در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «یکی بود هیشکی نبود» عرضه شده در تلویزیون تئاتر ایران

افسانه‌ کهن ایرانی با چاشنی شعر و آواز

ایران تئاتر – سید رضا حسینی: در مطلب پیش رو به بررسی اجمالی نمایش «یکی بود هیشکی نبود» خواهیم پرداخت. این نمایش یکی از آثار ساخته شده در رده سنی کودک و نوجوان به شمار می‌رود که امکان مشاهده آن از طریق پلتفرم تلویزیون تئاتر ایران فراهم شده است.

با آغاز فصل تابستان تعدادی از آثار نمایشی مختص به کودکان و نوجوانان که در طول سال‌های اخیر ساخته شده‌اند از طریق پلتفرم تلویزیون تئاتر ایران به نمایش درآمدند و امکان تماشای آنها برای مخاطبان تئاتر در سراسر ایران فراهم شده است. از میان این آثار می‌توان به نمایش «یکی بود هیشکی نبود» اشاره کرد. این نمایش توسط هنرمندان تئاتر گچساران ساخته شده است و محصولی از استان کهگیلویه و بویر احمد به شمار می‌رود. در ادامه نگاه کوتاهی به این نمایش خواهیم داشت و به معرفی آن خواهیم پرداخت.

 

داستان ملک محمد و برادران سر به هوایش

پادشاه سرزمین‌های شمالی از همسر نخست خود چهل پسر دارد؛ در حالی که از همسر دوم خود تنها صاحب یک پسر شده است که ملک محمد نام دارد. ملک محمد با وجود آنکه از تمام برادرانش کوچکتر است اما زیرک‌ترین، شجاع‌ترین، وفادارترین و مهربان‌ترین آنها به شمار می‌رود. روزی پادشاه تصمیم می‌گیرد پسرانش را راهی سفر کند تا هم به کسب تجربه بپردازند و هم لیاقت خود را ثابت نمایند. او قصد دارد پس از پایان سفر لایق‌ترین فرزندش را جایگزین خود کند. پادشاه پیش از وداع با فرزندانش به آنها توصیه می‌کند از خوابیدن در مناطقی نظیر خرابه و کوهستان و گورستان بپرهیزند تا از رویارویی با خطر دور بمانند. با این حال آنها (به جز ملک محمد) این توصیه را جدی نمی‌گیرند و به آن عمل نمی‌کنند. با وجود آنکه کوچکترین فرزند پادشاه هشدار پدر را به برادرانش یادآوری و گوشزد می‌کند آنها حرف او را نمی‌پذیرند و هنگام فرا رسیدن شب در خرابه‌ای متروک اتراق می‌کنند. اما ملک محمد برخلاف برادرانش نمی‌خوابد و تا پاسی از شب برای نگهبانی بیدار می‌ماند. در نیمه‌های شب اژدهای بزرگی به خرابه می‌آید، اما پیش از آنکه به پسران پادشاه آسیب برساند ملک محمد او را از پا در می‌آورد و گوش‌هایش را می‌برد و درون خورجین خود می‌گذارد. نظیر این حادثه در کوهستان نیز تکرار می‌شود و برادران ملک محمد به هشدار او توجه نمی‌کنند. در آنجا ملک محمد شبانه با غول برفی رو‌به‌رو می‌شود و پس از درگیری با هیولا، او را می‌کشد و گوش‌هایش را می‌برد و به غنیمت می‌برد. در گورستان شرایط به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد؛ در آنجا کوتوله ریش درازی شبانه به سراغ پسران پادشاه می‌رود و آنها را در خواب تبدیل به سنگ می‌کند. ملک محمد که نتوانسته است از برادرانش حفاظت کند از این حادثه سخت اندوهگین می‌شود و شروع به اشک ریختن می‌کند. دیری نمی‌پاید که اشک‌های او به جویبار کوچکی تبدیل می‌شود و پای زخمی آهوی سرگشته‌ای را شفا می‌دهد. تنها راه درمان زخم آهو آن بود که پای خود را با آب چشم فردی پاک شستشو دهد و او بالاخره موفق به انجام این کار می‌شود. آهو برای تشکر از ملک محمد راز بلایی که کوتوله ریش دراز بر سر برادرانش آورده است را فاش می‌کند و به او می‌گوید برای رهایی آنها از طلسم سنگ باید کوتوله را که اکنون در زیر درخت بلندی خفته است بکشد و خون او را به پیشانی برادرانش بمالد. ملک محمد  این کار را انجام می‌دهد و با کشتن کوتوله ریش دراز و بریدن گوش او برادرانش را از طلسم سنگ می‌رهاند. او در ادامه با سه موجود عجیب به نام بیشه‌ خوار، لنگ دراز و کوه شکن آشنا می‌شود و با آنها از در دوستی در می‌آید. دیری نمی‌پاید که آوازه اقدامات ملک محمد به سرزمین‌های جنوبی می‌رسد. پادشاه سرزمین‌های جنوبی مدتی قبل از دنیا رفته و زمام امور را به کوچکترین دختر خود که کیان دخت نام دارد واگذار کرده است. کیان دخت تنها دختر پادشاه از همسر دوم او است و پادشاه در زمان حیات از همسر نخست خود صاحب چهل دختر شده بود. در سرزمین‌های جنوبی موجوداتی به نام شیطونک زندگی می‌کنند که از خصلت‌های شرورانه برخوردارند. آنها بیم آن دارند که ملک محمد همان بلایی را که بر سر اژدها و غول برفی و کوتوله ریش دراز آورده است بر سر آنها هم بیاورد. به همین دلیل شبانه به خواب کیان دخت می‌روند و به او تلقین می‌کنند که اگر ملک محمد از او خواستگاری کرد باید برایش شرط بگذارد. کیان دخت پس از ملاقات با شاهزاده جوان اجازه ازدواج خواهران خود با برادران او را صادر می‌کند. اما ازدواج خودش با او را مشروط به بیرون کشیدن شمشیر کهن آباد و اجدادیشان از درون در پولادین می‌نماید. شیطونک‌ها امیدوارند ملک محمد نتواند این ماموریت را انجام دهد؛ اما او شمشیر را از درون در پولادین بیرون می‌آورد و با کیان دخت ازدواج می‌کند. آنها پس از ازدواج عزم سرزمین‌های شمالی می‌کنند تا نزد پدر ملک محمد بروند. خواهران کیان دخت و برادران ملک محمد پیش از آنها راهی سرزمین‌های شمالی شده‌اند. شیطونک‌ها که به تدریج قدرتشان رو به زوال می‌رود سعی می‌کنند به ترفندهای مختلف مانع از این سفر شوند و زن و شوهر جوان را در میان راه از پا در بیاورند. اما ملک محمد به کمک دوستان خود از مهلکه می‌گریزد؛ بیشه خوار آنها را از بیشه انبوه به در می‌برد و لنگ دراز مانع از غرق شدنشان در رود خروشان می‌شود. کوه شکن نیز کوه‌های بلند و سر به فلک کشیده‌ای که مانع از رسیدن ملک محمد و کیان دخت به مقصد شده‌اند را از سر راه بر می‌دارد. به این ترتیب آنها به سرزمین‌های شمالی و قصر پادشاه می‌رسند. پیش از ورود آنها به قصر برادران ملک محمد بر علیه او توطئه می‌کنند تا مانع از رسیدن او به تاج و تخت شوند. آنها که نیک می‌دانند پادشاه با شنیدن شرح دلاوری‌های ملک محمد بدون تردید او را به عنوان جانشین خود بر می‌گزیند به دروغ حقیقت را نزد پدر وارونه جلوه می‌دهند. آنها به پدرشان می‌گویند این ملک محمد بوده که در طول سفر از فرمان او سرپیچی کرده و با خفتن در خرابه و کوهستان و گورستان برای دیگران دردسر ایجاد کرده است. اما شاهزاده جوان پس از حضور در قصر پادشاه حقیقت را بر ملا می‌سازد و گوش‌های بریده اژدها و غول برفی و کوتوله ریش دراز را به عنوان صحت ادعای خود و مدرک دروغ بودن حرف برادرانش به پدر نشان می‌دهد. به این ترتیب پادشاه از حقیقت آگاه می‌شود و کوچکترین پسر خود یعنی ملک محمد را به عنوان جانشین خود بر می‌گزیند.

 

حضور شیطونک‌ها در کنار غول و اژدها

شاید بتوان بزرگترین نقطه قوت نمایش «یکی بود هیشکی نبود» را داستان آن نامید. این نمایش اقتباسی آزاد از افسانه کهن «ملک محمد» به شمار می‌رود که جزو قصه های قدیمی ایرانی است و چندین روایت مختلف از آن وجود دارد. در برخی از این روایات تعداد برادران ملک محمد متفاوت (به عنوان مثال سی نفر یا شش نفر) عنوان شده است و برخی از حوادث داستان نیز به گونه دیگری رقم می‌خورد. البته در نمایش یکی بود هیشکی نبود نیز حوادث داستان کاملا مطابق با قصه کهن ملک محمد پیش نمی‌رود و وجود تغییراتی را در برخی جزئیات آن شاهد هستیم.

بخش عمده این تغییرات به آن دسته از اجزای داستان و شخصیت‌های مرتبط با آن مربوط می‌شود که به قصه‌های فولکلور غربی تعلق دارد و از افسانه‌‌های اروپایی وام گرفته و به این نمایش اضافه شده است. به عنوان مثال می‌توان به شخصیت‌هایی نظیر شیطونک و کوتوله ریش دراز اشاره کرد که در افسانه‌های قدیمی ایرانی جایگاه چندان محکمی ندارند و رگ و ریشه آنها را باید در قصه‌های فولکلور اروپایی جستجو کرد. حوادثی نظیر گیر کردن شمشیر خاندان کیان دخت درون در پولادین نیز بیش از هر چیز به ماجرای آشنای شمشیر افسانه‌ای «آرتور شاه» یعنی «اکس کالیبور» و فرو رفتن آن در سنگ شباهت دارد. در کنار موارد اشاره شده شخصیت‌هایی نظیر بیشه خوار، لنگ دراز و کوه شکن نیز بیش از شباهت داشتن به شخصیت‌های اساطیری ایران یا اساطیر اروپای شرقی به نمونه‌های مشابه در قصه‌های فولکلور آلمانی شباهت دارند.

با وجود آنکه محتوای افسانه ملک محمد به قدر کافی از کشش و جذابیت برای جذب مخاطب برخوردار بود و نیازی به تلفیق آن با جزئیات مربوط به افسانه‌‌های اروپایی احساس نمی‌شد، اما اضافه شدن این جزئیات به داستان لطمه‌ای به آن وارد نکرده و داستان نمایش یکی بود هیشکی نبود همچنان از جذابیت لازم برای جلب نظر کودکان برخوردار است. از این منظر می‌توان آن را بزرگترین نقطه قوت این اثر لقب داد. بازی بازیگران این نمایش نیز در اکثر بخش‌ها خوب است و این امر می‌تواند موجب برقراری ارتباط مناسب آنها با مخاطب شود. در واقع این ویژگی یعنی عملکرد قابل قبول اکثر بازیگران را هم می‌توان به عنوان یکی دیگر از نکات مثبت این اثر لقب داد.

یکی دیگر از ویژگی‌هایی که توان فراوانی برای جلب نظر کودکان دارد استفاده از بیان شعرگونه یا به عبارتی آوازخوانی در طول نمایش است؛ خصلتی که می‌توان آن را در نمایش یکی بود هیشکی نبود نیز مشاهده کرد. استفاده از ویژگی یاد شده در این نمایش شکل مناسبی دارد و در به کار گرفتن آن زیاده روی صورت نگرفته است.

 

شرح زبانی بخش‌های هیجان انگیز نمایش

 بسیاری از بخش‌های جذاب داستان تنها توسط راویان ماجرا به شکل کاملا مختصر و زبانی (به سبک نمایش‌های رادیویی قصه گو و راوی محور) روایت می‌‌شود .

از میان این بخش‌ها می‌توان به چگونگی بیرون آوردن شمشیر آبا و اجدادی خاندان کیان دخت از درون در پولادین توسط ملک محمد اشاره کرد. شرح این بخش از داستان که در عمل می‌توانست یکی از هیجان انگیزترین بخش‌های نمایش باشد تنها به بر زبان آوردن دو سه جمله کوتاه توسط دو راوی داستان خلاصه می‌شود و بدون هیچ گونه بیان تصویری و نمایشی خاصی خاتمه می‌یابد. این ویژگی موجب شده است که سه شخصیت مهم بیشه خوار، لنگ دراز و کوه شکن نیز در عمل بی‌استفاده باقی بمانند و حضور چندان درخشانی در طول نمایش نداشته باشند. آنها پس از معرفی ابتدایی دیگر حضور پررنگی در نمایش ندارند و شرح یاری رساندن آنها به ملک محمد تنها به بیان چند جمله کوتاه که از زبان راوی بیرون می‌آید محدود می‌شود.

نمایش یکی بود هیشکی نبود به منظور جلب نظر کودکان از حجم مناسبی از شعر و آواز استفاده کرده است،   تعدادی از شخصیت‌های حاضر در داستان با شعر و آواز به مخاطب معرفی می‌شوند و در موارد دیگر شرح بخشی از حوادث داستان حالت شعرگونه دارد. 

 

تلاش  برای استفاده از اشعار قدیمی

از سوی دیگر در این نمایش گاه از شعرهای عامه پسند قدیمی و آشنایی نظیر «عمو سبزی فروش» استفاده شده است . برخی از اشعار آشنای قدیمی با تغییرات اندکی که در متن آنها ایجاد شده مورد استفاده قرار گرفته است تا فضای نسبتا شادی به نمایش ببخشد.

 در اجراهای صحنه‌ای نمایش یکی بود هیشکی نبود در گچساران، طراحی لباس نقش برجسته‌ ای ایفا کرد و هر کدام از شخصیت‌های حاضر در این اثر از لباس مختص به خود، که ارتباط نسبتا آشکاری با نقش اجرا شده توسط آنها داشت، بهره می‌بردند. 

در مجموع می‌توان نمایش یکی بود هیشکی نبود را اثری لقب داد که از محتوای خوب و قابل قبولی برای ارائه به مخاطب کودک و حتی نوجوان برخوردار است. این نمایش یکی از آثار ساخته شده در شهرستان به شمار می‌رود و بخشی از این عملکرد نه چندان تاثیرگذار را می‌توان به حساب کمبود امکانات در شهرستان‌ها گذاشت. در این میان پخش این اثر از تلویزیون تئاتر ایران فرصتی را فراهم کرده است تا مخاطبان تئاتر در نقاط مختلف ایران بتوانند آن را مشاهده کنند و با هنرنمایی هنرمندان شهرستانی بیشتر آشنا شوند. در صورت تمایل می‌توانید نمایش یکی بود هیشکی نبود را از اینجا مشاهده کنید و به حمایت از هنرمندان تئاتر اهل گچساران بپردازید.

 

عوامل تولید نمایش

نویسنده و کارگردان: مهرداد علی پور

بازیگران: مازیار حاجتی، محمدرضا انصاری، مانی علی پور، محمود دشتی، تبسم مندنی زاده، سامان مردانی، سپهر پورالحسینی، سیاوش یاری، علی بهارلو، ستایش موسوی، هودا نوروزی، ملینا علیزاده، سارینا جعفری، ایلیا برزی

موسیقی: امین نوروزپور

طراحی و اجرای صحنه: رضا علی پور، مجتبی برزی

طراحی و اجرای نور: عیسی حیدری

دستیار کارگردان: بهناز مندنی زاده




مطالب مرتبط

گفت‌وگویی کوتاه با رضا بابک

بنیاد تئاتر ملی، می‌تواند عرصه نمایش ایرانی را به روزهای اوجش برگرداند
گفت‌وگویی کوتاه با رضا بابک

بنیاد تئاتر ملی، می‌تواند عرصه نمایش ایرانی را به روزهای اوجش برگرداند

رضا بابک، هنرمند تئاتر، تلویزیون و سینمای ایران می‌گوید تشکیل بنیاد تئاتر ملی، می‌تواند گونه نمایش ایرانی را که مدتی است دچار کلیشه‌ها و تکرار شده است، دوباره شکوفا کند و به روزهای اوجش برساند.

|

نظرات کاربران