نگاهی به نمایش «دو دوز سایتوتک» کار میثم شمسیان
دوگانه انباشتگی و پراکندگی
علیرضا نراقی: نمایش «دو دوز سایتوتک» به نویسندگی و کارگردانی میثم شمسیان که مدتی است در تماشاخانه حافظ اجرا میشود، برداشتی است از نمایشنامه «خوک هندی» نوشته سباستین تیهری. نمایش در موقعیتی فرضی میگذرد، اما تلاش دارد این فضای فرضی را به موقعیت انضمامی انسان امروز تبدیل کند و نمایشی باشد بیش از هر چیز نمادین در اشاره به واقعیت زندگی انسان معاصر در وضعیتی شبهآخرالزمانی که حاصل غلبه اقلیت بر اکثریت است. مردی برای انجام امور مالی وارد ساختمان یک شرکت مالی و سرمایهگذاری میشود و در آنجا به علت تغییر طبقه خود زندانی میشود. شرکت به دست کسانی که به نظر هندی هستند و به جامعه کاستی اعتقاد دارند، افتاده است. مردم در فضای این ارزشهای کاستی اجازه تغییر طبقه خود را ندارند و حالا که شخصیت «دو دوز سایتوتک» ثروتمند شده باید تمام ثروت خود را رها کند تا بتواند از زندانی شدن در آن ساختمان خلاص شود.
«دو دوز سایتوتک» نمایشی است که بیش از هر چیز از همان ابتدا نمایانگر نوعی انباشتگی مضمونی و نگرشی محتوامحور است. فرم در نمایش اهمیت دارد اما در راستای ساخت محتوایی مفروض. شخصیتها به جز شخصیت اصلی، شمایلهایی غریب هستند، موجوداتی شبهانسانی که گویی دچار دگردیسی شدهاند. سباستین تیهری نمایشنامهنویس پنجاهودو ساله فرانسوی که «دو دوز سایتوتک» اقتباسی از یکی از آثار مشهور اوست، نویسندهای است که به مبحث هویت توجه دارد و اغلب درامهای او با طرح بحران در هویت شخصیت است که شکل میگیرد. او در مهمترین آثار خود ضمن نمایش از بین رفتن هویت توافقی –آن هم به یکباره- اعتباری بودن و تزلزل هویتهای نمادین و برساختی جمعی را به چالش میکشد. در نمایشنامه مشهور و بارهای اجرا شده دیگری از تیهری به نام «آقای اشمیت کیه؟» به طور مشخص و واضح دیدگاه او را درباره هویت میبینیم، مضمونی که در «خوک هندی» هم وجود دارد و نمایش «دو دوز سایتوتک» نیز تا حدود زیادی، پیدا و پنهان به آن وفادار است، هر چند که وجه سیاسی-اجتماعی نمایش و نقدهایی که احتمالا به سیاستهای جهانی برآمده از سرمایهداری یکپارچه پس از دوران تاچر و ریگان در غرب برمیگردد، توجه و تمرکز بیشتری دارد.
یکی از عناصر نمایش میثم شمسیان که آن هم وام گرفته از متن تیهری و ماهیت درامی است که با آن مواجه هستیم، وجه کمدی کار است. یک از مضامین اصلی کمدی، جابهجایی جایگاهها و غریب بودن موقعیت است. نمایش هر دوی این عناصر بااهمیت را که از کمدیهای بزنوبکوب تا موقعیت را شامل میشود داراست. ما با شخصیتی روبهرو هستیم که جایگاه خود را دچار تزلزل میبیند و در میان آدمها و مجموعه سازمانیافتهای قرار گرفته است که آنها هم جایگاه هویتی چندگانه و متناقضی دارند. در کنار این، خود موقعیت آنچنان غریب است که عنصر مصنوع و فانتزی را در نمایش بهطور اجتناب ناپذیر ایجاد کرده است، اما با همین عناصر، تلاش شده که شوخیهای باب روز نمایش های ایرانی هم وارد کار شود و به نوعی کمدی کلامی نیز به این جریان ارگانیک کمدی موقعیت اضافه شود. در لحظههایی کمدی به ابزاری تبدیل میشود که به آن انباشتگیِ مضمونی اثر کمی فضا میدهد و ما را از این بمباران معناگرایی اجتماعی-سیاسی در فضایی چندگانه و شلوغ دور میکند، اما درعین حال لحظه هایی کمدی کلامی نمایش را به طور کلی دچار اطناب و میانمایگی میکند.
نمایش در دو وجه و جایگاه میگذرد؛ یکی آن چیزی است که داستان اصلی را شکل میدهد و دیگری شخصیتهایی که از پروژهای سودآور در راستای انقطاع نسل و نابودی جنین میگویند. سطح اول روندی از واقعگرایی به سمت فراواقعی شدن دارد. نمونه تغییرات در روند جنس بازی شخصیت اصلی(عباس خداوردیان) گویای همین مطلب است اما سطح دوم اساسا در فضایی کابوس وار و تماما فراواقعی میگذرد.
هیچ نمایشی ملزم به حفظ وحدت سبکی و گونهای نیست. نمایش میتواند چندگانه و متنوع باشد یا وحدتگرا و متمرکز، اما آنچه اهمیت دارد اتخاذ این روند در ارتباط با بستر نمایش و درامی است که در آن جریان دارد. نمایش «دو دوز سایتوتک» از آن دست آثاری است که این تکثر و تنوع را میطلبد و این دو ویژگی در آن توجیهپذیر است. این چندگانگی را در همان ابتدا نیز نمایش با نمایان کردن صحنه و شمایل شخصیتها با مخاطب قرارداد میکند، اما مشکل اینجاست که در متن این چندگانگی فضا به یک اندازه پرداخت نشده است؛ به همین دلیل دو ساحتی که نمایش در آن پیش میرود یکدست و متوازن نیستند.
همواره در مواجهه با یک اثر هنری و اینجا یک نمایش از پوسته به دورن میرویم. اول این مواجهه با حواس ما در نسبت با ابژهها و صحنه خام- یعنی بدون شناخت درام و فضای روایی اثر- رخ میدهد و اولین برداشتها و قضاوتها نیز با همین ابزارها و ماده آنها شکل میگیرد. متریالی که صحنه را میسازد از این زاویه بسیار اهمیت دارد. طراحی صحنه نمایش «دو دوز سایکوتک» که توسط خود کارگردان انجام شده دارای پیچیدگیها و عناصر هوشمندانهای است اما در عین حال این پیچیدگی و هوشمندی با متریالی ضعیف و پردافعه ساخته شده و باعث شده پیچیدگی به آشفتگی و هوشمندی به نوعی کجسلیقگی آلوده شود. استفاده از مادهها و رنگهای بیکیفیت که به نوعی دید نمایش را مختل کرده است، دارای نوعی تضاد با طراحی صحنه است و انگار متریال فارغ و در عدمهماهنگی با طرح انتخاب شده است. کارکردهایی که ابزار صحنه دارند بسیار بااهمیت است؛ اما آن شلوغی مضمونی نمایش به نوعی در شلوغی صحنه نیز اتفاق افتاده است که در نهایت به روانی رخدادها و خود میزانسن نمایش ضربه زده است. نمایش «دو دوز سایکوتک» در همه ساحات موقعیتی دوگانه دارد، در ساحت معنا پراهمیت اما درعینحال انباشته و بیش از اندازه و ناخودانگیخته است، پیچیده اما نهچندان بدیع است و در ساخت متن هم در عین اینکه روندی جذاب به لحاظ دراماتیک دارد، اما حفرهها و پراکندگیهایی در آن وجود دارد که در نهایت پرسشهای بیپاسخی را در ذهن مخاطب تا انتها باقی میگذارد و در صحنه نیز در عین اینکه فکرشدگی و جدیت را میتوان دید اما درعینحال شاهد هماهنگی و هارمونی صحنه با میزانسن نیستیم و مادهای که ایده را متجسم کرده است، از ارزش آن کاسته و ایده را تخفیف داده است.