تجلی خواب یونگ در «روزی روزگاری سمنگان»

روزی روزگاری سمنگان

روزی روزگاری سمنگان

روزی روزگاری سمنگان

روزی روزگاری سمنگان

روزی روزگاری سمنگان
مریم سلیمی*: «روزی روزگاری سمنگان» به نویسندگی نازنین گودرزیان و محمودرضا رحیمی به شخصیت جمعی یا اجتماعی افرادی میپردازد که اکنون، پس از سالها دارای یک روح جمعی هستند. همان نسخه جهانی یونگ که دارای الگوهای ذهنی یا رگههایی از حافظه مشترک با سایر همجنسان خود است. در سال 1909 یونگ به همراه فروید برای سخنرانی به دانشگاه کلارک ووسستر ماساچوست دعوت میشود. او رویای عجیبی را برای زیگموند فروید تعریف میکند. خوابی که تعبیر آن منجر به شکاف و جدایی بین یونگ جوان و فروید میانسال میشود. یونگ بر اساس آن سیستم روانشناسی اولیه خود را میسازد. سیستمی که اهمیت آن معادل رمزگشایی ژنوم انسان در ژنتیک است. خواب خانهای شبیه به خانه ارواح که در سه سطح تقسیمبندی شده است. فضای نمایش «روزی روزگاری سمنگان» دقیقا به سه سطح معنادار تقسیم شده است که یونگ در خواب میبیند و برای آن، مدعی فرضیاتی میشود:
اتاق طبقه بالا محلی برای زندگی آگاهانه دختری در نظر گرفته شده است که عناصر فرهنگی نسل پیشین را با خود یدک میکشد و به نسل آینده منتقل میکند. او گاهی اتفاقات همکف را در محیط آگاهانه زندگیاش یعنی طبقه بالا به نظاره مینشیند و گاهی در طبقه همکف و مقابل چشم تماشاگر در محیط بیرونی (ضمیر ناخودآگاه جمعی یونگ که آنها را کهن الگو مینامد) با اتفاقات قصه در میآمیزد و اما در انتهای صحنه خانهای است که در آن اتفاقات اندرونی و در نهایت عروسی به پا میشود. اما به نوعی گویی روایت خانه ارواح را بازگو میکند و مجددا تقسیمبندی یونگ به ذهن متبادر میشود. یونگ در تعبیر خوابش از آن به عنوان ضمیر ناخودآگاه شخصی یاد میکند. در اینجا ناخودآگاه شخصی هر یک از کاراکترهای نمایش، در عروسی خانه به ناخودآگاه جمعی پل میزند و به همان روحی تبدیل میشود که یونگ تحت عنوان رویای جمعی از آن یاد میکند. رویای نزیسته دهه شصت که دیگر راجع به زندگی شخصی نیست بلکه وجود ناهشیار جمعی عقده فرو خورده یک نسل یا قبیله است.
طبقه همکف، درست روبهروی تماشاگر یا فضای بیرونی و فراشخصی است که تجربیات اساسی افراد دهه شصت را فهرست میکند؛ به علاوه موسیقی و پخش کارتونهای ژاپنی و اروپای شرقی که از صداوسیمای ملی در دهه شصت به عنوان سایه، کهنالگوی کودک و باکره الهی و کهنالگوی مادر در نظر گرفته میشوند. کارگردان با چنین عناصری در خلال قصه، تماشاگر را وا مینهد تا در خلال حافظه تاریخیاش، بتواند خودش خاطره و رویای خودش را تعبیر و ترجمه کند و از آن مهمتر درمانگر خودش باشد. عینیت ناخودآگاه جمعی در این طبقه دارای ساختاری است که هرگز عناصر آن در سطح خودآگاه فردی فعال نمیشود. (جنس بازی، احساس و دیالوگ مادر و دختر زمانی که در اتاق طبقه بالا هستند.) رفتوآمد مداوم مادر و دختر از خودآگاه شخصی (طبقه بالا) به ناخودآگاه جمعی (کوچه سمنگان) و بالعکس.
و در انتهای نمایش دختر از میان تماشاگران برانگیخته میشود و از حذف مادر و تنهایی نسل آینده تا خودشکوفایی و سونامی شخصیت وی و پارتنرش به نمایش گذاشته میشود، چراکه غمانگیزترین حالت این نسل پرماجرا، ایام سالمندی آنها تصور شده است. نسلی که محله سمنگان، ما را از بحرانهای پرچالشش عبور میدهد و درست در لحظهای که دختر و همراهش را بدون هیچ مانعی کنار هم میبینیم و میخواهیم نفس راحت بکشیم؛ با اضافه کردن المانهای سالمندی جلوی چشم تماشاگر، بر مسئله سالمندی آنها تاکید میکند. شاید بر آن است تا پس از به نمایش گذاشتن مینیمالی از وقایع دوران کودکی، مدرسه، کنکور، اشتغال، ازدواج، مسکن، طلاق، و زاد و ولد؛ در انتهای نمایش و بیرون از سالن به سونامی سالمندی نسلی بیندیشیم که بر اساس پیشبینی کارشناسان در زمینه نگهداری و مراقبت از آنها و حتی درمان، مشکلاتی خواهند داشت.
*دکترای مدیریت فرهنگی و مدرس دانشگاه