در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با کارگردان «جایی میان خوک‌ها»

پدرام آزموده: نمایشنامه و بازیگر، دو عنصر مهم این نمایش هستند

گفت‌وگو با کارگردان «جایی میان خوک‌ها»

پدرام آزموده: نمایشنامه و بازیگر، دو عنصر مهم این نمایش هستند

پدرام آزموده، کارگردان «جایی میان خوک‌ها» بر این باور است که نمایشنامه و بازیگر، عناصر مهم این اجرا هستند که با تأکید روی آن‌ها، فحوای کلام را بدون حاشیه و استفاده نابiجا از شیوه‌های متنوع و غیرضروری به مخاطب منتقل کرده‌اند.

نگار امیری: پدرام آزموده، بازیگر تئاتر است که پیش‌ازاین در نمایش‌هایی چون «افتراق»، «بازگشت مردگان»، «شکار بزرگ شنبه» و «حسنک کجایی» به‌عنوان بازیگر حضور داشته است، این بار با نمایش «جایی میان خوک‌ها» نوشته آثول فوگارد از پانزدهم مرداد تا پنجم شهریور در تماشاخانه صحنه آبی میزبان مخاطبان است. گفت‌وگوی او با ایران تئاتر را در ادامه می‌خوانید.

انتخاب متن، اولین عنصری است که برای کارگردانی اهمیت دارد‌. متن «جایی میان خوک‌ها» جزو آثاری است که پرداختن به آن جسارت خاصی می‌خواهد. پرداختن به آن برای نخستین تجربه کارگردانی کار سختی نبود؟

من فکر می‌کنم فوگارد با این نمایشنامه، کارگردانان را به چالش دعوت کرده است. او متن را بسیار سخت نوشته است و در درون‌مایه آن از نترسیدن صحبت می‌کند. من به حرف و محتوای نمایشنامه گوش کردم. زمانی که آن را برای اجرا انتخاب کردم، تلاشم این بود تا مخاطب را بدون پرداختن به لمپنیسم و استفاده‌های ناکارآمد از زبان و عناصر اضافی حفظ کنم. به‌علاوه این متن بر اساس توجه به دغدغه‌های شخصی‌ام بود. حتماً نویسندگان درجه‌یک دنیا در قالب‌های درستی دغدغه‌های ما را بیان می‌کنند که کافی است آن‌ها را بشناسیم.

پس نمایشنامه اولین تأثیر را روی شخص شما برای رها شدن از ترس‌های احتمالی و وارد شدن به عرصه کارگردانی گذاشته است...

ضرب‌المثلی ژاپنی می‌گوید «هشتاد درصد نگرانی‌های ما اتفاق نمی‌افتد و اگر ما این را یاد بگیریم دست به کارهای بزرگی می‌زنیم.» شکسپیر هم در «هملت» می‌گوید «تفکر و تعقل ما را ترسو می‌کند؛ چه بسیار آمال و آرزوهای بزرگی که به‌این‌ترتیب از بین رفته‌اند و به مرحله عمل نرسیده‌اند.»

آدم‌ها، زمانی که می‌خواهند دست به کار بزرگی بزنند افکار، ترس و نگرانی‌های‌شان بر آن‌ها غلبه می‌کند و اجازه حرکت را از آن‌ها می‌گیرد. به قول سهراب سپهری «آب در یک قدمی است، رخت‌ها را بِکَنیم.» دقیقاً تأثیر نمایشنامه روی من بود که به این نتیجه برسم که آدم می‌تواند خیلی راحت به خواسته‌های خودش برسد، اگر به ذهن خودش غلبه کند.

متن اصلی طولانی‌تر از نتیجه‌ای است که ما از تلاش شما روی صحنه می‌بینیم. با توجه به حذفیات چقدر به متن وفادار بودید؟

تنها به دلیل اینکه این درام حدود 100 دقیقه بود و در روسیه اتفاق می‌افتاد، آن را با دراماتورژی کوتاه‌تر کردیم بدون اینکه تغییری در اصل داستان اتفاق بیفتد. بهتر است بگویم به متن وفادار ماندیم. دغدغه‌های فوگارد از جمله پرداختن به طبقه کارگری، نظام سرمایه‌داری و جنگ که به زبان استعاری مورد توجه قرار گرفته و بدون تغییر و کم‌ و زیاد در اجرا پرداخت شده است.

متن اجازه پرداختن به شیوه‌های متنوع اجرایی را به کارگردان می‌دهد؛ بااین‌حال به نظر می‌رسد واقع‌گرایی را بر شیوه‌های دیگر ترجیح داده‌اید.

ما در روند تحلیل متن از چهار رویکرد متفاوت استفاده کردیم، نخست، رویکرد سنتی وفادار ماندن به متن بوده است. مرحله دوم، توجه به فضای روان‌شناختی متن تا فضای روانی شخصیت اصلی را بعد از چهل سال زندگی در خوک‌دانی نشان دهد. مرحله سوم، فضای ذهنی شخصیت که مبتنی بر رویکرد گزاره‌گرایی و اکسپرسیونیست با آن برخورد شده است؛  بخش چهارم، رئالیسم کار بود که البته سعی کردیم با توجه به محدودیت‌هایی که داشتیم فضا را کاملاً به سمت رئالیسم و واقع‌گرایی نبریم.

ولی با وجود استفاده درست از صدا، نورپردازی و دکور باز هم از می‌توانستید از نشانه‌های تصویری بیشتری برای انتقال رویکردهای گفته‌شده استفاده کنید...

در روند تمرین که بسیار طولانی هم بود. ایده‌های دیگری برای نزدیک شدن به فضای کار داشتیم اما در نهایت آنچه اهمیت بیشتری داشت، بازیگر و متن بود. نمایشنامه «جایی میان خوک‌ها» مبتنی بر بازیگر است و باید فحوای کلام را بدون حاشیه و استفاده نابه‌جا از شیوه‌های متنوع و غیرضروری به مخاطب منتقل می‌کردم. به همین دلیل تمرکز را روی بازی‌ها گذاشتم. به نظر من آفت تئاتر معاصر ردپای مستقیم کارگردان روی صحنه است؛ درحالی‌که بعضی از متون مثل همین کار اصلاً نیازی به فضاهای عجیب‌وغریب ندارند. با این نظر تمام تمرکز را روی بازیگر و عملکرد او گذاشتم. چون خروجی نمایشنامه نیازمند درک مفهوم بود.

باوجود دو پرسوناژ بودن متن، ریتم کار با توجه به بازیگران و همچنین استفاده درست از موسیقی، نور و دیگر عناصر صحنه حفظ می‌شود؛ اما در دقایق ابتدایی نمایش درست جایی که باید مخاطب به تماشای ادامه کار ترغیب شود تا حدودی شاهد افت ریتم هستیم...

شاید در صحنه اول، کمی ریتم نسبت به بخش‌های دیگر کند باشد اما ما باید شخصیت‌ها را معرفی می‌کردیم تا مخاطب را برای ادامه مسیر با نمایش همراه کنیم. این زمان معرفی شخصیت‌ها تا حدودی در کند شدن ریتم نمایش تأثیر گذاشته است.

در بخشی از اجرا، ترانه‌ای به زبان روسی خوانده می‌شود که می‌توانست یک ترانه به زبان فارسی باشد. چرا از یک ترانه روسی استفاده کردید...

درست است، در نمایشنامه تنها به خوانده شدن یک ترانه اشاره می‌شود اما طی تحقیق‌هایی که در مورد جنگ جهانی دوم داشتم به این ترانه که برای سربازان روسیه حکم موسیقی ملی و نمادی از انگیزه، امید و شجاعت داشته است، رسیدم. به همین دلیل هم آن را انتخاب کردم و ترجیح دادم تا به زبان اصلی اجرا شود.