بازگشایی درهای سالن سینما-تئاتر کانون به روی تئاتر
سالن خاموشی که با «عطر آدم» روشن شد
داوود کیانیان: سالن سینما-تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان واقع در خیابان خالد اسلامبولی (وزرا)، از آن سالنهایی است که پیشینه تاریخی و پر ماجرایی دارد. بزرگانی مانند زندهیاد «بیژن مفید» و «رضا بابک» و خیلیهای دیگر روی صحنه آن بازی داشتهاند؛ و نامآورانی چون «دان لافون»، موسس مرکز تولید تئاتر کانون در آن تئاتر اجرا میکردهاند. خوبست بخش پژوهشی کانون از زمانی که این سالن در اختیار انجمن ایران و آمریکا بوده تا امروز که با اجرای نمایش «عطر آدم» چراغش بار دیگر روشن شده، سرگذشت آن را منتشر کند؛ چون اجراهایی که در این سالن رفته است، جزء تاریخ تئاتر ایران محسوب شده و نباید به دست فراموشی سپرده شود.
باید از مسئولین فعلی کانون تشکر کرد که بار دیگر این سالن را برای اجرای تئاتر فعال کردهاند. بهویژه آن که قرار است در اختیار گروههایی قرار گیرد که برای کودکان و نوجوانان تئاتر اجرا میکنند. بازگشایی این سالن بعد از سالها که چراغش خاموش بوده، با اجرای نمایش «عطر آدم»، به نویسندگی و کارگردانی مهدی فرشیدی سپهر، بسیار نوید بخش است و باید به این حسن انتخاب تبریک گفت؛ نمایشی که توانسته است مردم را بار دیگر به این سالن قدیمی بکشاند و با استقبال آنها از این نمایش بار دیگر این سالن خاطره انگیز رونق گیرد.
آدم بودن به این نیست / که نمرههات باشن بیست
بِری مدرسه تا بزرگ شی / یا بره شی یا گرگ شی
آدم بودن یه راهه / تو رات هزار تا چاهه
سخته خودتو بسازی/ هی ببری هی ببازی
یه قایقی و آب نیست / زندگی بخور و بخواب نیست
چه جوری میشه آدم باشی / یه رنگ باشی تو نقاشی
آدم بودن شرط داره /کوچه پس کوچههای پرت داره
خیلیا تو راه گم میشن / شبیه مردم میشن
(بخشی از شعر سرود سوم نمایش)
جالب این جاست که آدمها از هر قشر و طبقهای در روی صحنهاند که ما شاهد اجرای سرودشان هستیم؛ 30 نفر به نشانه سیمرغ عطار. نمایشی که در طول اجرا تماشاگران را به سخنگویی وا میدارد و آنها نیز ساکت نمینشینند و به دعوت مربی نمایش، در گفتوگو مشارکت میکنند و از تاثیر نمایش بر خودشان میگویند و اجرا را میستایند.
حیف است که این همه بازیگر با ماهها تمرین و با اجرای سرودهای زیبا و پر معنی و با ارتباط تنگاتنگی که بین نمایشگر و تماشاگر ایجاد میشود، تنها دو هفته بر صحنه بدرخشند. ضروری است تا هنگامی که مردم از نمایشی استقبال می کنند، آن اثر بر صحنه بماند. این سنت حسنه هنرمندان پیشین کانون بوده است که میبایست بار دیگر بهوسیله کانون احیاء شود و از این طریق الگوی سالنهای دیگر شود. ما به خاطر میآوریم نمایش «ترب»، «کوتی موتی» و یا «خورشید خانوم آفتاب کن»، تا زمانی که تماشاگر داشت، بارها و بارها اجرا میرفتند، حتی با تریلی تئاتر سیار کانون این نمایشها به شهرستانهای دور دست نیز اعزام میشد تا همه مخاطبانش را ملاقات کند. این یک واقعیت منطقی است که تا هنگامی که یک نمایش تماشاگر دارد به احترام مخاطب و بنا بر موفقیت نمایش و همچنان حفظ حرمت زحمات هنرمندان اجرا ادامه داشته باشد. این سنگ بنای نادرستی است باب شده که هر نمایش فقط 30 اجرا داشته باشد. این روند با هیچ منطقی سازگار نیست.
نویسنده و کارگردان این اثر که در نقش تسهیلگر در نمایش حضور دارد، سالهاست که در زمینه تئاتر کودکان و نوجوانان فعالیت میکند. او همیشه با نمایشهایش سعی میکند کاری نو ارائه دهد. ما این را در نمایشهای قبلی او شاهد بودهایم و نمایشهای «بیچیز»، «عقل صورتی» و «پدران» او را فراموش نمیکنیم؛ نمایشهایی که همیشه به سمت و سوی «تئاتر تجربی» رفتهاند و گرایشات نوجویانه بر آنها سایه انداخته است.
اگر در این اجرا نقش تسهیلگر و چند نمایشک کوتاه را از آن حذف کنیم، چیزی جز چند سرود باقی نمیماند که نمی شود نام آن را تئاتر گذاشت. هر چند سرودها دلنشین و خوش آهنگند. در واقع نمایش با حضور بازیگری و بداههپردازی هوشمندانه تسهیلگرست که قوام مییابد. او میخواند، سرودها را رهبری میکند و از همه مهمتر در نقش یک «مربی»، بازیگران و تماشاگران را در گفتوگوهای اجرا، مدیریت میکند. هدف او از مشارکت مردم در اجرا، رهایی از تاثرها و ایجاد حال خوب است که به درستی موفق هم میشود؛ و همین بخش است که اوج تاثیر گذاری بر تماشاگران را میآفریند. هنگامی که تماشاگران حال خوب خود و دیگران را میبینند بر سر ذوق میآیند و با نقل خاطرات خود همه را در زندگی خود شریک میکنند.
نویسنده و کارگردان «عطر آدم»، نمایش را وسیلهای میداند که میبایست حداکثر تاثیر را بر مخاطب داشته باشد. در این مسیر، او راههای رفته را نمیپیماید بلکه راههای جدیدی را جستجو میکند تا تاثیر مورد نظرش را هر چه عمیقتر و ماندگارتر بر جای بگذارد؛ حتی اگر به قیمت ساختارشکنی نظامهای تئاتری گذشته باشد. به این دلیل است که او از دکور و لباس و گریم و وسائل صحنه در اجرا صرف نظر میکند تا به مغز نمایش که انتقال پیام است، راحتتر دست یابد.
شیوه کار فرشیدی سپهر، نه «ارسطویی» است و نه «برشتی» بلکه بر اساس غریزه و تجربه پا در وادیهایی نو میگذارد که کسی جسارت آن را ندارد تا این راه را طی کند. جالب این جاست که خوشبختانه همیشه هم موفق بوده است. چرا که یکی از خصلتهای هنر، همیشه خلاقیت و نوآوری است، نه تکرار کلیشههای ثابت و تکراری. شما در این اجرا با دکوری آن چنانی مواجه نمیشوید، چون نمایش اصلا دکور ندارد؛ اما با 30 تا آدم مختلف از اقشار گوناگون مواجه میشوید که نشستهاند و به شما نگاه میکنند و آمادهاند برای شما سرود بخوانند؛ سرودی که شما به عنوان تماشاگر نیز با او همراهی خواهید کرد، سرودی که بازیگران و تماشاگران باهم آواز عشق سر میدهند. کودکان، نوجوانان و بزرگسالان متشکل از دختر و پسر و زن و مرد. آواز وحدتی که نیاز زمانه ماست.
خستم از این بازی / خسته از این تکرار
خسته نمیمونم / آینه رو بردار، آینه رو بردار، آینه رو بردار
میخندم از وحشت / دردم چه زیبا شد
از پشت غمهایم / خورشید پیدا شد (از متن نمایشنامه)
آنها باهم گفتوگو میکنند؛ تماشاگران و بازیگران. گفتوگویی که نیاز روزگار ماست؛ بنابراین با این که این نمایش مانند نمایشهای متداول قصه ندارد، دکور و گریم ندارد، اما گفتوگویی صمیمانه دارد که نیاز آدمهای امروز است.
راستی این نمایش چه چیزی دارد که تماشاگرش اینگونه رضایت خود را از اجرا بیان میکند و در طول اجرا بارها برای بازیگران دست میزند؟ نمایشی که نه دکور دارد، نه لباس و گریم دارد و نه قصهای مهیج، چرا تا این حد مورد ستایش تماشاگران واقع میشود؟ پاسخ را باید در سخنان تماشاگرانی جستجو کرد که در حین اجرا با نمایشگران گفتوگو میکنند. آنگاه که حرف دل خود را می زنند. در واقع نمایش کاری میکند که تماشاگران، خود را به نمایش بگذارند؛ این است راز موفقیت این اجرا، آن هنگامی که ما تماشاگر اجرای خودمان میشویم. این عنصری است که در سایر تئاترها دیده نمیشود و یا کمتر دیده میشود.
بنابراین نمایش دکور دارد؛ آدمهای کوچه و بازار.
لباس دارد؛ لباسهای مختلف و آشنا بر تن آدمیان اقشار مختلف.
گریم دارد؛ صورتهای واقعی و صمیمی آدمها. نه صورتهایی پنهان شده زیر ماسکهای تزئین شده توام با ریا.
قصه دارد؛ نه قصههای تخیلی و غیر واقعی. بلکه قصهای واقعی از دوستی و محبت نمایشگران با تماشاگران. قصه یگانگی و پرواز سیمرغ بهسوی کوه قاف.
این نمایش به لحاظ گونهشناسی و ساختار شناسی، یک تئاتر خلاق است که چون زیربنایش بر مشارکت تماشاگر و کشف حل مسئله شکلگرفته، به روش «آگستو بوآل» نزدیک شده است؛ و از جهتی چون سعی در اظهارنظر تماشاگران و بیان دردهای آنان دارد و در جستجوی درمان است، بهنوعی نمایش درمانی شباهت دارد.
نویسنده و کارگردان نمایش در گفتگویی که باهم در مورد اجرا داشتیم، یکی از اهداف خود را بهبود سلامت روانی تماشاگران ذکر میکرد. به هر صورت اجرای موفقی است که تماشاگر خوشحال و راضی سالن را ترک میکند.
پاشو پاشو یه کاری کن
پاشو خودت رو یاری کن
تموم روزو خوابیدی
پاشو پاشو بیداری کن
پاشو پاشو بیداری کن
پاشو پاشو بیداری کن
(بخشی از سرود تا دستهایت)
این نمایش ازآنجهت جذاب است که به معنی واقعی کلمه، «بیچیز» است، اما بهصورت تکاندهندهای پیام خود را منتقل مخاطبش میکند.
ازآنجهت ارزش دیدن دارد که کلیشههای تئاترهای معمول را تکرار نمیکند و قدم در وادی تجربه و نوآوری میگذارد. فراموش نکنیم که نظامهای تئاتری مشهور جهان روزگاری از دریچه تجربی وارد صحنه شدهاند و خود را به اثبات رساندهاند تا تثبیت گشتهاند.
این اجرا ازآنجهت جالب است که ما را با یک «تئاتر خلاق» مواجه میکند.
و اینها همه از باور صمیمانه طراح و مجری کار نشئت گرفته است که اگر از نمایش حذفش کنیم چیزی از این تئاتر باقی نمیماند، چون طراح، نویسنده، کارگردان و تسهیلگر اجراست. پس باید اینگونه هنرمندان را حمایت کرد تا بتوانند به تجربیاتشان ادامه دهند و به این وسیله تئاتر کودک و نوجوان قوام بیشتری پیدا کند.