نظری بر نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی» نوشته سجاد افشاریان و کار کیومرث مرادی
ذهن و پیکر به مثابه میدان جنگ
بهنام حبیبی: جنگها پیامدهای بسیار دارند؛ از کشتار بیرحمانه انسانها تا خرابی خانه و کاشانه و... آدمهای پس از جنگ، نهتنها در جسم خود کشته و زخمی شدهاند که در درون و روان خود نیز کشته و بیمارند. تجاوز به زنان و دختران در جنگهای روی داده در نقاط مختلف جهان، بیمار روانپریش و فرزند ناخواسته بسیاری در پی داشته است و دارد که این نیز مشکلی است افزون بر مشکلات دیگر ناشی از خشونت انسان دور از انسانیت.
این مشکل را ماتئی ویسنییک، نویسنده رومانیایی با نمایشنامه «پیکر زن همچون میدان نبرد در بوسنی» به تصویر کشیده است و سجاد افشاریان با بازنویسی آن، روایتی جدید از آن را در قالب نمایشنامه «تنهایی و تنهایی وطنهایی» با کارگردانی کیومرث مرادی در تالار سمندریان تماشاخانه ایرانشهر، در مهر و آبان 1402 روی صحنه آورده است.
نمایشنامه «تنهایی و تنهایی وطنهایی»، برگرفته از نمایشنامه «پیکر زن همچون میدان نبرد در بوسنی»، نوشته ماتئی ویسنییک، نویسنده رومانیایی است. سجاد افشاریان، نویسنده این نمایشنامه، با دگرگونگی کاراکتر نقش دوم این نمایشنامه یعنی «کیت» روانکاو و روانتراپ آمریکایی، او را در شمایل یک مرد، البته باز هم با نام کیت، به صحنه میآورد.
نویسنده متن، در مأموریت کیت نیز دگرگونیهایی در نظر گرفته است که ازجمله آنها، مأموریت او برای کشف اجساد کشتهشدگان جنگ بوسنی در میان آوارهای جنگ است؛ حال آنکه در متن اصلی، دلیل اصلی حضور کیت در آسایشگاه روانی، کار بر پروژههای روانکاوی و رواندرمانی آسیبدیدگان جنگ بوسنی است.
دگرگونگی کاراکتر روانکاو زن به یک روانکاو مرد جوان، بیاختیار زمینههای لازم برای دگرگونگی ارتباط بین این روانکاو با یک بیمار زن جوان را نیز در پی دارد. بهگونهای که دراماتورژی متن نمایشنامه اصلی با محوریت روانتراپی کیت درباره «دورا» برای کنار آمدن با گزینههای ناگزیر جنگ و آسیبهای آن است که در این روایت به رویدادی دیگر یعنی نوعی کشش و جذابیت عاشقانه بین این زوج بیمار و روانکاو، تغییر مییابد. البته این امر ناگزیر، در رسیدن به هدف نمایشنامه تفاوتی ایجاد نمیکند و داستان نمایش با همان هدف موردنظر ویسنییک، پایان مییابد.
کارگردان نمایش، بهموازات دگرگونی در متن اصلی نمایشنامه، شیوه اجرای صحنهای آن را نیز از روش واقعگرایانه، به تکنیک فاصلهگذاری تغییر داده است. در این حالت، بازیگر نقش روانکاو، با ایجاد ارتباط با تماشاگر، او را در پیشبرد داستان نمایش و همچنین، در داوریهای موضوعات برآمده از این رویداد زندگی دورا، شراکت میدهد. ازاینرو، تماشاگر با همگام شدن با دورا و آگاه شدن از مشکلات روانی و درونی او، بهنوعی دچار همذاتپنداری ناخواسته با این بیمار آسیبدیده از جنایات جنگی میشود و از این جنایت انسانی، تأثیر و تأثر بیشتری را در درون خود احساس میکند. این نوع اجرا، میزانسنهای بازی و موومانی بازیگران را از میدان بازی فراتر میبرد و تا جایگاه تماشاگران نیز گسترش میدهد.
بازیگری در نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی»، در گونهای ترکیبی از اجرای فاصلهگذاری شخصیت روانکاو و اجرای رئالیستی بیمار، طراحی شده است. در میزانسن بازیگری این نمایش، بازیگر روانکاو، با رفتوبرگشتهای خود از داخل صحنه به جایگاه تماشاگران، دیوار چهارم را میشکند تا بتواند تماشاگر را با رویدادهای داستان نمایش همگام کند.
این نمایش در تالار سمندریان مجموعه ایرانشهر، در طراحی جایگاه دوسویه برای تماشاگران، میزانسن شده است. میدان بازی بازیگران در میدانگاهی مستطیلشکل میان این دو جایگاه در نظر گرفته شده است که در یک سوی این میدان، میز و لوازم کار اداری روانکاو جای گرفته است و غیر از آن، تنها اکسسوار صحنه، کاناپهای مدرن است. نور صحنه، بیشتر بر پایه روشنایی عمومی فضای کاری میزانسن شده است و نورپردازی موضعی خاصی در طول کار دیده نمیشود. از موزیک و افکت صحنه بهره چندانی برده نمیشود و فضای صوتی تالار، بیشتر در اختیار بازیگران است تا با بیان خود، به ایجاد مودهای احساسی در تالار اقدام کنند.
طراحی لباس و گریم کاراکترها، مناسبت خود با نقشها را پی میگیرند و ویژگی خاصی ندارند، اگرچه به نظر میرسد که بهتر بود شخصیت روانکاو در جایگاه شغلی خود در یک آسایشگاه روانی، با لباس پزشکی ظاهر شود.
نمایشنامه «تنهایی و تنهایی وطنهایی» که در نامگذاری خود، تلاش دارد تا تنها شدن انسانها در وطن خویش را پیامدی از آسیبهای جنگ بداند، در مسیری درست، بیهویتی و بیملیتی انسانها در جهان را به دلیل سیاستها و جنایتهای جنگی دولتها، مطرح میکند. این رویداد بزرگ و تأسفآور، هنگامی بهراحتی شکل میگیرد که دولتها و مجامع حقوقی و جهانی حمایت از حقوق بشر نیز با سکوت عامدانه و معنادار خود، نسبت به آن بیتفاوت میشوند و از دست رفتن انگیزهها و تعصبات ملی را قربانی اهداف سیاسی و اقتصادی خود میکنند. کیت در جایی از نمایش با اشاره به این سکوت جهانی میگوید: سکوت محض...، کثافت سکوت.
روانکاو، با درمان دورا بهسوی پذیرش فرزند ناخواستهاش، درواقع نهتنها دورا را بلکه انسانیتِ بیمار از خشونت را درمان میکند. او با توجیه دورا که فرزندش را ناپاک میداند، حقیقت پاک زایش زن را در برابر خشونت کشتار مردانه، در جایگاهی بالاتر قرار میدهد تا دورا با نابود کردن فرزندش، سریال کشتار آدمها را ادامه ندهد و ادامهدهنده زایش و باروری انسان پاک باشد، نه نابودکننده یک انسان بیگناه در بطن خود.