سیاهبازی که شادیاش به شادی دیگران گره خورده
مجید افشار: سالم و درست خنداندن هنر سیاهباز است
مجید افشار، سیاهباز پیشکسوت نمایشهای ایرانی، سیاه را بهلول و قهرمانی مردمی میداند که با شاد کردن دیگران شاد است و از اهمیت سالم و درست خنداندن تماشاگر در این هنر میگوید.
به گزارش ایرانتئاتر، مجید افشار از معدود سیاهبازان قدیمی و کاربلد نمایشهای ایرانی است که در بیستوسوم دی ماه سال 1330، در خیابان خراسان، کوچه بناها چشم به جهان گشود.
کار تئاتر را از زمانی که وارد دبیرستان ابوریحان شد، آغاز کرد. در آن دوره همراه با دوستانش، متنهای نمایشی را که خودشان مینوشتند، برای اجرا آماده و اجرا میکردند.
اما تماشای نمایشهای ایرانی و نقش سیاه این آثار، او را یک دل نه صد دل عاشق و دلبسته سیاه بازی کرد تا جایی که دل از حضور در دیگر گونههای نمایشی بُرید و سیاهباز پروپاقرص صحنههای نمایش ایرانی شد.
مجید افشار، درباره آغاز فعالیتش در زمینه سیاهبازی میگوید: «اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه بود که حضور در نمایش ایرانی را برای ادامه فعالیت در تئاتر انتخاب کردم و در آب انبار سیداسماعیل بین چهارراه شوش و مولوی مشغول سیاهبازی شدم. در آنجا با استاد مهدی مصری، سیاهباز مشهور و نابغه این هنر آشنا شدم، او هفتهای دو،سهبار به تماشای نمایشهای ما مینشست و من برای 6 الی 7 سال حدودا تا اوایل سال 1357 از ایشان ریزهکاریهای بسیاری در زمینه سیاهبازی، بیان و بدن سیاهباز آموختم.»
او ادامه میدهد: «سیاهبازی هنری دیرینه است که میتوان قدمت آن را به اواخر دوران صفویه نسبت داد. این هنر در فرهنگ ایرانی ریشه دارد. اگر به گذشته بازگردیم، افراد بسیاری به صورت مقطعی یا مستمر به فعالیت در این زمینه پرداختهاند؛ از کریم شیرهای تا اسماعیل بزاز، حسن بادبادک، غلامحسین خان، سعدی افشار و افراد زیاد دیگری که اکنون برای نام بردن از آنها حضور ذهن ندارم.»
به گفته این هنرمند، سیاهبازی نمایشی مردمی است و سیاهباز که خود از قشر مردم ستمدیده است، قهرمان این مردم به شمار میِآید. سیاه یک بهلول است، کسی که حرف دل مردم را در مقابل ظالمان بیان میکند. در گذشته حرفی که هیچکس جرئت بیانش را نداشت، سیاه با زبان شیرین و طنازانه خود بیان میکرد.
او توضیح میدهد: «سیاهبازی به دو شیوه با قصه تاریخی یا مدرن انجام میشد. در قصه تاریخی، شخصیتهای سلطان، وزیر، شلیپوش، زنپوش و سیاه با دیگر درباریان حاضر بودند و در شیوه مدرن سیاه با آمیرزا، زن آمیرزا و فرزندان او همراه میشد.»
افشار میگوید: «این هنر مانند شنا در یک اقیانوس است. اگر ماهرترین شناگر باشی، باز هم برای زنده ماندن در این اقیانوس نیازمند یادگیری هستی. درواقع فرق سیاهبازی با دیگر نمایشها مانند تفاوت بین شنا در استخر و اقیانوس است؛ شناگر در یک استخر مسیر مشخص دارد اما در یک اقیانوس با خطر و فرازونشیب فراوان روبه رو است.»
او با بیان اینکه متاسفانه طی سالهای اخیر سیاهبازی از اصل خود فاصله زیادی گرفته است، ادامه میدهد: «سیاهبازی، آن گونه که افراد گذشته کار میکردند با آنچه اکنون روی صحنه میبینیم، زمین تا آسمان تفاوت دارد. سیاهبازی باید پیشگفتار، فرازونشیب و گره داستانی داشته باشد، اما اکنون در حد یک بده بستان ساده با ریتم و آهنگ و گاه استفاده از الفاظ رکیک برای گرفتن خنده از تماشاگر تنزل پیدا کرده است، در حالی که در این هنر، سالم و درست خندیدن است که اهمیت دارد.»
این سیاهباز ادامه میدهد: «امیدوارم جوانترها نمایش ایرانی و سیاهبازی را درست و اصولی طبق قواعد آن یاد گرفته و زنده نگه دارند. من همیشه به دانشجویان تئاتر توصیه میکنم که حتی برای یک بار هم که شده نمایش ایرانی کار کنند، چراکه این گونه نمایشی آنها را برای حضور روی صحنه و ایفای نقش در سایر گونهها تقویت خواهد کرد.»
افشار با اشاره به نقش بداهه در سیاهبازی تاکید میکند: «ما در سیاهبازی یک متن و یک گفتار بداهه داریم. اما بداهه باید به جا، درست و در ادامه روند داستان و سر ضرب گفته شود. اگر لحظهای از زمان بیان آن بگذرد، لذت و زیبایی خود را از دست میدهد و البته که آماده بودن برای بداههگویی انرژی زیادی از هنرمندان میگیرد.»
این هنرمند که آخرین حضورش روی صحنه تئاتر در جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی سال 1394 بوده است، توضیح میدهد: «این روزها بیشتر به تحقیق، نگارش و مطالعه در زمینه نمایش ایرانی مشغول هستم. در زمینه تحقیق اسنادی را درباره سیاهبازی جمعآوری کردهام که شاید بتواند راهگشای نسل جدید در آموزش و یادگیری این هنر باشد. همچنین در حال بازنویسی دو نمایشنامهام هستم که در صورت مهیا شدن شرایط و بهبود حال جسمانیام آنها را روی صحنه خواهم برد.»
مجید افشار در پایان با آرزوی سالی پر از شادی برای مردم میگوید: «سیاه بازی در یک جمله یعنی من شادم با شادی دیگران. کار سیاهباز شاد کردن دل مردم است. سیاهباز از دل مردم آمده تا بر دل آنها بنشیند.»
گفتوگو: نگار امیری