«کارآگاه علوی» از عدم حضورش در تئاتر گفت
احمد نجفی: تئاتر ما عمومی نیست
احمد نجفی، بازیگر سینما و تلویزیون با بیان اینکه تئاتر شالوده و استخوانبندی سینماست، میگوید تئاتر برای بقا نیاز به استمرار، حرکت و نوآوری دارد. امروزه ما در مقابل آثار بینظیر تئاتر جهان گویی بیشتر به فکر خودنمایی هستیم. تئاتر ما عمومی نیست.
نگار امیری: احمد نجفی، بازیگر و تهیهکننده سینما، بازیگری را با حضور در فیلم سینمایی «دندان مار» به کارگردانی مسعود کیمیایی آغاز کرد و پسازآن با بازی در سینمایی «گروهبان» فیلم دیگری از این فیلمساز کهنهکار سینمای ایران به حضورش در این عرصه ادامه داد.
بسیاری از مخاطبان احمد نجفی را بهواسطه سریال تلویزیونی «کارآگاه علوی» به نویسندگی و کارگردانی حسن هدایت میشناسند. سریالی که در تبوتاب پخش نمونههای خارجی چون «کارگاه درک»، «شرلوک هلمز» و «پوآرو» تا حدودی توانست نظر مخاطبان را به خود جلب کند و به ژانر جنایی که همواره در ایران مغفول مانده است، بپردازد.
اما نجفی بازیگر این سریال جزو هنرمندانی است که تماشای فیلم و تئاتر را یکی از اصلیترین برنامههای سه سال زندگیاش در نیویورک و البته سفرهایش به اوکراین میداند و باور دارد برخی از آثاری که تاکنون به تماشای آنها نشسته است، هیچوقت از ذهنش پاک نخواهند شد.
این هنرمند طی سالهای حضورش در عرصه هنر تجربه همکاری با هنرمندانی چون بهرام بیضایی، زندهیاد رسول ملاقلیپور، مهدی صباغزاده، مهدی فخیمزاده، آرش معیریان، امیر قویدل، حسن هدایت، سیروس الوند و ایفای نقش در آثار تلویزیونی و سینمایی زیادی چون «سگکشی»، «آخرین بندر»، «تجارت»، «پناهنده» و... را دارد اما با وجود آنکه تئاتر را شالوده و پایه سینما و بازیگری میداند، هیچوقت روی صحنه تئاتر حضور پیدا نکرده است.
این باور و رویکرد باعث شد تا با او به گفتوگو درباره دلایلی که باعث شده تاکنون از دنیای نمایش دور بماند، بپردازیم.
با وجود علاقهای که به تئاتر دارید؛ چرا هیچوقت به سراغ بازی روی صحنه نرفتید؟
این عدم حضور روی صحنه به نوع نگاه من به تئاتر از گذشته تاکنون برمیگردد. سالها پیش حدود سه سال در نیویورک مرکز تئاتر جهان زندگی کردم. در این مدت نمایشهایی در آنجا دیدم که لذت تماشای آنها تا همین لحظه نیز در یاد و خاطرم باقی است؛ اما زمانی که از آمریکا به ایران برگشتم، اولین مواجههام با نمایش باعث دلسردیام نسبت به این هنر و عدم حضورم روی صحنه شد و متأسفانه در سالهای اخیر نیز تغییر زیادی در این دیدگاه ایجاد نشده است. باید در نظر داشته باشیم، بیتوجهی به کوچکترین جزئیات در تئاتر باعث دور شدن مخاطب از آن و آسیب به تئاتر میشود؛ ما گاهی در انتخاب بازیگر و تطابق ظاهری او با نقشی که قرار است بازی کند نیز دقت نمیکنیم. این تنها یک بخش کوچک از این آسیب به شمار میآید.
یعنی هیچ شاهد مثالی دراینباره وجود ندارد؟
قطعاً وجود دارد اما به تعداد محدود. من تاکنون آثار درخشانی با بازی زندهیادان خسرو شکیبایی و داوود رشیدی روی صحنه دیدهام یا حتی آثار استاد بهرام بیضایی را که بسیار درخشان و موفق هستند اما این آثار تداومی در اجرا نداشتهاند؛ برخلاف نمایشهای موفق سایر کشورها که بعضاً با تغییر نسل هنرمندان برای چندین دهه روی صحنه میمانند. تئاتر برای بقا نیاز به استمرار دارد اما متأسفانه در ایران دچار ایستایی شده است. خیلی از بازیگران بزرگ جهان سه نسل، چهار نسل در یک تئاتر کار میکنند و آثار موفقشان برای چندین دهه روی صحنه میماند.
بهجز این استمرار، برای بقا و رشد تئاتر چه میتوان کرد؟
ایدههای نو باید در تئاتر جریان داشته باشد. ما آداپته و اقتباسمان نیز خوب نیست. متأسفانه تئاترمان خیلی بسته است. تئاتر ما از تئاتر دنیا شناخت ندارد و به اندازه کافی با آن در ارتباط نیست البته این مسئله مشکلی است که قطعاً هنرمندان را نمیتوان به طور کامل دربارهاش مقصر دانست. اینکه از بزرگان تئاتر جهان درس میگیریم، آثارشان را کار میکنیم و به اقتباس از آنها میپردازیم یک بحث است اما تئاتر و حتی سینمای ما آن رشدی که باید، نداشته است و به نظر من آثار ما آن چیزی که در شأن ایران و ایرانی باید باشد، نیست.
به طور مثال «مرگ دستفروش» نوشته آرتور میلر در چین چنان آداپته میشود که شبی ۱۰۰ هزار مخاطب به تماشای آن مینشینند و با آن ارتباط برقرار میکنند اما متأسفانه من بهشخصه با خیلی از آثار آداپتهشده خودمان نتوانستم ارتباط برقرار کنم؛ چراکه آن آثار دور از واقعیتهای ذهن من و جامعه بود.
مشکل آداپتهسازی که در نمایشهای ایرانی نیست؛ پس نمایشنامههای ایرانی میتوانند از این قاعده مستثنا باشند...
اتفاقاً مشکل ما در نثر و نمایشنامهنویسی بیشتر است. ما در نظم قوی هستیم؛ اما در نثر نه. فارغ از بحث سختگیری و حذف و اضافات معمول، ما در نثر هنوز به جایگاهی که باید برسیم، نرسیدهایم. من نمیگویم که قطعاً تئاتر ایران باید به حد نمایشهای نیویورک برسد چون اصلاً امکانات آن برای هنرمندان ما وجود ندارد ولی خودمان هم هیچ تلاشی در این زمینه نکردهایم.
برای آشتی مخاطبانی چون شما که تئاتر را دوست دارند، اما از آن دلگیرند؛ چه باید کرد؟
تئاتر این نیست که به دنبال اتفاقات عجیبوغریب یا حرفهای سخت باشیم. تئاتر حرکت است؛ ما این حرکت را در تئاترمان شاهد نیستیم. چرا اصرار داریم که حتماً باید حرف بزرگ و عجیبی بزنیم اما برای درست گفتن آن ایدهای جدید نداشته باشیم؟ نمایشهای شکسپیر با آن همه متن و دیالوگهای سنگین و باشکوه در کافهها، رستورانها و در میان عامه مردم اجرا میشده است. عامه مردم با کار ارتباط برقرار میکردند درحالیکه این ارتباط با تئاتر در میان مردم ما خوب و کامل شکل نگرفته است. بزرگترین مشکل من با تئاتر و البته سینما دقیقاً همین مواردی است که ذکر شد و ازآنجاکه تئاتر را پشتوانه و استخوانبندی سینما میدانم، گلایهام از این هنر زیاد است.
امروزه ما در مقابل آثار بینظیر تئاتر جهان گویی بیشتر به فکر خودنمایی هستیم. تئاتر ما عمومی نیست. هنوز که هنوز است گروههای تئاتر در آمریکا با اتوبوس برای ماهها در مسیرهای پرفرازونشیب در شهرها و روستاهای اطراف برای مردم اجرا میکنند. متنها را بهروز میکنند اما تئاتر ما صامت و ایستاست. دامنه تئاتر وسیع است. تئاتر حرکت دارد؛ حرکت به مفهوم رفتن به سراسر این مملکت. ولی تا زمانی که ما در گروههای بسته تئاتر کار کنیم و حرکتی صورت نگیرد همواره در این هنر یک پایمان میلنگد. چراکه اگر به فکر تغییر نباشیم همچنان این ره که میرویم به ترکستان است.