در نشست دوشنبههای نقد تئاتر مطرح شد
رادی در رئالیسم، یکی از بهترینهای دوره خود است
نشست هفتگی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران با حضور رضا آشفته، هومن نجفیان و رضا بهرامی کارگردان نمایش «پایین، گذر سقاخانه» روز دوشنبه، ۳۱ مردادماه ۱۴۰۱ در تماشاخانه سنگلج برگزار شد.
به گزارش ایران تئاتر، نشست هفتگی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران در روز دوشنبه، 31 مردادماه ۱۴۰۱ در تماشاخانه سنگلج و با حضور رضا آشفته و هومن نجفیان برگزار شد.
در این نشست، اعضای این کانون به نقد و بررسی نمایش «پایین، گذر سقاخانه» پرداختند. همچنین در جلسه نقد و بررسی این اثر، کادر اجرایی نمایش و رضا بهرامی، طراح و کارگردان اثر و جمعی از علاقهمندان به تئاتر نیز حضور داشتند.
در ابتدای جلسه و به درخواست رضا آشفته، رضا بهرامی به توضیحاتی مبنی بر اجرای خود و متن انتخابشده پرداخت. او با ستایش و ابراز خرسندی برای از سرگیری جلسات نقد و بررسی کانون ملی منتقدان به بیان این مسئله پرداخت که حدود 6 سال است که ذهنش درگیر این متن و مناسبات آن بوده و در سالهای گذشته سعی داشته این متن را درتماشاخانه ایرانشهر روی صحنه ببرد که به دلایلی موفق به عمل نشد و بهجای آن، نمایش «سگک» را در آن تماشاخانه اجرا کرد. بهرامی در مورد چگونگی انتخاب متن اکبر رادی ادامه داد که اگر تاریخ ادبیات نمایشی ایران 3 قطب داشته باشد؛ بیشک یکی از آنها اکبر رادی است. رادی بخشی از فرهنگ و سنت و هنر ما ایرانیان است و این موضوع در نقطهای به اوج خود میرسد که با عمیقتر شدن در متون او شاهد نگاه ویژهای هستیم که او به فرهنگ و مردمان کشور خود دارد. کارگردان «پایین، گذر سقاخانه» ادامه داد که انتخاب اکبر رادی توسط او به دلیل نوع قلم و شیوه نگارش رادی است؛ شیوه و زبانی که شاید بازگشتی به کودکی و در پس آن زیست و بوم و فرهنگ و آیینهای ما باشد.
رضا آشفته نیز در ادامه به بیان این مسئله پرداخت که از میان مثلث طلایی نمایشنامهنویسان دهه 40 ایران که متشکل از بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی و اکبر رادی است؛ اقبال کمتری نصیب اکبر رادی شده و بهنوعی متون و آثار رادی در میان همدورههای خود مهجور و دور از سطح توجهی که لایق آن بوده قرار گرفته.
آشفته تأکید کرد که رادی در رئالیسم، یکی از بهترینها در دوره خویش بوده و متون رئال برخی نویسندگان پس از انقلاب مانند علیرضا نادری و محمد یعقوبی را در ادامه راه اکبر رادی البته با تفاوتهایی در ساختار و محتوا برشمرد.
او بیان کرد که رضا بهرامی اجرایی درخور تأمل را روی صحنه برده که شباهتهایی با داستانهای کوتاه ایرانی و فضا و حال و هوایی دارد که آنجا نیز برقرار است و بدل به پایه و اساس شکلگیری آن شده؛ رویکردهایی نسبت به رویارویی دو تن و امانتداری و منیت و قرق کردن مسیر و... که از میان آن داستانها این متن را بیش از همه به داشآکل صادق هدایت نزدیک میکند. نگاه رادی اما نسبت به صادق هدایت بهمراتب به واقعیت نزدیکتر است. بخشی از این تفاوت از نگاه آزادتر رادی و ورود کنش واقع به شخصیت، موقعیت و روابط اجتماعی و نسبت دادن آن با امر واقع در نمایشنامه است که متون او را از امثال خویش جدا میسازد. اینگونه است که حداقل به دید من در «پایین، گذر سقاخانه» اکبر رادی نسبت به داشآکل گامی روبهجلو برداشته و بخشی از نقصهای آن را برطرف کرده و حتی میتوان این متن را برداشتی آزاد از داستان کوتاه صادق هدایت و نمونهای ملموستر و واقعیتر آن بهحساب آورد.
در ادامه بحث، آشفته در رابطه هادی مرزبان و تأثیر اجراهای او بر متون رادی این نکته را اضافه کرد که در دورهای رادی نقدی نسبت به خود دارد و به همین سبب است که سبک خود را تغییر میدهد و از دهه 70 بهنوعی آن رئالیسم خود را میشکند، رادی این مسئله را نه از مرزبان بلکه از درون خود بیرون میکشد.
در ادامه نشست و در مورد اجرای «پایین، گذر سقاخانه» نیز آشفته اضافه کرد که مؤلفهای در دل نمایشنامه رادی موجود است که مانند نامه کوفیان به امام حسین (ع) از دل اعتقاد و باور جمعی نشئتگرفته اما باور و اعتقادی که خالصانه نیست. این نگاه اجتماعی در آثار بهرامی همواره موجود و قابللمس بوده و حالا در این نمایش با پیشرفتی که نسبت به «کریملوژی» که یک بازیگر در آن به ایفای نقش میپرداخت و اینجا گروه و جمع کثیری از بازیگران روی صحنه قرار دارند؛ به سطحی دیگر و عامیانهتر وارد شده و زبان توسط او بدل به ارتباط و پرسپکتیو و کنش شده و این بهواسطه همان فرمی است که از دل اجتماع بیرون میآید و اگر عمقی دارد به همین واسطه است. اساساً مخاطب تئاتر، مسئلهمند است و تفاوت میان مخاطبان آثاری چون سریال «یاغی» و اجرای رضا بهرامی همین مسئلهمندی است. مخاطب تئاتر و خصوصاً کسی که با مناسبات این سالن خاص آشناست و برای تماشای نمایش به تماشاخانه سنگلج میآید از اساس متفاوت و جدیتر از تماشاگر عادی سریالهای روز است.
او اضافه کرد که رضا بهرامی در بخشی که میخواهد به عاشقانهای دوسویه بپردازد بسیار موفق عمل میکند و میزانسنهای درستی به بازیگرانش میدهد. بحث دیگری که در اجرای این متن وجود دارد و به خاطر نگاه رادی است، چیره بودن اکثریت است که نمود کنونی آن همین اعتقاد به امام حسین است. ربط پنهانی که معنای این اجرا را فراتر از معنای معمول میکند؛ مسئله روح حماسی درون متن است. حالتی نزدیک به شبیهخوانی که میتواند در دل آن معادلسازیهایی میان اشقیا و اولیا و سرمشق ساختن آنها را یافت. این روح حماسی و زبانی که با گذشت 1400 سال تغییر چندانی در آن حاصل نشده با کمک میزانسنهای بهرامی و با اندکی اغراق میتواند این امکان را برای اجرا فراهم کند که با توپ پرتری با مخاطب مواجه شود.
هومن نجفیان نیز بحث خود در مورد متن رادی را با طرح چند پرسش آغاز کرد. او مطرح کرد که چگونه است که رادی و بیضایی در پیرانهسر به یاد هدایت میافتند؟ آیا تراژدی صادق، با رادی و بیضایی ارتباطی دارد یا این که به قدری جذبه دارد که عدم پرداخت به آن بهسان نقص و تکه جاماندهای از پازل کارنامهشان تلقی میشود؟ با گذر از این پرسش، نجفیان گریزی به بررسی و واکاوی متن اکبر رادی زد و اساس اتفاق و جدال اصلی را مورد سؤال قرار داد. او بیان کرد که اصل اثر رادی همان افرادی هستند که حرف خود را میزنند و در کنار یکدیگر چیده میشوند. نکته اصلی و جدال طاهر و فری نیز محصول همین چیده شدنها و جایگیری درست همین آدمهای سایه است. همین مسئله است که ذهن فری و طاهر را آشوب میکند.
نجفیان اضافه کرد که چیزی در این اثر رادی هویداست که از پس درگیری او با فرم تئاتری میآید. مسئلهای که شاید تأثیر هادی مرزبان و محصول مواجهه رادی و اجراهایش باشد. او در ادامه به توضیح در باب فضا و دبستان ناتورالیستی متن رادی پرداخت و تلاش او برای آوردن و افزودن این مکتب را به فضای فرمال با اشاره به نمونه مرگ طاهر که دو مرتبه، یکبار به شکل ناتورالیستی و بار دیگر به شیوه تئاتری و در قامت کابوس اتفاق میافتد.
او بیان کرد که این مسئله که رضا بهرامی به متن اکبر رادی بهمثابه یک کتاب مقدس نگاه نمیکند و لحن اجرایی خود را به آن تزریق میکند، درخشان و تحسینبرانگیز است. تفاوتی که شاید ریشه آن در رادیکالیسم دهه ۶۰ و نوع نگاه جوانان این دهه به آثار رادی باشد.
او اضافه کرد که اهمیت و ارزش رادی، زبان او و نه مؤلفههایی مانند پلات نمایشیاش است. ازاینرو که ما همواره با برداشت و بیان خاص رادی با متون نمایشیاش مواجه میشویم. اساساً زبان است که رادی را ساخته و ارزشمند کرده. مسئلهای که مطرح است چندپارگی میان بیان ناتورالیست رادی و طرحهای امروزی است. زبان رادی زبانی فربه و سنگین است و به همین سبب تغییر دیالوگها در اجرهای آن آشکار و هویدا میشود. در این نقطه باید مطرح شود که اگر قرار نیست به زبان پایبند باشیم؛ نباید به سمت آثار نمایشی رادی برویم!
نجفیان در باب اجرا و کارگردانی رضا بهرامی اینگونه آغاز کرد که به نظر من اجرای «کریملوژی» بسیار خوب بود و دلیل آنهم آنجایی پیدا میشد که متن اثر دراماتیک نبود اما کارگردانی آن به نحوی درخشان جلوه میکرد. اینجا و در این اجرا اما بحث کارگردانی بههیچوجه مشهود نیست! نه در انتخاب بازیگران اتفاق خاصی افتاده و نه میزانسن خاصی در کار است و در تمام مسیر کارگردانی، با انتخابهایی بدیهی و دمدستی مواجهیم. چیزی که توقع ما از رضا بهرامی را که برایمان با همین حوالی و کریملوژی بهعنوان کارگردانی مؤلف شناختهشده بود، برآورده نمیکند.