رهایی انسان با تاکید بر «تاریکی درون»
تحلیلی بر مفهوم طراحی نورِ در نمایش «بیست و هفت سالگی»
ایران تئاتر : محمود کریمی* - راضیه آزاد : به سراغ طراحی نور نمایش «بیست و هفت سالگی» بهکارگردانی عبدالله برجسته که این روزها در مشهد روی صحنه است، میرویم که چطور در جریان اجرای یک نمایش چهار سویه که در طراحی صحنه و به پیوست آن طراحی نور، با ایجاد بُعد و فضا، توانسته است جزیی از یک وحدت هنری، در خلق نمایش باشد.
از قرن نوزدهم به بعد؛ آپیا از پیشگامان سمبولیسم در تئاتر، به نمادینسازی صحنه و فضاهای نمایشی با بهرهگیری از نور و به وجودآوردن اختلاف سطح در صحنه تاکید کرد. او بر وحدت هنری در نمایش اصراری زیادی داشت. از آن پس مسئله و دغدغه تئاتر امروز، خلق فضاست و این امر میسر نمیشود، مگر با همان وحدت هنری که پیش از این صحبت کردیم. اما چگونه به این وحدت هنری برسیم؟ زمانی که اجرای تئاتر؛ از فضاهای باز به فضاهای بسته و سالنهای نمایش رسید، ابزارهای نوری از مشعل، فانوس، چراغهای نفتی؛ چراغهای گازی؛ تا چراغهای الکتریکی و همینطور بعدها پروژکتورهای نوری در عصر حاضر، به خدمت تئاتر گرفته شدند و به طور مفصل در کتابهایی چون "تاریخ تئاتر به روایت ویل دورانت" و اسکار براکت در کتاب «تاریخ تئاتر»، آندره شانفنر در کتاب «دایره المعارف پلئیاد» و ماکس کِلِر در کتاب «خیال نور» به آنها پرداختهاند. اسووبودا" طراح صحنه معروف اهل چکسلواکی، جایی بیان کرده است که: «صحنه، برآیندی است از نیروهای متقابلی که در حرکت، زمان، فضا و نور مستتر هستند.»
با این مقدمه به سراغ طراحی نور نمایش «بیست و هفت سالگی» بهکارگردانی عبدالله برجسته که این روزها در مشهد روی صحنه میباشد، میرویم که چطور در جریان اجرای یک نمایش چهار سویه که در طراحی صحنه و به پیوست آن طراحی نور، با ایجاد بُعد و فضا، توانسته است جزیی از یک وحدت هنری، در خلق نمایش باشد.
بررسی مفهوم نور در «بیست و هفت سالگی»
در دوران پیش از آدولف آپیا؛ یکی از کاربردهای نور در صحنه، کاربرد روشنسازی صحنه و نمایانکردن عناصری چون دکور و بازیگران بود. اما آپیا با توجه ویژگی که بر تاریکی داشت، به جنبههای پنهان نور، یعنی سایه و تاریکی پرداخت و این عناصر را به خدمت گرفت تا به خلق دراماتیک یک اثر هنری نزدیک تر شود. خلقی که بیشتر به موضوع روانشناختی و پرداختن به ابعادی فراتر از آنچه می بینیم، دست پیدا میکند.
باتوجه به طراحی صحنه و استفاده از رنگ خاکستریِ غالب بر طراحی صحنه، به یک کنتراست بالا با تاکید بر مفهوم دوگانگی پرداخته شده است. تحلیل شخصیتهای نمایشنامه، ما را به سوی خلق این فضای دوگانه، سوق میدهد، زیرا هر کدام از شخصیتها، دچار این تضاد شخصیت هستند که مرز بین گذشته و اکنون را در خود گم کردهاند. از این جهت برای زمانهای گذشته، از نور قهوهای و برای زمان اکنون، رنگ سفید تعیین شده است. در تقسیمبندی نور صحنه؛ ده وجه مختلف که از هم جدا هستند و فضاهای مجزایی را می سازند، در نظر گرفته شده و در عین حال، این فضاهای مجزا، در نقطهای اشتراک دارند که آن مرکز صحنه است برای خلق همان مفهومِ وحدت نور که در جایی از نمایش، به شدت برآن تاکید میکنیم. در طراحی نور، سعی شده است که حس دوگانگی که در شخصیتهای نمایش وجود دارند، با بازی رنگهایی که میل تابیده شدن دارند، اما جایی به عمد تابیده نمیشوند، نشان دهیم. به طورمثال در صحنهای از نمایش داریم که شخصیت زنِ نمایش، از حضور و نمایش زنان میگوید؛ اما نور کمرنگی بر او تابیده شده است که به مفهومِ خوب دیده نشدن تاکید شده است. پس میتوان گفت که نور میتواند، هویت شخصیتهای نمایش را مشخص سازد، بدون اینکه بخواهیم برای آنها بیانیههای پرطمطراق داشته باشیم.
طراحی نور برای خلق فضای احساسی و عاطفی
حتی اگر نپذیریم؛ ما به گذشته وابسته هستیم. هیچ کس نمیتواند خود را جدا و منفک از گذشته بداند و برای همین است که انسان هستیم. زیرا مفاهیم زمان و بعُد برای ما تعریف دیگری دارد. در نمایش «بیست و هفت سالگی»، در بسیاری از صحنههای نمایش، شاهد خلق اکتهای نمایشی پُر از احساس و درگیری درونی شخصیتها هستیم. به طور مثال، در جایی از نمایش که شخصیتها، در زمان حال، میل جدا شدن از گذشته را دارند و چمدانهای خود را باز میکنند، نور به خدمت گرفته میشود که تنهایی و البته اشتراک این تنهایی که هرکدام جدا از هم؛ و باهم درگیر آن هستند را به خوبی نمایش دهد. نورهای سرد که برصحنه میتابد و شخصیتهایی که در اندوهِ گذشته، به زمان اکنون پیوند میخورند. و مهمتر از همه، در خلق فضای دراماتیک نمایش، حضور تاریکی در نمایش است. نوبت آن است که به سراغ تاریکی برویم. جایی که تاریکی، بر نور غلبه می کند و ما در گذشته ی ِنامعلومی از وجودِ خود می مانیم. کارل گوستاو یونگ، روانشناس سوئیسی، واژه "سایه" را برای اشاره به بخشهای از شخصیت به کار برد که به دلیل ترس، جهل ، شرم، نفرت و همه آنچه ما آنها را طرد کردهایم، در سایه یا همان نیمه تاریک ما جای گرفته است. آنچه پنهان میکنیم و نمیخواهیم.
در قصه نمایش «بیست و هفت سالگی»، از مهاجرت صحبت میشود و این نقطه عطف ماجرایی که به هویت شخصی افرادی میرسد که میخواهند به رهایی برسند و شاید هم در جستجوی بیداری هستند. در جایی از نمایش، شخصیتها بیان می دارند که؛ «من نمی خوام برگردم...» و در این زمان، صحنه تاریک می شود. پس با این فرض، که مهاجرت را یک عنصر هویتیابی در نظر بگیریم، به سراغ روانشناسی رنگ در نمایش میرویم و از رنگ ِ نورهای نمایش برای تاکید بر شخصیتهایی که آرام آرام شکل میگیرند و در آخر به تاریکی یا روشنایی میرسند. برای هویت رنگ قهوهای و برای مهاجرت رنگ سفید در نظر گرفته شده است. قهوهای به دلیل داشتنِ ترکیبی از سیاهی(تاریکی درون) و سفید که رنگی خنثی بدون هیچ ایراد سخنرانی و یا ارائه نظریهای؛ درباره خوب یا بد بودن مهاجرت. در تمام نمایش، این تفکیکسازی به تاکید فراوان دیده میشود ولی در جایی از نمایش؛ به یک وحدت میرسیم. بازیگران با استفاده از طراحی نور، دستهایشان را به هم گره میزنند و یک دیالوگ واحد را باهم بازگویی میکنند. اینجاست که به طور مشخص بیان می شود که هویت و مهاجرت دو مفهوم در هم تنیده شده است و ما هرکدام جزیی از یک کل هستیم که به طور مداوم و به شکلِ مطالبهگری؛ در حال انتقاد از همدیگر هستیم و این مطالبهگری در نهایت به قضاوتهای شخصی میرسد که باید تصمیمگیری کنیم تا مرزهای مشخصی را برای زندگی خود بسازیم. این مرز را میتوان در نمایش؛ با تاکید بر تاریکی بیان کرد.
کاربرد نور، سایه و تاریکی در صحنه
در طراحی صحنه و میزانسنهایی که در نمایش «بیست هفت سالگی» مشخص شده است، شخصیتهای نمایش سه موقعیت مشخص نسبت به نور دارند. نخست اینکه یا به سوی نور حرکت میکنند، دوم اینکه در موقعیت پشت به نور قرار میگیرند، و سوم اینکه در نقطهای ثابت، در سکون کامل میمانند و این موقعیتهای ایجاد شده است که سایه و تاریکی را به ابزاری برای بیان فضاهای دراماتیک نمایشنامه تبدیل ساخته است. به طور مثال، در جایی از نمایش، لحظهای را میبینیم که سایههای سر، در مرکز صحنه قرار گرفته، و بازیگران درباره اصالت خود و آنچه بودند؛ صحبت میکنند. یعنی در گذشته ماندهاند و در جستجوی رهایی، به سوی آیندهای نامعلوم میخواهند قدم بردارند. نور از پشت سرآنها میتابد و سایهای که به وجود آمده؛ در یک مبدا، که همان تاج(ابزار سمبولیک) در مرکز صحنه است، آنها را پادشان فرضی یا خیالی زندگی خود میخواند تا به مفهوم انتخاب برسیم. اینکه در گذشته ماندهایم و برای آینده باید انتخاب کنیم؛ پس سوالهای بیشماری از این پس مطرح شود، مثل اینکه؛ عزیز دل؛ زمان حال چه میشود؟ آیا ما در تاریکی حل میشویم؛ یا به سوی نور خواهیم رفت؟ راه رسیدن به رستگاری از دلِ تاریکی است یا روشنایی؟ و همانطور که پیش از این بیان شد، در جاهایی میبینیم که نور به عمد، آنجایی که باید حضور داشته باشد، وجود ندارد و یا کمتر وجود دارد تا به مفهوم درست دیده نشدن، در یک نظام اجتماعی برسیم. جایی که آدرونو، در اخلاق صغیر مینویسد: «بازتابهایی از زندگی آسیب دیده».
طراحی نور برای بیان وحدت هنری
پیش از اینکه نمایش اصلیِ شخصیتهایِ نمایش، که قرار است در خارج کشور اجرا کنند تمام شود، در جاهایی از نمایش میبینیم که نقطه زمانیِ حضور آنها در بین گذشته و آینده، با هم ادغام می شود. این وحدت نور، برای نشان دادن حقیقت زندگی و بیان زمان هایی که در اکنون وجود دارد، و ما مجبور به انتخاب هستیم، انتخابهایی که بخشی از گذشته ما را با خود حمل میکند، با تاکید بر تاثیرگذاری جهان پیرامون نشان داده شده است. آنچه واضح است؛ طراحی نور نمایش در یک کلیت واحد به واسطهِ نورپردازی صحنههای نمایش؛ به واسطه زاویه نورها و بازتاب آنها و همانطور انتخاب رنگ دکور متناسب با خلق فضای نمایشنامه، مخاطب به یک سرگشتگی در زمان پیش میرود. استفاده از تصاویر قطاری که میرود به همان مفهوم سمبولیک ِ قطار زندگی، ما را مسافرانی همیشه در راه نشان میدهد که در زمانهای متفاوت، باید در مقاصد خود پیاده شویم. اما چه کسی میداند مقصد اصلی و زمان ِ مطلوب چیست؟
مفاهیمی روانشناختی چون انتخاب یا تقدیرِ از پیش تعیین شده، نسبت به هر شخصیت متفاوت است و هیچ کس نمیتواند دیگری را برای لحظهای که در آن قرار گرفته، محکوم کند. این آزادیِ تفکر، در عین حال که به انتخاب مهاجرت پیوند خورده است؛ زمانها را در هم تنیدهتر میکند تا جایی که شاید بتوان گفت، ما در یک چرخه تکراری از زمان گذشته و آینده، بدون داشتن زمان حال گیر افتادهایم.
خلاصه کلام آنکه، نور و تاریکی از هم جدا نیستند. ما نمیتوانیم، بدون گذشته زندگی کنیم و برای آینده هم نمیتوانیم بهطور فردی؛ بدون در نظر گرفتن تعریفهای اجتماعی، برای خود عمل کنیم. گذشته در نورِ رنگ نمایش، در قالب هویت، یا همان رنگ قهوهای و برای مفهوم مهاجرت، یا زمان حال، رنگ سفید انتخاب شده است. و ما شاهد تنهاییِ افرادی هستیم که در تلاش برای رسیدن به یک تنِ واحد هستند. برای همین است که در اکثر اوقات نمایش، نور موضعی بر صحنه حکمرانی میکند. هویت فردی بر هویت جمعی قالب است و شاید راهی جز پذیرش تنهایی فردی، در زندگی اجتماعی وجود ندارد.
*طراح نور نمایش «بیستهفت سالگی» و طراح نور برتر چهلمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر»