یک سوژه نمایشی برای اقتباس به مناسبت روز جهانی غذا و روز جهانی ریشه کنی فقر
زینب پاشا مبارز خستگی ناپذیر ریشه کنی فقر و کمبود غذا
ایران تئاتر – سید رضا حسینی: در روز بیست و چهارم و بیست و پنجم مهر ماه هر سال دو مناسبت جهانی گرامی داشته میشود که ارتباط نزدیکی به یکدیگر دارند. روز ۲۴ مهر ماه به نام روز جهانی غذا نامگذاری شده است و روز ۲۵ مهر ماه نیز به عنوان روز جهانی ریشه کنی فقر شناخته میشود.
در سال ۱۹۴۵ میلادی (مصادف با سال ۱۳۲۴ خورشیدی) با همراهی ۴۴ کشوری که عضو سازمان ملل متحد بودند، نهاد جدیدی به نام سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد تاسیس شد. این سازمان اکنون به فائو مشهور است و ایران نیز هشت سال پس از تاسیس این سازمان به عضویت آن در آمد. هدف از تاسیس سازمان فائو توسعه کشاورزی، جنگلداری و شیلات در سطح جهان بود تا سطح زندگی مردم، به ویژه در کشورهای در حال توسعه، بالاتر برود و غذای کافی در اختیار آنها قرار گیرد. ۳۶ سال پس از تاسیس سازمان فائو یعنی در سال ۱۹۸۱ میلادی روز تشکیل این سازمان که ۱۶ اکتبر (مصادف با ۲۴ مهر ماه) بود به عنوان روز جهانی غذا نامگذاری شد و ۱۵۰ کشور جهان آن را گرامی داشتند. این امر تا امروز ادامه یافته است و هر سال در روز ۲۴ مهر ماه کشورهای مختلف جهان با برگزاری مراسم و برنامههای خاصی به روز جهانی غذا توجه نشان میدهند.
از سوی دیگر هر سال در روز ۱۷ اکتبر (مصادف با ۲۵ مهر ماه) مناسبت دیگری در جهان گرامی داشته میشود و در برخی از کشورها مراسمی برای بذل توجه به روز جهانی ریشه کنی فقر برگزار میگردد. قدمت نامگذاری رسمی روز جهانی ریشه کنی فقر توسط سازمان ملل متحد ۲۹ سال است و به سال ۱۹۹۲ میلادی (مصادف با سال ۱۳۷۱ خورشیدی) باز میگردد. اگر نیک بنگریم رابطه تنگاتنگی میان فقر و کمبود غذا وجود دارد؛ به این معنی که اغلب افراد فقیر غذای مناسبی برای خوردن در اختیار ندارند. از سوی دیگر نبود غذا به طور عمده منجر به پیدایش فقر میشود و آسیبهای فراوانی را به دنبال دارد. اینکه دو مناسبت یاد شده یعنی روز جهانی غذا و روز جهانی ریشه کنی فقر تا چه اندازه در بهبود وضعیت فقرا و گرسنگان جهان تاثیر گذار بوده است، موضوع اصلی این مطلب نیست.
در مطلب پیش رو به بهانه روز جهانی غذا و روز جهانی ریشه کنی فقر یاد یکی از شخصیتهای تاریخی ایران را گرامی میداریم؛ زنی که در طول دوران زندگی خود بارها بر علیه ظلم و بیعدالتی صاحبان قدرت و سرمایه، که با اقدامات منفعتطلبانه خود فقر و گرسنگی و قحطی را بر مردم تحمیل کرده بودند، شورید و سعی کرد برای آسایش همنوعان خود و کاهش درد، رنج، فقر و گرسنگی آنها کاری انجام دهد. در حال حاضر هنگام مرور برگهای تاریخ معاصر ایران در قاب تصویر یا پرده سینما یا صحنه تئاتر توسط هنرمندان آنگونه که باید از «زینب پاشا» یاد نمیشود؛ این در حالی است که بخشهای مختلف زندگی او از ظرفیت بالایی برای تبدیل به آثار نمایشی برخوردار است. در ادامه این مطلب به برخی از این ظرفیتها اشاره خواهد شد و تعدادی از سوژههای نمایشی مرتبط با زندگی زینب پاشا مرور میگردد.
قهرمان گمنام ایرانی
سال گذشته در بخش پایانی مطلب «نگاهی به سوژههای نمایشی به بهانه روز استعمار» به شباهتهای موجود میان شخصیت خیالی «زورو» و «رئیسعلی دلواری» به عنوان یک شخصیت واقعی و تاریخی اشاره شد. اگر بخواهیم «زینب پاشا» را نیز با یکی از شخصیتهای خیالی مشهور آن سوی آبها مقایسه کنیم شاید بهترین گزینه «رابین هود» باشد. گرچه روشن است که رابین هود هم در هم نشینی اروپائیان با مسلمانان و متاثر از روحیه فتیان و جوانمردان در دوران جنگ های صلیبی الگو برداری شده اما آنچه روشن است اینکه آنها در جهانی کردن قهرمانان خیالی موفق بوده و هستند و ما در ملی کردن شخصیت های واقعی خودمان ناتوان ! این زن ایرانی گمنام نیز مانند کماندار مشهور جنگل شروود انبارهای زورگویان قدرتمند و ثروتمند را خالی میکرد و محتویات آنها را به افراد فقیر و ناتوان میبخشید. جالب است که دو شخصیت واقعی زینب پاشا و رئیسعلی دلواری در حال حاضر حتی در وطن خود و نزد هموطنانشان چندان شناخته شده نیستند و تقریبا لابهلای برگهای تاریخ گم شدهاند. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که در آن سوی آبها کسی آنها را بشناسد.
یکی از دلایل گمنامی زینب پاشا آن است که تاکنون کمتر کسی زحمت کند و کاو در برگههای کتاب تاریخ ایران برای یافتن پیشینه او را بر خود هموار کرده است. دلیل دیگر نیز به طبقه اجتماعی او و فعالیتهایی که در طول دوران زندگی خود انجام داد باز میگردد. او به طبقه فرودست جامعه تعلق داشت و همواره با صاحبان ثروت و قدرت در کشمکش و کلنجار بود. از همین رو آنها سعی کردند در آثار مکتوب خود به نام و نشان این زن اشاره چندانی نکنند و او را نادیده بگیرند. اما دلیل مهم این گمنامی مبارزات ضد استعماری اوست و همچنان که گفته شد و می دانی استعمار انگلیس برای پاک کردن رد پای مبارزان ضد استعماری در تاریخ معاصر تلاش های بسیار کرده است . از همین رو از دوران کودکی، نوجوانی و حتی بخش عمده دوران جوانی زینب پاشا اطلاع چندانی در دست نیست. این موضوع کم و بیش در مورد واپسین دوران زندگی او نیز صادق است. در واقع امروز تنها از مقطع کوتاهی از زندگی این زن جسور یعنی بازه زمانی ده ساله منتهی به پایان عمر او اطلاعات اندکی در دست است که این دانستهها بیش از همه به جنبشهایی که رهبری آنها را بر عهده گرفت مربوط میشود.
نامشخص بودن پیشینه زینب پاشا
بر اساس اندک اطلاعات موجود زینب پاشا به طبقه محروم جامعه تعلق داشت و در یک خانواده تنگدست تبریزی چشم به جهان گشود. پدر او «شیخ سلیمان» نام داشت و یکی از فقیرترین افراد ساکن در محله قدیمی «عمو زینالدین» تبریز به شمار میرفت. به نظر میرسد او کشاورز سادهای به شمار میرفت که از اسکو به تبریز مهاجرت کرده و در محله عمو زینالدین سکونت گزیده بود. در برخی از اظهارنظرهای قدیمی از همسر زینب پاشا نیز به عنوان یکی از کشاورزان ساکن در محله عمو زینالدین یاد شده است.
گفته میشود که زینب در دوران کودکی به مکتبخانه رفت و از همین رو خواندن و نوشتن را بلد بود. با توجه به تعاریفی که از سخنرانیهای پرشور این زن خطشکن تبریزی وجود دارد، به یفقین او زنی باسواد بوده . به هر حال آنچه مسلم است تا پیش از ماجرای قرارداد توتون و تنباکو و بحران ناشی از آن هیچ نام و نشانی از زینب پاشا در تاریخ معاصر ایران وجود ندارد.
نقش زینب پاشا در ماجرای تحریم توتون و تنباکو
در سال ۱۲۶۸ خورشیدی قراردادی میان «ناصرالدین شاه قاجار» با یکی از وابستگان دولت انگلیس در ایران به نام «جرالد تالبوت» بسته شد که بر اساس آن امتیاز تجارت توتون و تنباکو در ایران به مدت پنجاه سال در انحصار شرکت رژی که مدیریت آن تحت اختیار تالبوت بود، قرار میگرفت. این قرارداد که بعدها به قرارداد رژی شهرت یافت موجب ضرر و زیان فعالان ایرانی دخیل در تجارت توتون و تنباکو میشد و از همین رو مورد اعتراض آنان قرار گرفت. این اعتراضات به شدت بالا گرفت و منجر به بسته شدن بازار در برخی از شهرهای ایران شد.
در کنار شیراز و اصفهان شهر تبریز جزو نخستین شهرهایی بود که مردم آن در همان مراحل آغازین بالا گرفتن اعتراضها نسبت به قرارداد رژی، به این تفاهمنامه واکنش نشان دادند و بازار را بستند. در شهرهای نام برده علاوه بر تاجران برخی از روحانیون سرشناس نیز از این اعتراضات حمایت کردند. به عنوان مثال در شهر تبریز «جواد مجتهد تبریزی» از بازاریان خواست برای نشان دادن اعتراض خود حجرهها و دکانها را ببندند و از گشودن آنها خودداری کنند. با این حال فشار حکومت موجب شد که اعتصاب بازار دوام چندانی نیابد و پس از چند روز با زور عوامل حکومتی شکسته شود.
در این مرحله زینب پاشا بود که وارد عمل شد و به کمک تعدادی از زنان تبریزی بازار را دوباره بست. گفته میشود که او و سایر زنان معترض تبریزی با استفاده از تکنیک جنگهای چریکی و پارتیزانی به سرعت وارد بازار میشدند و پس از بستن مغازهها بلافاصله آنجا را ترک میکردند. این جنگ و گریز چریکی موجب شد که عوامل حکومت نتوانند توفیق چندانی در باز نگه داشتن بازار بیابند و اعتصاب تا چندین روز ادامه یابد. وضعیت نابسامان شهرهای ایران، به خصوص بازارها، با فتوای «میرزای شیرازی» همراه شد و ناصرالدین شاه را وادار به لغو قرارداد رژی کرد.
به طور کل زینب پاشا نقش پررنگی در اعتراض مردم تبریز نسبت به قرارداد رژی داشت؛ نقشی که معمولا نادیده انگاشته میشود و میتوان با ساخت آثار نمایشی درخور آن را برجسته ساخت. این اتفاق سرآغاز شهرت او در آثار مکتوب به جا مانده از تاریخ معاصر تبریز به شمار میرود؛ واگرنه با توجه به اظهارات ساکنان قدیمی تبریز به نظر میرسد که مردم این شهر حتی پیش از ماجرای اعتراض به قرارداد رژی نیز با زینب پاشا آشنا بودند. او پس از این اتفاق بارها اقدامات اعتراضی مشابهی انجام داد و در برابر وابستگان فاسد حکومت قاجار و نفوذ استعمار پیر ایستادگی کرد. تلاشهای بعدی زینب پاشا در گرفتن حق مردم از حاکمان زورگو پیوند بیشتری با مبارزه بر علیه فقر و گرسنگی دارد و اکثر آنها در پی بروز قحطی و کمبود غذا در تبریز انجام شد.
مبارزه با محتکران گندم در زمان بروز قحطی تبریز و نایاب شدن نان
همان گونه که در ابتدای متن پیش رو به آن اشاره شد، کمبود غذا و ایجاد قحطی پیوند مستقیمی با بروز فقر دارد. بر همین اساس میتوان استدلال کرد که به منظور ریشه کنی فقر ابتدا باید از بروز قحطی و کمبود غذا جلوگیری به عمل آورد؛ امری که حاکمان تبریز در دوران قاجار توجه چندانی به آن نداشتند و موجب آن شدند که مردم این شهر در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار پیوند موجود میان فقر و قحطی را بارها با گوشت و پوست خود تجربه کنند.
در دوران قاجار تبریز دومین شهر مهم ایران پس از تهران (پایتخت) محسوب میشد و ولیعهد وقت همواره در آن به سر میبرد. در زمان سلطنت ناصرالدین شاه فرزند او مظفرالدین شاه و نوهاش محمدعلی میرزا (که بعدها بر تخت سلطنت نشست و قانون مشروطه را زیر پا گذاشت و مجلس را به توپ بست) برای مدتی ساکن تبریز بودند. افراد زیردست آنها، به خصوص نزدیکان محمدعلی میرزا، به پشتوانه قدرتی که در اختیار داشتند با مردم به دلخواه خود رفتار میکردند و هر عملی که میخواستند را انجام میدادند. یکی از این اعمال احتکار غلات و گندم در انبارها برای کسب سود هر چه بیشتر بود.
افراد صاحب نفوذ تبریز مواد خوراکی را به قدری در انبار نگه میداشتند که در سطح شهر قحطی کاذب ایجاد میشد و پس از آن اجناس احتکار شده را به قیمت بالا در بازار میفروختند. این ترفند در مورد گندم بیش از سایر اقلام خوراکی به انجام میرسید؛ به این دلیل که آرد گندم ارتباط مستقیمی با خوراک اصلی مردم آن زمان یعنی نان داشت. محتکران تبریز که همگی جزو افراد صاحب نفوذ شهر بودند گندم را در فصل درو به قیمت ناچیزی از کشاورزان میخریدند و آن را تا فصل زمستان در انبارهای خود نگه میداشتند. در فصل سوز و سرما معمولا ذخایر آرد مردم شهر به پایان میرسید و آنها مجبور بودند برای سیر کردن شکم خود گندم را به هر قیمت ممکن تهیه کنند. محتکران نیز با سوءاستفاده از این امر گندم انبار شده را به بهای گزافی در بازار میفروختند. انجام این کار به تدریج مرسوم شد و شکل نوعی عادت به خود گرفت؛ عادتی که هرازگاه قحطیهای فجیعی در تبریز به بار میآورد و بر شدت فقر و گرسنگی مردم دامن میزد.
یکی از این قحطیها در اواخر دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار یعنی در سال ۱۲۷۴ خورشیدی ایجاد شد و موجبات نایاب شدن نان را فراهم آورد. از جمله عوامل اصلی این قحطی اقدامات پیشکار وقت آذربایجان «میرزا عبدالرحیم خان» بود که به قائم مقام شهرت داشت. او بخش عمدهای از گندم شهر را در انبارهای خود ذخیره کرده و برای کسب سود بیشتر مردم تبریز را در گرسنگی نگه داشته بود. علاوه بر او برخی از نزدیکانش نظیر «علاءالملک» نیز در این امر دست داشتند. زینب پاشا در واکنش به این اقدام گروهی از زنان تبریز را با خود همراه نمود که همگی مانند خود او به عنوان وسیله دفاع چوب بلندی را حمل میکردند. یکی از کارکنان رده بالای سفارت فرانسه در آن زمان که «هرگون» نام داشت، در گزارشهای رسمی خود تعداد این زنان را حدود سه هزار نفر اعلام کرده است. آنها ابتدا بازار تبریز را بستند و پس از همراه کردن عده کثیری از مردان با خود به سمت انبارهای قائم مقام و علاءالملک روانه شدند تا در آنها را به روی مردم فقیر و گرسنه شهر بگشایند.
ایجاد درگیری توسط محتکران گندم
میرزا عبدالرحیم قائم مقام پس از شنیدن این خبر بلافاصله از شهر گریخت اما به تفنگداران خود دستور داد به هر طریق ممکن جلوی مردم معترض را بگیرند. آنها نیز به سمت مردم آتش گشودند و تعداد ۳۰ نفر از آنها را کشتند و حدود ۶۰ نفر را نیز زخمی کردند که تعدادی از آنها زنان تحت فرمان زینب پاشا بودند. البته تعداد قربانیان این حادثه در منابع مختلف متفاوت عنوان شده است و عدهای در گزارشهای خود از ۱۲ کشته سخن راندهاند.
این اتفاق خشم مردم را دوچندان کرد و حمله به خانه قائم مقام و سنگباران کردن آن را به همراه داشت؛ این امر در حالی صورت گرفت که مردم ابتدا قصد حضور در خانه میرزا عبدالرحیم را نداشتند و تنها در پی یافتن راه چارهای برای رفع مشکل قحطی نان در شهر بودند. این حرکت جمعی که در ابتدا تنها برای اعتراض به بروز قحطی و نایاب شدن نان در تبریز صورت گرفت، خیلی زود رنگ و بوی سیاسی یافت و ترکشهای آن به ولیعهد یعنی «مظفرالدین میرزا» نیز اصابت کرد. پس از گذشت یک روز اعلامیههای مختلفی در شهر بر ضد ولیعهد، قائم مقام و جمعی دیگر از نزدیکان آنها پخش شد و اعتبار آنها را زیر سوال برد.
مظفرالدین میرزا برای پایان دادن به این ماجرا و جلوگیری از وخامت اوضاع به زیردستان و اطرافیانش دستور داد که در برابر خواست مردم کوتاه بیایند و نان و گوشت را با قیمت مد نظر آنها (هر یک من نان با قیمت ۱۲ شاهی و هر یک من گوشت گوسفند با قیمت ۲ قران و ۱۶ شاهی) در بازار عرضه کنند. مبلغی نیز به عنوان خونبها برای پرداخت به خانواده افراد کشته شده در جریان تظاهرات تعیین شد. بر اساس این دستور اقداماتی صورت گرفت که البته کافی نبود و مشکلات مردم را به طور کامل حل نکرد. مظفرالدین میرزا، که چند ماه پس از این حادثه راهی تهران شد و مظفرالدین شاه نام گرفت، به قدری بیکفایت بود که نمیتوانست اطرافیان و نزدیکانش را وادار کند در انبارهای غله خود را بگشایند و گندمی که احتکار کردهاند را در اختیار مردم قرار دهند. گفته میشود که در نهایت زینب پاشا و همقطارانش توانستند در برخی از این انبارها را بگشایند و به بحران نان در تبریز پایان دهند؛ بحرانی که البته به طور کامل پایان نیافت و در طول سالهای بعد بارها تکرار شد. جزئیات این ماجرا از ظرفیت بالایی برای استفاده به عنوان منبع اقتباس نمایشنامه برخوردار است که میتوان به آن توجه داشت.
تکرار تاریخ و ایستادن زینب پاشا در ابتدای صف مبارزه
حدود سه سال پس از بروز قحطی گسترده در تبریز و نایاب شدن نان و چیره شدن فقر و گرسنگی بر مردم این شهر حادثه مشابهی در تبریز رخ داد که زینب پاشا در بطن آن حضور پررنگی داشت. در این دوران مظفرالدین شاه پس از مرگ پدرش بر تخت سلطنت سلسله قاجار نشسته بود و فرزند او محمدعلی میرزا والی تبریز به شمار میرفت. در آن زمان فردی به نام «نظامالعلمای دیبا» که از نزدیکان مظفرالدین شاه محسوب میشد از جمله افراد قدرتمند و پرنفوذ تبریز بود. او که بیشترین انبارهای غله در تبریز را تحت اختیار خود داشت، بر اساس دستور شاه از این اجازه برخوردار بود که گندم موجود در انبارهایش را در زمان دلخواه به بازار عرضه کند و آن را با هر قیمتی که دلش خواست بفروشد. این موضوع موجب بروز قحطی تازهای در تبریز شد و فقر و گرسنگی را بر مردم شهر تحمیل کرد. از همین رو زینب پاشا بار دیگر رهبری زنان تنگدست تبریزی را بر عهده گرفت و همراه با آنان و جمعی از مردان به سوی منزل و انبارهای نظامالعلما روانه شد.
در برخی از منابع و گزارشهای تاریخی به نقش پیشکار وقت آذربایجان یعنی «حسنعلی خان گروسی» ملقب به «امیرنظام گروسی» در این حادثه نیز اشاره شده است. گفته میشود او پس از بروز مجدد بحران نان در تبریز و وخامت اوضاع مردم تنگدست این شهر در اثر فشار فقر و گرسنگی، به مظفرالدین شاه در تهران تلگراف زد و از او خواست که اجازه دهد در انبارهای محتکران گندم به روی مردم گشوده شود. مظفرالدین شاه با این خواسته موافقت کرد اما در عین حال دستور داد که پیشکار تبریز به انبارهای ناظمالعلما و برخی از نزدیکان او کاری نداشته باشد؛ در حالی که او و نزدیکانش جزو بزرگترین محتکران گندم در تبریز به شمار میرفتند. هنگامی که دستور شاه به ولیعهد یعنی محمدعلی میرزا ابلاغ شد، او نیز تعدادی از نزدیکان خود را به لیست افراد مستثنی از دستور شاه اضافه کرد. به این ترتیب در عمل فردی باقی نماند که انبارهای گندم او را در اختیار مردم گرسنه قرار دهند.
با خارج شدن زمام امور از دست امیرنظام گروسی مردم خود دست به کار شدند و به سمت خانه ناظمالعلما و انبارهای غله او روانه گشتند. زینب پاشا در این حرکت اعتراضی پیشاپیش مردم حرکت میکرد و از چادر خود پرچمی نمادین برای اعتراض ساخته بود. علاوه بر آن از سخنرانی پرشور او در جهت تهییج مردم، به خصوص مردان نیز سخن رانده شده است. با آنکه گماشتگان و عوامل تحت فرمان ناظمالعلما در برابر مردم ایستادند و به روی آنها آتش گشودند، اما مردم از پا ننشستند و خانه و انبارهای غله ناظمالعلما را تحت کنترل خود درآوردند. بر اساس آمار موجود بین ۱۵ تا ۱۶ نفر در جریان این درگیری کشته شدند که برخی از آنها جزو مدافعان ناظمالعلما بودند.
از حمله به خانه و انبارهای گندم ناظمالعلما به عنوان یکی از آخرین حرکتهای اعتراضی بزرگ شهر تبریز نام برده میشود که زینب پاشا نقش عمدهای در هدایت آن بر عهده داشت. پس از آن حرکات اعتراضی مختلف در این شهر به جنبش مشروطه گره خورد و رهبران دیگری یافت. بدون تردید نقش این زن جسور تبریزی در حرکت اعتراضی یاد شده سوژه مناسبی برای خلق آثار نمایشی با موضوع ریشه کنی فقر و گرسنگی است.
اعتراض به ظلم تا لحظات پایانی عمر
بر اساس آنچه در مورد زینب پاشا گفتهاند به نظر میرسد که او حدود سه سال پس از حوادث مرتبط با بحران نان در تبریز و حمله به خانه ناظمالعلما همراه با تعدادی از زنان تبریزی راهی سفر کربلا شد. پس از این سفر دیگر هیچ خبری از زینب پاشا در دست نیست. گفته میشود که او در کربلا چشم از جهان فرو بست و همانجا دفن شد.
در جریان سفر زیارتی به کربلا و پیش از رسیدن به آنجا تعدادی از نظامیان دولت عثمانی برای تفتیش زوار ایرانی نزد زینب پادشاه و گروه همراه او آمدند و رفتار مناسبی با آنها نداشتند. این امر موجبات ناخرسندی این زن جسور ایرانی را فراهم آورد و به دستور او گروه زنان همراهش به نظامیان عثمانی یورش بردند و آنها را فراری دادند. پس از این اتفاق آنها به کربلا رسیدند؛ اما از اینکه سرنوشت زینب پاشا به کجا انجامید و دلیل مرگ او چه بود، هیچ اطلاع دقیقی در دست نیست.
زینب پاشا در طول دوران زندگی خود با لقبهای دیگری نظیر «زینب باجی»، «بیبی شاه زینب» و «دهباشی زینب» نیز شناخته میشد. به نظر میرسد لقب دهباشی زینب به کنترل او بر محله عمو زینالدین تبریز که برخی از ساکنان آن را کشاورزان تشکیل میدادند، اشاره و بر خصلتهای رهبری او دلالت دارد. بنابر گواه ساکنان قدیمی این محله با حضور زینب پاشا در آنجا کسی جرات نزدیک شدن به محله عمو زینالدین را نداشت و او بود که امور مردم این محله را زیر نظر داشت؛ این در حالی بود که بسیاری از محلات مجاور در طول زمان بارها مورد دستبرد غارتگران قرار گرفت.
سلاح نمادین زینب پاشا
در بسیاری از روایتهای مربوط به زینب پاشا به چماق معروف او نیز اشاره شده است. مشهور است که او همواره چماق بلندی در دست داشت که از آن برای تنبیه کسبه خلافکار استفاده میکرد. در بین روایتهای مختلف مربوط به این مسئله به ماجرای گوشمالی دادن افراد متعددی نظیر نانوایان کمفروش و بقالان محتکر توسط دهباشی زینب اشاره شده است. با این اوصاف میتوان چوبدستی این زن منحصر به فرد را نوعی نماد برای شخصیت نمادین او در نظر گرفت و آن را در آثار نمایشی مختلف به تصویر کشید.
گفته میشود زینب پاشا هر سال در فصل درو همراه با تعدادی از زنان سوار بر اسب به مزارع گندم محلههای جامیشاوان و نوکزله میرفت و از کشاورزان این مناطق میخواست که مقداری از محصول خود را به او بدهند. او و همراهانش محصول گندم را در کیسههای متعددی میریختند و آنها را بین افراد تنگدست ساکن در محلههای فقیرنشین تبریز پخش میکردند. این روایتها که بر خصلت جوانمردی و نوعدوستی زینب پاشا دلالت دارد نیز منبع مناسبی برای اقتباس نمایشی به شمار میرود.
نام بردن از زینب پاشا در آثار شاعران دوران قاجار
در برخی از اظهارنظرهای قدیمی به این نکته اشاره شده است که زینب پاشا رهبری حداقل چهل نفر از زنان مبارز تبریزی را بر عهده داشت. در برخی از سرودههای شاعران تبریزی دوران قاجار که به مدح زینب پاشا پرداختهاند نام تعدادی از همراهان او نیز آورده شده است. از میان این زنان میتوان به افرادی نظیر سلطان بیگم، ماه شرف، جانی بیگم، خیرالنساء، شاه بیگم، فاطمه نساء و ماه بیگم اشاره کرد. مسلما خلق نمایشنامه بر اساس هر کدام از این اشخاص و اشاره به نقش آنها در کمک به افراد تنگدست سوژه مناسبی برای ساخت آثار تاریخی مرتبط با بحران غذا و ریشه کنی فقر در عرصه هنرهای نمایشی خواهد بود.
از میان شاعرانی که در سرودههای خودبه نقش زینب پاشا در سر دادن فریاد اعتراض بر علیه احتکار گندم اشاره کردهاند، میتوان از «فرخ میرزا» نام برد. او در یکی از سرودههای خود ماجرای قحطی نان در تبریز و اقدام مردم برای خالی کردن انبارهای گندم قائم مقام را به نظم در آورده است. او در دو بیت پایانی این شعر احوالات خود در آن روز را توصیف نموده و به این نکته اشاره کرده است که از شدت ترس جرات بیرون آمدن از خانه را نداشت و با شنیدن صدای شلیک گلوله در بیرون از منزل بر خود میلرزید؛ در حالی که زینب پاشا آن روز پیشاپیش مردم در ابتدای صف اعتراض ایستاده بود و هراسی از تیر و تفنگ عوامل فاسد حکومتی نداشت. همان گونه که فرخ میرزا این ماجرا را به نظم در آورده است، نمایشنامهنویسان نیز میتوانند با هنر خود آن را به نثر در بیاورند و به کمک بازیگران تئاتر زمینهساز اجرای این حادثه تاریخی بر صحنه نمایش باشند.
آثار نمایشی ساخته شده بر اساس شخصیت زینب پاشا
در طول سالهای اخیر تعدادی اثر نمایشی بر اساس شخصیت و جزئیات زندگی زینب پاشا ساخته شده است که تعداد آنها چندان پرشمار نیست. از میان این آثار که به طور عمده توسط هنرمندان تبریزی و آذری ساخته شدهاند میتوان به نمایش «پاشا» به نویسندگی اکبر شریعتی و کارگردانی نازیلا ایرانزاد بنام اشاره کرد.این نمایش در سال ۱۳۹۶ خورشیدی در بیست و نهمین جشنواره تئاتر استانی آذربایجان شرقی به روی صحنه رفت و در بخشهای مختلفی نظیر بهترین اثر، بهترین کارگردانی، بهترین نمایشنامه، بهترین بازیگر، بهترین آهنگسازی و بهترین پوستر موفق به کسب جایزه نخست شد. نمایش پاشا پس از آن راهی جشنواره تئاتر فجر شد و حدود یک سال بعد در دوازدهمین فستیوال بینالمللی تئاتر اتوس آنکارا نیز حضور یافت. این نمایش که از فضای طنز برخوردار است اشاره مستقیمی به زینب پاشا ندارد و داستان شخصیتی خیالی که به یک هنرمند تئاتر زنپوش متعلق است را روایت میکند. در واقع نمایش پاشا قصد ارائه روایتی تاریخی از زینب پاشا را ندارد و تنها به صورت غیرمستقیم به شخصیت او اشاره میکند.
نمایش «زینب پاشا» به نویسندگی و کارگردانی مهدی صالحیار از فعالان تئاتر اهل مرند، نیز یکی دیگر از آثار نمایشی ساخته شده در مورد زینب پاشا در طول سالهای اخیر است. نمایش زینب پاشا بخشی از زندگی این زن تبریزی را روایت میکند و برخی از فعالیتهای مبارزاتی او را به تصویر میکشد. این نمایش خیابانی در سال ۱۳۹۸ خورشیدی تنها نماینده تئاتر استان آذربایجان شرقی در سی و هشتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر بود و توسط گروه تئاتر «اوینار» اجرا شد.
به غیر از دو نمایش یاد شده اثر نمایشی دیگری را نمیتوان سراغ گرفت که در طول سالهای اخیر ساخته شده و به شخصیت زینب پاشا پرداخته باشد. بر این اساس میتوان آثار نمایشی بیشتری در مورد جزئیات زندگی او خلق کرد و فعالیتهای گوناگون و جسورانهای که در زمینه مبارزه با فقر و کمبود غذا در تبریز انجام داد را برجسته ساخت.
منبع: کتاب زینب پاشا نوشته مجید رضازاد عمو زینالدینی، نشر اختر