در حال بارگذاری ...
...

یادداشتی بر نمایش «کابوس‌های آنکه نمی‌میرد» نوشته امیرحسین طاهری و کار نادر فلاح

نیازمند خلاقیت بیشتر

حمیدرضا کاظمی‌پور*: نمایش «کابوس‌های آنکه نمی‌میرد» که چندی است در پردیس تئاتر شهرزاد به صحنه می‌رود، با پرداختن به بخشی از تاریخ این سرزمین و گوشه‌های از زندگی علی‌اکبر دهخدا تلاش دارد تا تصویری از جامعه دیروز با نگاهی هم‌ذات‌پندارانه به برخی وقایع امروز، تصویری قابل‌تأمل به مخاطب خود ارائه دهد، حال‌آنکه در پرداخت این تصویر تا چه اندازه شفاف و موفق عمل کرده است، نکته‌ای است که به آن خواهیم پرداخت.

قبل از هر چیز توجه به این نکته را ضروری می‌دانم که در شرایط فعلی تئاتر که جذب مخاطب در آن به شناخت و مهارت ویژه نیاز دارد، پرداختن به مضامینی که مخاطب‌پسند نبوده و نگاه گیشه‌ای بر آن حاکم نیست، با سختی‌های صدچندانی مواجه است؛ بنابراین رفتن نادر فلاح به سمت‌وسوی این دست متون و اجرا، در ذات خود، قابل‌تحسین و تقدیر است.

پرداختن به مضامینی که مخاطب‌پسند نبوده و نگاه گیشه‌ای بر آن حاکم نیست، با سختی‌های صدچندانی مواجه است

نمایش «کابوس‌های آنکه نمی‌میرد» هم در متن اثر و هم در اجرا از مشکلاتی رنج می‌برد که می‌توانست با نگاهی عمیق‌تر به اجرایی باصلابت‌تر بر صحنه نزدیک شود. متن به گوشه‌ای از زندگی دکتر علی‌اکبر دهخدا می‌پردازد و مدام این دیالوگ از زبان کاراکتر اصلی اثر بیان می‌شود که از سیاست به دور است و تصمیم دارد به فرهنگ مملکت کمک کند اما آنچه ما در کل اجرا با آن مواجه هستیم بیشتر از وجهه فرهنگی استاد دهخدا، به جامعه و دوره سیاسی او پرداخته می‌شود و در پایان هم به‌درستی مشخص نمی‌شود که لغتنامه دهخدا که استاد بیش از چهل سال از زندگی خود را به آن اختصاص داد، در چه دوره‌ای و به مدد چه کسانی به نشر رسید و قطعاً این اصلی‌ترین شکافی است که نویسنده در پرداخت اثر خود از آن غافل مانده است، زیرا اجرایی که روی صحنه با آن مواجه هستیم، خبری از مبارزات سیاسی و ظلم‌ستیزانه دهخدا را نمی‌دهد و بیشتر با دوره‌ای از سکوت سیاسی این کاراکتر مواجهیم. متن اما به لحاظ زبان دیالوگ‌ها به یک انسجام و یکدستی رسیده است که نباید آن را نادیده بگیریم.

«کابوس‌های آنکه نمی‌میرد» در اجرا از نگاهی رئالیستی برخوردار است و طراحی دکور، صحنه و نوع نگاه کارگردان به میزانسن و بازی‌ها نیز بیشتر در این شیوه اجرایی قرار می‌گیرد اما به هارمونی لازم نمی‌رسد و در بسیاری از موارد به‌ویژه در بازی‌های «مردم شهر» تصویرهایی کلیشه‌ای و بعضاً کاریکاتورگونه در تکنیک روایی ارائه می‌دهد که می‌تواند اولین انتخاب هر کارگردانی باشد.

نادر فلاح در جایگاه کارگردان، در نگه ‌داشتن ریتم و ضرباهنگ نمایش و میزانسن‌های چرخشی موفق عمل کرده است

نمایش در اجرا جز تک‌لحظاتی تأثیرگذار به لحاظ بافت درام، از خلاقیت چندان بالایی برخوردار نیست و تابلوهای نمایشی ارائه‌شده توسط کارگردان را به‌کرات در نمایشنامه‌هایی با پیشینه تاریخی و سیاسی دیده‌ایم. بازی برخی بازیگران نمایش نیز در بیشتر لحظات اغراق‌آمیز، قابل پیش‌بینی و به دور از رگه‌هایی از نگاه بدیع و خلاقانه است و انگار همه‌چیز در یک فرمول قدیمی و پرتکرار ریخته و به صحنه آورده شده است، بازی‌هایی که به پختگی نرسیده و در حد تیپ باقی می‌مانند.

نادر فلاح اما در جایگاه کارگردان اثر، در نگه ‌داشتن ریتم و ضرباهنگ نمایش با تلفیق برخی صحنه‌ها در یکدیگر، میزانسن‌های چرخشی و فضاسازی نوری، موفق عمل کرده و مخاطب خود را در طول اجرا از دست نمی‌دهد و این برگ برنده نمایش «کابوس‌های آنکه نمی‌میرد» است. اگرچه توجه به این نکته را ضروری می‌دانم که اساساً بنیاد و مؤلفه‌های روایت‌های تاریخی در تئاتر به دلیل تم و مضمون نمی‌تواند با بدعت‌های چندانی روبه‌رو باشد اما رویکرد خلاقانه در اجرا چیزی است که عیار هنرمندان صاحب‌سبک را در این زمینه محک می‌زند و نمایش «کابوس‌های آنکه نمی‌میرد» اجرایی قابل‌قبول اما نیازمند به ‌خلاقیت بیشتر است.

*عضو انجمن نویسندگان و منتقدین سینمای ایران