنگ استراند با این کمپانی مکاتبه و اطلاعات فنی آن را خواستم تا بتوانم مدل مدنظر را که در اختیار داشتیم تعمیر کنم.
شرکت تولید کننده در پاسخ به من ایمیلی زد و پرسید که آیا این مدل از پروژکتور را دارم یا نه زیرا خود شرکت دیگر این مدل را نداشت و برای قراردادن آن در موزه کمپانی حاضر بود این مدل را به قیمت بالایی از من خریداری کند.
من به آنها پاسخ دادم که این پروژکتور از اموال دولتی است و فروش آن امکانپذیر نیست.
متأسفانه چنین امکانات ارزشمند و تاریخی تئاتری در حال از بین رفتن و خاک خوردن هستند و ما نسبت به آنها بی توجه هستیم.
حامد مهربانی: علاقه به زیست در دنیای تئاتر و بازیگری
حامد مهربانی که این روزها به عنوان بازیگر در نمایش «شب / خارجی / یرما» به کارگردانی مشترک نسیم ادبی و ندا شاهرخی روی صحنه میرود درباره تفاوت این نمایش با سایر اقتباسهایی که پیشتر از متن «یرما» در ایران شده است گفت: بارها و بارها نمایشنامه «یرما» در ایران روی صحنه رفته و تا آنجایی که اطلاع دارم، همه آنها فقط اجرای متنِ لورکا بوده و نگاهی کاربردی به محتوای نمایشنامه نداشتهاند؛ نکتهای که برخلاف همه آن نمونهها، در نمایش «شب / خارجی / یرما» کاملاً به آن توجه شده است.
لب کلام
نباید قضاوت، این کار محافظهکاری نیست.
متاسفانه جامعه ما، آنچنان شوق در قضاوت کردن و حکم صادر کردن برای هرچیزی پیدا کرده که اصلاً توجه به علل و پیچیدگیهای هر اتفاق انسانی نمیکند.
مثل این داستان، که نمیدانیم ویکتور واقعاً مرتکب گناهی شده یا این فقط سوتفاهمی است که به خاطر چند نشانه مبهم برای بقیه پیش آمده و خب توقع همه این است که بلافاصله ما هم بگوییم او فلان خلاف را مرتکب شده و به او انگ خیانت و گناهکاری بزنیم.
برای همین هیجانزدگیها، من اصلاً دوست نداشتم صرفاً به اتکای چند نشانه مبهم حرفی در این باره بزنم و قضاوت کنم.
میتوانم بگویم علاقهام به زیست در دنیای تئاتر و بازیگری، من را به این تجربه کشاند وگرنه، چیزهایی مثل شهرتِ بیشتر و کسب درآمد در این مدل کارها وجود ندارد که بخواهم تصمیمم را بر مبنای آن بگیرم.
ضمن اینکه واقعاً از حضور خانم ادبی و شاهرخی در کارگردانی و دراماتورژی این کار یاد گرفتم و شاگردی کردم و این نمایش برای من، مثل یک دوره چندساله فلسفه هنر و نمایش و هنرهای دراماتیک پربار آموزنده بود.
فعلاً که بعد از اتمام این اجراها در تالار مولوی، قصد داریم در همین تابستان پیش رو، این نمایش را مجدد روی صحنه ببریم که احتمالاً در شهر شیراز این اتفاق رخ بدهد.
برای بعد از این هم، توکل به خدا، تا ببینیم چه شرایط و موقعیتی به وجود بیاید.
نکتهای که الان برای من مهم است، تمرکز و حضور ذهن بالا تا پایان همین اجراها در تالار مولوی است که به بهترین صورت رخ بدهد، چون که کیفیت همین اجراها در تصمیمها و انتخابهای بعدی ام تاثیرگذار خواهد بود.
پیام لاریان: بدترین کارگردان تئاتر ایران
پیام لاریان نویسنده و کارگردان تئاتر از آماده سازی نمایش «موش ها و آدم ها» خبر داد که به ۱۰ سال از زندگی بدترین کارگردان تئاتر ایران که پیام لاریان نام دارد، میپردازد.
لب کلام
نمایشنامه دیگری با عنوان «مدیترانه ای» نوشتهام که خیلی جذاب از کار درآمده اما بسیار طولانی است.
تصمیم داشتم این نمایشنامه را که ۶ بازیگر دارد خودم به صحنه ببرم اما یک گروه تئاتر کرمانشاهی به سرپرستی محمدرضا درند که همیشه خیلی خوب کار میکنند و در جشنوارهها نیز حضور پررنگی دارند از من خواستند که نمایشنامه را برای اجرا به آنها بدهم که پذیرفتم.
در نهایت به سراغ نگارش نمایشنامهای رفتم که مدتها بود قصد داشتم آن را به نگارش درآورم و «موشها و آدمها» نام دارد و قصد دارم به جای «اشتقاق» آن را به صحنه ببرم.
مشکل «اشتقاق» برای اجرا این است که بازیگرانش ۴ پسربچه هستند و اجرا در چنین شرایطی در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر سخت است اما «موشها و آدمها» ۸ بازیگر دارد که میتوانم با گروه خودم آن را برای اجرا آماده کنم.
نمایش به شکلی در حوزه تئاتر مستند جای میگیرد و داستان آن درباره کارگردانی به نام پیام لاریان است که بدترین کارگردان تئاتر ایران است که همیشه حسرت هنرمندان موفق تئاتر را دارد و ما در طول یک ساعت و نیم، ۱۰ سال از زندگی او و مشکلات و آرزوها و افسردگیهایش را میبینیم.
گفت و گو ها از مهر
رضا مرشد: ویلی شبیه وجوه تاریک من است
رضا مرشد گفت: شخصیت ویلی در نمایش «مرفی» بسیار شبیه وجوه تاریکی از من است و پس از ایفای این نقش آموختم انسان میتواند اینگونه باشد یا اینکه این امکان را دارد انتخاب کند اینگونه نباشد.
لب کلام
کلیت داستان نمایش «مرفی» درباره چند رفیق است که به دنبال شخصیتی به نام مرفی هستند و ویلی نیز یکی از دوستان مرفی است که سعی دارد در این گروه باقی بماند تا همگی با هم مرفی را بیابند.
ویلی کارکتری به شدت حسود و فضول است و به نوعی جز انسانهای بد این گروه است چراکه سعی دارد تا خللی در به نتیجه رسیدن کاری که در تلاش به سرانجام رساندن آن هستند، ایجاد کند.
من و نگین ضیایی هم دانشگاهی بودیم و او پیشنهاد داد که قصد دارد تا براساس رمان «مرفی» نمایشی را به صحنه آورد و من نیز بازی در این نمایش را با کمال میل قبول کردم.
پروسه تمرینات این نمایش بسیار طولانی بود اما نکته قابل توجه این بود که بازیگران این نمایش، نقششان را خودشان انتخاب کردند.
ابتدا رمان را خواندیم و در روزهای ابتدایی تمرین، نگین ضیایی از ما خواست تا خودمان پیشنهاد دهیم کدام کاراکتر را بیشتر دوست داریم و من ویلی را پیشنهاد دادم.
این شخصیت وجوه منفی بسیاری دارد و این موضوع برایم بسیار جذاب بود.
نخستین قدم به منظور اجرای این نمایش به قصد پایانامه خانم ضیایی و اجرا در جشنواره تئاتر دانشجویی بود.
پس از برگزیده شدن این نمایش در جشنواره تئاتر دانشجویی عمدهترین چالش ما یافتن سالنی به منظور اجرای این نمایش بود که این پروسه به دلیل شیوع ویروس کرونا نیز دو سال به طول انجامید.
بزرگترین آسیبی که این نمایش به آن دچار شد شیوع این ویروس بود که زمان اجرای این نمایش را بارها به تعویق انداخت.
ما بارها نسخههای مختلفی از مرفی را به صورت یک اجرای کامل ساختیم اما پس از جلسات و گفتوگوهایی با خانم ضیایی پنجاه درصد کار را دور میانداختیم و از ابتدا آغاز میکردیم.
به اعتقاد من جسارت او در ساختن و دور ریختن بسیار خوب بود اما شاید من دیگر انتخابم نمایشی با دو سال تمرین نباشد.
ویلی بسیار شبیه به وجوه تاریکی از من است که پس از ایفای این نقش آموختم که انسان میتواند اینگونه باشد و یا اینکه این امکان را دارد تا انتخاب کند اینگونه نباشد.
ایفای این شخصیت باعث شد تا متوجه شوم اینگونه ویژگیها درون من نیز هست و به سادگی میتوانم آن را زنده کنم و یا میتوانم انتخاب کنم که از آن استفاده نکنم.
محمد اثنیعشری: تقابل دو نسل از بازیگران تئاتر
نمایش «نشخوار» به نویسندگی و کارگردانی محمد اثنیعشری و تهیهکنندگی معین شاهچراغی و نیما مظاهری از 4 خرداد ساعت ٢٠ در عمارت نوفل لوشاتو روی صحنه است. محمد اثنی عشری که نخستین بار است اثر نمایشی را در فضای حرفهای تئاتر کارگردانی و روی صحنه آورده است، درباره روند شکلگیری نمایش «نشخوار» گفت: این نمایش با حضور 20 هنرجوی آموزشگاه آزاد بازیگری هشت میلیمتری با حمایت هومن سیدی و آموزشگاه، تولید و به اجرا رسیده است. در ابتدا تصمیم بر آن شد تا بدین منظور داستان نمایش برگرفته از ذهنیات و دغدغههای همین هنرجویان باشد بر این اساس روند کارگاهی را پیش گرفتیم و برپایه آموختههایمان در تئاتر وارد عمل شدیم.
لب کلام
هنرجویان تازه کار بودند و در ابتدای امر دغدغهام این بود تا حدی سواد آنها با تمرینات ارتقا یابد و از این رو بر آن شدیم تا با خواندن رمان و نمایشنامه و همچنین گوش کردن به موسیقی و جمعآوری متریال به این مهم کمک کنیم.
نگاه من این است که تئاتر نیز همچون مجسمهسازی و نقاشی نیازمند متریالی به منظور تولید است و متریال تئاتر، ادبیات، ادبیات نمایشی، موسیقی، بدن بازیگر و ... است.
یکی از متریالها زیست شخصی هنرجویان بود که توسط آنها نوشته شد و به نمایشنامهای داستان محور رسید.
مسئله مهم این بود تا از بدن بازیگران به مثابه ابزار و هر چیزی در صحنه اعم از دکور و نور استفاده شود. بازیگران تبدیل به آکسسوارها میشوند و دیوارهای صحنه را میسازند.
به منظور اجرای این نمایش در شرایط موجود در پی شیوع ویروس کرونا بسیار دچار چالش بودیم که آیا این کار اخلاقی است یا خیر.
در نهایت به این نتیجه رسیدیم که سلامت روان کم اهمیتتر از سلامت جسم نیست و باید به این موضوع نیز توجه شود.
نمایش «نشخوار» درونمایههای طنزی دارد که تماشاگر را با حالی خوب از سالن نمایش بدرقه میکند. خوشبختانه تا امروز برخلاف پیش بینی ما استقبال مخاطبان بسیار رضایتبخش بوده است.
مریم منصوری: تخطی از رئالیسم و رسیدن به شاعرانگی
مریم منصوری گفت: در نمایش «آمده بودیم اینجا بمیریم» روند معکوسی نسبت به صلح داشتم، یعنی مصائب جنگ را عنوان کردم تا انسانها و خانوادهها در آرزوی صلح و آرامش باشند.
لب کلام
ابتدا متن را به منظور شرکت در بخش نمایشنامهنویسی جشنواره «صلح الف» که به دبیری نادر برهانی مرند در تبریز برگزار شد، نوشتم.
از همین رو استراتژی معکوسی نسبت به صلح در نگارش نمایشنامه «آمده بودیم اینجا بمیریم» داشتم به این معنی که مصائب جنگ را در آن عنوان کنم تا انسانها در آرزوی صلح باشند.
دو سال پیش این نمایشنامه کاندید بخش نمایشنامهنویسی جشنواره فتح خرمشهر شد و همچین سال گذشته در هفدهمین دوره از جشنواره تئاتر مقاومت به صحنه آمد و موفق به دریافت جوایزی در بخش نمایشنامهنویسی و بازیگری از این رویداد شد.
مضمون این اثر درباره مصائب جنگ است.
داستان این اثر درباره خانواده خرمشهری است که پس از پایان جنگ تحمیلی هشت ساله و امضای قطعنامه، زودتر از موعدِ پاکسازی شهر، به اصرار مادر خانواده که در نظر داشته ردی از فرزندانش که در طول جنگ و اشغال خرمشهر از دست داده، بیابد به خرمشهر بازمیگردند که با چهره ویران و مخروبه خرمشهر بدون هیچ فیلتری مواجه میشوند.
فضای اجرایی نمایش رئالیسمی است که ما در مرزها و خطوطی، به نفع شاعرانگی و زنان از رئالیسم تخطی میکنیم.
هر یک از کاراکترهای نمایش، راوی رنج، برداشت، خاطره و از دست دادنهایشان در خرمشهر هستند.
از این رو قالب بودن روایت زنانه در این نمایشنامه باعث شده تا ما به یک روایت زنانه هم برسیم و به نوعی بدون تصمیمی از پیش تعیین شده به نگاه نمایشنامههای فمنیستی از منظر ژولیا کریستوا نزدیک شویم.
کریستوا معتقد است ساختار ارسطویی، ساختاری خطی و فراز و فرودی است که کاملا یک روایت مردانه است از این رو با توجه به ویژگیها و ساختارهای ذهنی یک زن، روایتهای ذهنی زنانه نمیتواند خطی باشد و بر این اساس در این کار با روایت خطی مواجه نیستیم.
ما به نوعی شاعرانگی در این نمایش نزدیک میشویم.
ما از مرزهای رئالیسم به دلیل ویژگیها و روایتهایی که نمایش دارد عبور کرده و می کوشیم به نوعی شاعرانگی برسیم اما همین کم کردن فاصله با شاعرانگی و رسیدن به آن باعث یک سری تخطیهایی از رئالیسم قالب میشود.
گفت و گو ها از هنرآنلاین