یادداشت مدیر کانون نمایشهای آیینی و سنتی
نوروز کهنترین و نمایانترین آیین بهاری جهان است

نوروز کهنترین و نمایانترین آیین بهاری جهان است 2

نوروز کهنترین و نمایانترین آیین بهاری جهان است 4
مهدی صفارینژاد: نوروز یک آیین است که در همین نزدیکیهاست و آیین، یک روش تعلیم است. اجرای آیین، وسیلهای برای انتقال دانش و سنتهای یک قوم به نسلهای بعدی است. پدیدهای برای مهار کردن هر چه بدی و بلاست و از نیروهای فراطبیعی بهره میگیرد. آیین نیروهای فراطبیعی را تقدیس کرده و سپاس میگوید.
آیینهای نوروزی متنوعاند و بیجهت نیست که نوروز را بسیاری کهنترین و نمایانترین جشنهای بهاری جهان میدانند. تقدس و بزرگی نوروز و آیینهایش از آن روست که با ماه فروردین که ویژه فروهرها و ارواح مقدس است، آغاز میشود. روز اول آن با نام خداوند آغاز میشود که اول بهار و اعتدال ربیعی و رستاخیز طبیعت و زندگی دوباره در جهان است. شهرت نوروز به نسبت دادن آن به جمشید بازمیگردد و فردوسی بزرگ، چنین شهرتی را نصیب او کرده و ارزش آن بدین سبب است که ایرانیان و فرهنگشان، سرشار از آیینهایی بودهاند که اکثرشان با سور و جشن و شادی همراه بوده است.»
زنده یاد امیر کاووس بالازاده -روحشان شاد- در کلاس درس فرهنگ عامه میگفتند: «درباره آیینهای نوروزی و نیز آیینهای مربوط به تغییر فصل به این نکته اشاره میشود که مردم ایران از گذشتههای خیلی دور برای تغییر فصلها، ارزش بسیار قایل بودند و آیینهای خاصی را برگزار میکردند. آیینهای ویژهای برای رسیدن بهار، تابستان، پاییز و زمستان وجود داشت که هر کدام مراسم خاص خود را داشتند. از دوران کهن، همواره دو جشن بیش از همه جشنها مورد توجه قرار داشت. یکی از این دو، نوروز و دیگری مهرگان بود. اهمیت این دو به اندازهای بود که برخی از محققان همچون تقیزاده گمان کردند با آمدن اهورامزدا در فرهنگ ایرانی، جشن فروردین جایگزین جشن مهرگان شده است؛ یعنی معتقد بودند مهرگان در نوروز برگزار میشده است.»
او همچنین درباره تغییر فصول و آیینهای خاص هر فصل میگوید: «تغییر فصلها برای مردم کهن، معانی خاصی را در برداشته است و این معانی همچون گذر عمر تلقی میشده؛ بهار با تولد، تابستان با جوانی، پاییز با کهنسالی و زمستان با مرگ قرین بوده است. به این ترتیب، میتوان به اهمیت نوروز پی برد. گمان بر این بوده است که با نو شدن جهان همه چیز نو میشود و این نوزایی عالم با نوزایی انسان در ارتباط بوده است. از همین رو تمام آیینهایی که با برکت و باروری مرتبط بودهاند، پیش از نوروز اجرا میشدند. از جمله آنها سبز کردن هفت دانه گیاهی در هفت سینی بود که بعدها به «هفت سین» که نماد برکت است، تبدیل شده است.»
نوروزیخوانی؛ پیشدرآمدی برای فرارسیدن سال نو
یکی از مراسمی که جنبه نمایشی داشته است، «نوروزیخوانی» است که پیش از نوروز اجرا میشده است. در این مراسم نوروزیخوانها در تمام ایران راه میافتادند و نغمههای آمدن نوروز را سر میدادند.
دیگر آیین مهم که در ایام نو شدن سال و نوروز برگزار میشد، آیین میرنوروزی است که ریشه در مراسمی بسیار کهن دارد؛ «در این مراسم شاه پیر را میکشتند و شاه جوان را به جای او بر تخت مینشاندند که نماد پایان زمستان و آمدن بهار بوده است. بعدها در مراسم شاهکشی، خون شاه پیر را روی زمین میریختند؛ چراکه معتقد بودند باعث باروری و برکت زمین میشود؛ اما چون این رسم با مذاق شاهان خوش نمیآمد، دگرگون میشود، به این ترتیب که کسی را که کشتنی بود به مدت پنج روز بر تخت مینشاندند و پس از آن با آیینهایی خاص و به محض فرارسیدن بهار و سال نو، فرد را میکشتند و شاه دوباره جوانشده را بر تخت مینشاندند.»
کوسهبرنشین؛ بدرقه زمستان و خوشامد به بهار
از دیگر آیینها میتوان به «کوسهگردی» و «کوسهبرنشین» اشاره کرد که در مناطق گوناگون کشور همچنان اجرا میشوند، این آیینها نمونههایی از این گروه محسوب میشوند و مربوط به رفتن زمستان و آمدن بهار هستند که فصل زایش گله است. همچنین آیینهای «عروس گله» و «پیربانو» که در مناطق شمالی کشور اجرا میشوند به فصل زایش زمین تعلق دارد. همچنین آیینهایی چون «حاجیفیروز»، «آتشافروز» یا «میرنوروزی» هم از این دست سنتهای نمایشی ایرانزمین هستند که در ایام نوروز برگزار شده و امروزه هم برگزار میشوند؛ البته نه به گستردگی ایام گذشته.
زندهیاد بالازاده درباره ویژگی آیینهای نوروزی میگوید: «به طور عمده این آیینها در ایام نوروز با رقص، موسیقی، شوخی و لطیفهگویی همراه بودند تا مردم شاد شوند و با روی باز به استقبال سال جدید بروند. این آیینها با وجود جنگها و گسستهای فرهنگی و تاریخی پیشآمده، حفظ شده و دوام آوردهاند. گاه نیز خود را با فرهنگ جدیدِ مسلطشده، هماهنگ کردهاند، زیرا آیینهایی بودند که اتحاد و همراهی مردم را به وجود میآوردند و به بهتر شدن زندگی مردم توجه داشتند. از همین رو اعتقادات جدید ـ در صورتی که ضرر و مخالفتی از جانب آیینها دیده نمیشد ـ آنها را میپذیرفت و حتی به گسترش آن کمک میکرد. گاه نام برخی از آیینها تغییر پیدا میکرد و با توجه به محیطی که در آن اجرا میشد، تغییراتی نیز در خود آیین رخ میداد یا رفتارهای خاصی تکرار میشد.
آیینهای نوروزی بهویژه در مناطقی که اقتصادشان وابسته به دامپروری است، بیشتر اجرا میشد. در برخی از این مناطق از اواسط اسفند، اجرای آیین «کوسهگردی» آغاز میشد.
تکمگردانی
«تکمگردانی» آیینی است که در مناطق ترکنشین شمال غربی ایران بهویژه اردبیل و حتی مناطق آذریزبان شمال کشور اجرا میشده است. در این آیین، عروسک بزی را میچرخاندند و اشعاری را که نوید آمدن بهار را در خود داشتند، میخواندند. در مناطق مرکزی حاجیفیروز با صورت سیاه و لباس قرمز، دایره زنگی به دست در کوچه و محلهها و خیابانها حرکت میکرد و آمدن نوروز را نوید میداد. حاجیفیروز که صورت سیاهش نماد دانایی است و لباس قرمزش نماد آتش و پاکی با دایره زنگی نماد آسمانها و ستارههایش آواز شادی میخواند و به مردم تبریک میگفت. او یک خورجین با در باز روی دوشش داشت و هر رهگذری که تمایل داشت خوراکی و شیرینی برای او میگذاشت و چنانچه دیگری هم که نیازمند بود میآمد و از کیسه حاجیفیروز چیز برمیداشت، جز لبخند حاجی فیروز با نگاه مهربانه چیزی دیگری دریافت نمیکرد؛ چه شوربختانه که این روزها بیشتر حاجیفیروزها به علت عدم آگاهی فقط گدایی میکنند و صد افسوس...
و اما حکایت حاجیفیروز شدن یک سیاه سوتهدل
اما بگذارید کمی هم برایتان از نخستین تجربههای حاجیفیروز شدنم بگویم.
اولین بار در فرهنگسرای فردوس به دستان استاد داوود فتحعلیبیگی سیاهپوش شدم و همانجا تصمیم گرفتم سرباز خوب نمایشهای شادیآور باشم و از هیچ کوششی برای شادی مرمان سرزمینم دریغ نورزم؛ اولین بار در محله سیزده آبان تهران بود که لباس پوشیدم و صورت سیاه کردم، بعد با جمعی از کودکان به همراه معلمشان، خانم هاشمی به محلههای نزدیک محل کلاس رفتیم و به مردم و اهالی منطقه شکلات تعارف کردیم و آمدن نوروز را تبریک گفتیم.
بار دیگر، اهالی موسسه پژوهشی کودکان دنیا یک برنامه شادپیمایی را ترتیب دادند و خانمها و آقایان لباس پوشیدند و بزک مختصری کردند و ننهسرما و عمونوروز شدند و من حاجیفیروز؛ از کتابخانه ملک راه افتادیم به سمت کاخ گلستان، دایره زنگی به دست خواندم «اسم من آقا حاجیفیروزه، عمر من آقا سالی یه روزه، با اینکه فقط یک روزه هستم، صدها سالِ که با شما هستم» و خنده بر لب رهگذرها نشاندیم؛ آنها دست میزدند و دعای شادی و سلامتی برای همه مردم ایران میکردند.
نوروز دیگری را در جزیره کیش حاجیفیروز شدم و در کنار درخت لور، نگاههای گردشگران را با خودم همراه کردم و سعی کردم لبخند بر لبانشان بنشانم.
باری دیگر و در نوروزی دیگر در کاشان در خانه کاج حاجیفیروز شدم؛ از آنجا راه افتادم به سمت محله آبانبار خان، نگاههای لبریز از تعجب مردم کاشان در محله مسجد آقابزرگ برایم دیدنی بود. دو مرد جوان به سراغم آمدند که برایمان بخوان و من خواندم، آنها هم دست میزدند... خواستند پول بدهند، گفتم شاباش نمیگیرم ولی یک بار هر جایی که شد برای یک کودک کار بستنی یا خوراکی بخر؛ دمت گرمی گفتند و رفتند و من ادامه دادم تا اول کوچه آشتیکنان ایستادم و نگاه کردم موتورسوار میآمد، دو نفر بودند، به من که رسیدند، راننده ترمز کرد و شیشه کلاه کاسکتش را بالا زد و گفت: چطوری سیا؟ من ناخودآگاه گفتم قر بده بیا... دوستش زد پشت کمرش با لهجه شیرین کاشانی گفت: خوبِد شد، برو دیره و رفتند و من به راهم ادامه دادم. سردم شده بود که به خانم و آقایی فرنگی رسیدم، حاجیفیروز با زبان دست و پا شکسته سلام و علیک کرد و نوروز مبارک گفت و آنها کلی خندیدند و عکس گرفتند و بالاخره رفتند. من هم به خانه دوست رفتم که ساسان مهرپویان و سعید خسروی خیمهشببازی اجرا داشتند و نمیدانید چه شعف و شادمانی و شوری در میان تماشاگران این اجرا برپا بود. باشد روزهایی که نمایشهای سنتی و آیینی این سرزمین کهن دوباره همنشین دلخواه مردمان نیکاندیش ایران بزرگ شود.
به امید روزهای شاد برای سرزمینمان ایران. نوروزتان پیروز