نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» برگزار شد

نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» برگزار شد 6

نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» برگزار شد 2

نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» برگزار شد 3

نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» برگزار شد 4

نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» برگزار شد 7
نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» با حضور جمعی از منتقدان و کارشناسان عرصه های تئاتر و روانشناسی در تئاتر هامون برگزار شد.
به گزارش ایران تئاتر، نشست نقد و بررسی نمایش «پس از» با میزبانی رضا آشفته منتقد و نویسنده تئاتر و با حضور جمعی از منتقدان و کارشناسان تئاتر و روانشناسی در تئاتر هامون برگزار شد. چهار منتقد عرصه تئاتر رضا آشفته، محسن خیمهدوز، رضا بهکام و پژمان دادخواه از زوایای مختلف به بررسی نمایشنامه و اجرای «پس از» پرداختند.
در ابتدای این جلسه مرتضی کوهی، کارگردان نمایش «پس از» ضمن تشکر از تماشاگران، منتقدان و همچنین تئاتر هامون برای ایجاد فرصت نقد و بررسی، درباره شکل گرفتن طرح اولیه این نمایش، روند کارگاهی شکلگیری متن و تمرین با بازیگران توضیح داد.
او ایده اولیه نمایشنامه را از تجربه حدیث نفس گویی خودش در تنهایی و فکر کردن به این تجربه و جنبههای مختلف دراماتیکی که این تجربه میتواند داشته باشد، مطرح کرد. کوهی در بخشی از صحبتهایش به مسیر مطالعاتی، مصاحبهها و تحقیقاتی که در زمینه بیماری اسکیزوفرنی انجامگرفته، اشاره کرد و توضیح داد که مسیر این نمایش از ابتدا کارگاهی پایهریزی شده و تا به امروز نیز با همراهی و همکاری درست بازیگران و گروه اجرایی در حال تکمیل و پرداخت شدن است.
او تأکید کرد: «هیچ کاری بدون ایراد نیست و میدانیم که کار در بخشهایی میتوانست بهتر ارائه شود اما محدودیتهایی در تئاتر و در نشان دادن برخی ژانرها در تئاتر هست و من تمام تلاشم را کردم که از امکانات موجود استفاده بهینه شود.»
محسن خیمهدوز، منتقد تئاتر هم در ادامه این جلسه گفت: «اجرا تأثیر دراماتیکش را بر مخاطب میگذارد. ما در این نمایش با کسی که آسیبدیده ذهنی است احساس سمپاتی میکنیم. اطرافیان و محیط یا به او آسیبزدهاند یا او را طرد کردهاند. خود این امر بهعنوان یک تأمل بر وضعیت انسانی قابلبررسی است. اینکه چرا باید چنین شرایطی برای انسان پیش بیاید و اگر ایجاد شد دیگران چه باید بکنند، مسئله ای جدی و اساسی است.»
او از منظر اجرایی بهمرور نمایش پرداخته و سه زاویه منظر متن به فرم، فرم به متن و نگاه برون اثری و نقدمحور را درباره این نمایش بررسی کرد.
خیمهدوز ادامه داد: «از منظر متن به فرم شاهد وجود نشانههایی از یک فرد روانپریش هستیم و قرار است اتفاقات ذهنیاش را برای ما روایت کند. این نوع روایت کار سختی است و معمولاً در حوزه نمایش به راحتی اتفاق نمیافتد. چون روایت خطی نیست و پرشهای ذهن این فرد قاعدتا به شکل پرشهای روایتی در متن دیده میشود. بنابراین ذهن عادت کرده به روایت خطی، ممکن است که با این فرم ارتباط بر قرار نکند.»
او همچنین تأکید کرد: «در روایت ذهن سیال غیرخطی، حفظ ریتم خیلی مهم و سخت است. در این نمایش، روایت، نور، دکور و بازیها را میبینیم که در خدمت متن و ذهن به هم ریخته نقش هستند؛ درحالیکه قرار است یک نظم را ببینیم. از این بابت میتوان گفت که نمایش درست عمل کرده است. به خصوص بازی بازیگر اصلی که جای تقدیر دارد. بدون آنکه لحظهای اور اکت بشود تمام آن اگزجرههای درون ذهن را نشان داده است. انگار این فرد دارد از درون خودش بازی میکند. جایزه هم گرفته و به نظر من جایزه درستی بوده است.»
خیمهدوز در بخش دیگر صحبتهایش به تشریح منظر فرم به متن پرداخته و گفت: «در این نگاه با نشانههای فرمال روبه رو میشویم. نور، صدا، حرکت، رنگ و آنچه روی پرده میبینیم. از منظر مخاطب معمولی که ذهنش را برای دیدن روایت غیرخطی آماده کرده باشد، میتوانیم ضعفهایی را پیدا کنیم. قرار است زیباییشناسی به هم ریختگی یا کابوس را نشان بدهیم اما در اجرا با کابوس زیبایی شناسانه مواجه میشویم. این ازهمگسیختگی روایت زیباییشناختی با روایت سیال ذهن که از متن به فرم شاهدیم بهخوبی اتفاق افتاده است.»
این منتقد تئاتر در بخش نگاه نقدمحور به اثر، پاسخ ایراد گرفتهشده خودش را بهاینترتیب داد: «در این روزها تئاترهایی که میبینیم یا اجراخوانی هستند یا نمایشنامه خوانی. بهندرت تئاتری از جنس اجرا میبینیم. با آرایههای موسیقی صحنه شاد میشود و تماشاگر متوجه این نمیشود که اجرا نمیبیند. در نمایش «پس از» این ضعف دیده نمیشود و ما واقعاً اجرا دیدیم.»
او با اشاره به چند نمونه از آثار مطرح اخیر عدم وجود «اتفاق» را در آثاری که تمرکزشان بر فرمها مصروف میشود، یک آسیب عنوان کرده و گفت: «در نمایش «پس از» زمینههای شکلگیری اتفاق را دیدم. آن جایی که عشق را به میان میآورد. در فضایی شرگونه. میبینیم آنهم سرخورده و رها میشود. دیگری در لحظه پایانی که پایان باشکوهی هم هست، قرار دارد. آنجا که مسئله پیانو نواختن مطرح میرود. به لحاظ صحنهای میشد اتفاق بهتری ایجاد شود. خود ملودی و هارمونی و موسیقی پاسخ آن پرسش را میدهد که چطور هارمونی که بخش اصلی هستی است، فائق میشود. شاید اتفاق هارمونی موسیقایی همان اتفاق بود ولی پرداخته نشد. بین تکست و کانتکست پیوندی به شکل مسئله برقرار نمیشود. مخاطب اگر شاهد اتفاق جزئی هم باشد، شاهد مسئله نیست. در نمایشهای مسئله محور مهم است که خود کارگردان و عوامل درکی از خود مسئله داشته باشند و اینکه چگونه مسئله بدون آنکه به پیام ایدئولوژیک تبدیل شود، به یک فرم و یک اتفاق زیباییشناختی در اثر منتهی شود.»
در ادامه این نشست، رضا آشفته، نویسنده و منتقد تئاتر با اشاره به کم بودن متنهای مستقل، ایرانی و برآمده از جامعه در عرصه تئاتر کشور گفت: «یکی از راهکارهای چیره شدن بر این نقیصه کارگاهی کار کردن است که مدنظر گروه این اثر بوده است. طی چند ماه سوژه اصلی برآمده از ذهن نویسنده و کارگردان با تحقیقاتی که انجامشده در تمرینات توسط بازیگران به چالش کشیده شده تا شکل و فرم اجرایی خودش را پیدا کند. فکر میکنم چون در همفکری با یک گروه قرار گرفته تا اندازهای مشکل برطرف شده است. متأسفانه به دلیل آنکه شکل کارگاهی گران تمام میشود، بازیگری که 7، 8 ماه وقت بگذارد برای یک کار وجود ندارد و درعینحال هزینههای جانبی مثل داشتن پلاتو و هزینههای صرف شده برای تمرین و سروسامان گرفتن اجرا آن قدر زیاد است که خواه یا ناخواه مانع تحقق این رؤیا میشود. یکی از بهترین شیوهها همین است تا متنهای تراز اول خلق کنیم. اگر این اجرایی است باقابلیتهای دیده شدن، همین هزینه کردن وقت و سیر و سلوک و همفکری که داشتهاند متن را واجد قابلیتی روانشناسانه کرده است.»
او نمایش «پس از» را اثری بهظاهر اکسپرسیونیستی معرفی کرده و گفت: «آثار اکسپرسیونیستی تأکیدشان بیشتر بر روانشناسی اجتماعی است، منظر اجتماعی در این کار کمرنگ است و بیشتر روانشناسی فردی مطرح میشود.»
آشفته با اشاره به دو نمونه «ویتسک» بوخنر و «گوریل پشمالو» یوجین اونیل بهعنوان دو اثر اکسپرسیونیستی و زمینههای اجتماعی خلق این دو اثر در زمان خود گفت: «در این متن قابلیت ورود به اجتماع را نداریم. وقتی به سمت اجتماع میرویم از فردیت و خانواده خارج میشویم و مسائل اجتماع مدنظر است. اینجا بحث ممیزی، حاکمیت، سیاست حاکم است که چقدر میتوانیم این مواجهه را داشته باشیم، چقدر این جسارت را داریم که مسائل حاکم بر خودمان را که مسائل فردیمان را تحتالشعاع قرار میدهد، موردنقد و بررسی قرار بدهیم.»
این منتقد مسئلهمندی تئاتر را همین نکته دانست که نسبت به زمان بیتوجه نباشد و تأکید کرد: «نمایشنامه هر چه عامدانهتر و آگاهتر به سمت جامعهاش میرود، در تقابل با جامعه برجستهتر میشود. اگر متنی نداریم که جهانی بشود به این دلیل است که هنوز ما آن جسارت را در حد کافی و وافی نداشتهایم، نتوانستهایم بر این خودممیزی چیره بشویم و راحتتر و همهجانبهتر نسبت به مسائل پیرامونیمان متنی خلق کنیم. این امر شاید یک نقص حاکم بر ما باشد. جامعه چیزهایی را بر ما تحمیل میکند و مانع خلق ممکن میشود. خودمان را سانسور میکنیم چون میخواهیم فلان جشنواره برویم، فلان اجرای عمومی را برویم و باید متن ما تایید شود. همین تایید کردن گام تحمیلی بر ما است که مانع از بروز حقیقت میشود. هرچقدر هم سعی کنیم نقطه صد در کارمان وجود ندارد.
او ادامه داد: این متن هم این مشکل را دارد . تا جایی که ممکن بوده موفق است، دلایل فردی را بهدرستی افشا میکند و از منظر روانشناسی هم دقیق است. ولی مسئله این است که این انسان از چه جایگاه اجتماعی برخوردار است. وقتی اتفاقی را از طریق تئاتر نشان میدهی باید به شکل گستردهتری بیان کنی و دلایلی خارج از آن فرد باید وجود داشته باشد ولی ما این دلایل را نمیبینیم. شاید گروه تجربهای را تا این حد پیش برده در تجربیات بعدی به مسائل اجتماعی همنظر داشته باشد و بتواند متن بهتری خلق کند. باید این گروه را دنبال کنیم تا ببینیم میتواند بیشتر پیش برود یا نه. تا این مرحله میبینیم که به نتیجه رسیدهاند.
رضا بهکام دیگر منتقد این نشست نیز با اشاره به اینکه خودش در این اجرا درگیر انرژی بسیار سنگین صحنه شده و ازنظر احساسی درگیر شده است گفت: وقتی روی خط زمان نمودار سینوسی این نمایش را رسم میکنیم به دو قسمت پلات درونی و پلات بیرونی تقسیم میرود. پلات بیرونی خط سیر داستان و روایت است و چیزی که در زندگی تقریبا 20 ساله این کودک تا سیسالگیاش را شامل میرود. پلات درونی آن ذهنیات، درونیات و تحولات شخصیت اصلی روایت است. سهم سینوسی که در پلات درونی داریم بهمراتب چندین برابر پلات بیرونی است. میشود گفت نقد من همین است که قصه در جاهایی گم میرود به جهت همین نمودار سینوسی که ما بیشتر در زیر این خط زمانی هستیم و در منویات و ذهنیات کاراکتر نشان سیر میکنیم. بااینحال گذشته به این نوید میرسیم که با اجرایی مبتنی بر فرم طرف هستیم. فرمی سیال که محتوا را میبلعد. بهاینعلت میگوییم که بحث سایکودرام و روانشناسی نسبت به بحث درام قالب است. در شروع روایت، یک والد معیوب داریم. مادر و پدری که تصویری مخدوش دارند. پدری که از دوران نوجوانی او را رها کرده است.
او بخش دوم صحبتهایش را به تشریح ویژگیهای پداگوژیک نمایش «پس از» اختصاص داده و ضمن اشاره به تاریخچه تئاتر پداگوژیک و خواستگاه این نوع تئاتر توضیح داد: «این جنس از تئاتر شاخههای هشتگانهای دارد. تئاتر نوجوانان و جوانان در مدارس، معلولین و توانبخشان، بیکاران، کار با زندانیان، طب و درمان، اقتصاد و کلیساها دانشگاهها و مراکز کاری شاخههای مختلف این نوع تئاتر است. «پس از» اتفاق خوبی است که میتواند در دو رسته یک و پنج قرار بگیرد. پتاگوژیک ها خودشان را محدود به سالن نمیکنند و کارشان را به محلها میبرند. دانشگاههای ما بهخصوص دانشگاههای هنر میتوانند آن را جدی بگیرند. بحث ما در این نمایش بحث والد معیوب است. تصویر مخدوشی از یک پدر و یک مادر که باعث تروما و آسبب های روانی به نوجوان میشود. بازی مرادی در خلق این شخصیت بسیار عالی بود.»
دکتر پژمان دادخواه ازجمله منتقدان این نشست بود که نمایش «پس از» را روانشناختیترین نمایشی که در ماههای اخیر دیده است، معرفی کرد.
او حسن و ضرورت چنین کارهایی را در آگاهی بخشی به اجتماع دانسته و با اشاره به سریال افعی بهعنوان نمونهای تصویری که اخیرا به آسیبهای روانی در کودکی پرداخته است، گفت: «طبیعتاً کارکرد و وظیفه هنر و ادبیات چیزی جز یادآوری نیست؛ اولین نکتهای که بر مبنایش این تئاتر را آموزشی میبینم، اما اگر محتوای ما پررنگتر بود شاید میتوانست این تأثیرگذاری و همزات پنداری و آگاهی بخشی بهتر اتفاق بیفتد.»
دادخواه با اشاره به متنی که به شکل کارگاهی تولیدشده و روایت خطی در آن وجود ندارد، اقتضای کاراکتر نشان و مشکلهایی را که بر او چیره شده، زمینههایی دانست که اجرای اثر را بیشتر به سمت جنبههای فرمی سوق داده و ادامه داد: «محتوا شاید کم است و به حاشیه رفته و بیشتر درگیر تجربه آزمایی های فرمی هستیم. اگر تعادل بین فرم و محتوا بر قرار بود تأثیرگذاری بیشتر میتوانست اتفاق بیفتد.»
او همچنین با اشاره به طراحی صحنه این نمایش گفت: «با صحنهای مواجه هستیم که شاید یک خانه و یا یک اتاق باشد ولی به اعتقاد من، جهان ذهنی نشان، انباری را که تمام اتفاقات در آن آرشیوشده است، آشکار میکند. این بسته بودن یکجور زندان را تداعی میکند. این آدم حبس در رخدادها و شرایطی است که طی سالهای زندگیاش اتفاق افتاده است. زندانی که فردیت و آزادیاش و اختیارش مدام در حال نقض شدن است و در آخر به یک ابژه و شی تبدیل میشود. برایم جذابیت کار این بود که کاراکتر مترسکی شد که به آن توپ میزنند. به نظر من شاهبیت این اثر هنری مترسک شدن نشان است. اینکه او هیچ اختیار و آزادی ندارد و به هیچ دردی نمیخورد. فردیت او مسخ شده است. توپ باید به دو عضو بدن که باعاطفه و اندیشه و روان و انتخاب و تصمیم و ... ارتباط دارد، برخورد کند.»
دادخواه ادامه داد: «دلالتهای نشانه شناختی این اثر خوب انتخاب شدهاند. این دالها دلالتهای خوبی را به همراه دارد. حسن کارهای کارگاهی، آزمونوخطاها و تمرینها و پیراستنهاست که به یک تصویر ناب و خالص رسیده است.»
او انتخاب هوشمندانه رنگها، عدم وجود رنگ و پویایی و گرما در زندگی نشان و برعکس رنگها و تصاویر زنده و گرم در زندگی عادی و نرمال را از ویژگیهای این نمایش ارزیابی کرده و در ادامه به بحث نشانهشناسی غیاب پرداخته و تصریح کرد: «در بسیاری از فرهنگها بهواسطه اقتضائات اجتماعی و فرهنگی نویسنده اثر از بیان برخی چیزها منع میشود و یا عملا مجاز به گفتن آن نیست و باید حذف شود؛ بنابراین به سمت غیاب میرود. ما این باور را داریم که هر غیابی یک حضور است. تصویر بسته دستها، فنجانها و ... دلالتهای معنایی بر آنچه نمیتوانند صریح بیان شوند، دارند. برای درک رخدادها میتوانیم به نشانهشناسی غیاب متوسل شویم. طبیعتاً دست هنرمند به خلاقیت باز میشود. اگر کارگردان میخواست آن اتفاق را با صراحت تصویر کند، این خلاقیت و عناصر نشانه شناختی دیگر حضور نداشتند و از خلاقیت اثر کاسته میشد.»
در ادامه پژمان دادخواه از کارگردان این اثر خواست درباره انتخاب نام کاراکتر اصلی و درباره دوری کردن از مؤلفههای زمانمند اجتماعی توضیح بدهد.
مرتضی کوهی نویسنده و کارگردان این نمایش هم در پاسخ توضیح داد:« از روز اولی که «پس از» شروع شد، در فکر کیفیتبخشی و بهتر شدن کار بودیم و هستیم. لحظهای تمرین و روتوش و اصلاح کار برای مان متوقف نشده است. مرتباً نظرات مخاطبان را چه از طریق تیوال و چه از طریق صحبت حضوری با تماشاگران دریافت میکنم. نشان دادن دنیای یک آسیبدیده روان بسیار سخت است و با توجه به محدودیتها، تلاش مان این بود که این مضمون سخت را به سادهترین شکل ممکن به مخاطب ارائه بدهیم.»
او تأکید کرد: «من هم بهعنوان یک هنرمند در جامعهای زندگی میکنم که دائماً در حال رصد شدن است و از فیلترهایی رد میشود. من هم بهعنوان یک تئاتری قطعاً ترسها و محدودیتهایی دارم ولی هیچوقت اجازه ندادم این ترس غالب شود و بخواهد من را محدود کند. من مسئله اجتماعی را مثل پدال گاز ماشین میبینم. شما ماشین را هل نمیدهی، پدالی را فشار میدهی که یک جای دیگری کاری میکند که ماشین به حرکت درمی آید. ما با یکسری المانهای غایب در صحنه مواجه هستیم. پردهای که هم به لحاظ تصویری و هم افکت صوتی روی آن تأکید میکنیم، یک مسئله اجتماعی است. کسی بیرون ایستاده است که مسئله نشان در بزرگسالی است. مسئله اصلی پدر است، آن فرد سر چهارراهی ما را رها نمیکند. بیان کردن مستقیم این مسائل از زیبایی صحنهای کار میکاهد. من کارگردان وظیفه دارم جور دیگری روی این مسائل تأکید کنم که اتفاقاً تأکید بشود و به کار جذابیت اضافه کند. همان اجتماع در ماجرای تعرض به مادر دیده میشود. تأثیری که آدمها بر زندگی هم میگذارند در جایجای این نمایش بهصورت المانهایی گذاشته شده است.شاید آن سر چهارراهی از سر دلتنگی آنجا ایستاده ولی تأثیر همین کار در زندگی دیگری بسیار خطرناک است. آرامش و آسایش زندگی سهنفره آنها را به هم زده است.»
او ادامه داد: «قبول میکنم که به آن میزان که از جنبه روانشناسانه به کار پرداختهایم، به جنبه جامعهشناسانه نپرداختهایم اما چیزی که در حوزه تلنگر اجتماعی با محتوا به مخاطب میدهیم افرادی هستند که در زندگی نشان میبینیم. رئیس شرکتی که مدام با دوربین دیگران را چک میکند.»
کوهی همچنین توضیح داد: «نشان تکتک ماهایی هستیم که در این جامعه زندگی میکنیم. با آسیبها و گرههای روانیمان. نشان برای من نشانه است. شاید شمای مخاطب هم با آن همراه باشی. نشانی که برای ما کاملاً آشکار است. خودمان را جایش دیدهایم و یا در اطرافیان مان. ایرادی که به خودم وارد میکنم نبود اسم برای شخصیت ذهنی نشان است. با یک اتفاقی که از قبل افتاده روبه روییم و یک اتفاقی که در این لحظه قرار است نشان رقم بزند. آن گمگشته نشان که خود اوست. گزینش اسامی هم بر این مبنا پیش رفت که از زندگی خودمان و مخاطب باشد هدیهای برای مخاطب در قالب پس از».
مهران مرادی بازیگر نقش نشان هم در این نشست گفت: «9 ماهی است که درگیر این اتفاق هستیم. خیلی راحت میگویم از جایی متوجه شدم که من در حال بازی کردن نیستم. خیلی راحت میگویم متوجه شدم که خیلی نزدیک به زندگی ای است که خودم درگیر آن هستم. از شیدا و پیمان عزیز تشکر میکنم چراکه هر چیزی اینجا وجود دارد باوجود آنها در طول اجرا ساخته شده است. مورد بعدی کمکهای مرتضی بود، گپ هایی که داشتیم، بیشتر از تمرینها تأثیر داشت و خیلی به زندگی خودمان نزدیک بود و باعث شد اتفاق بهتری رقم بخورد.»
رضا آشفته در سخنان پایانی خود ذهن باز گروه را که با پذیرش نکات در راه بهتر شدن گام برمیدارد، یکی از نقاط قوت گروه «پس از» دانسته و گفت: «کسی که گوش شنوا و چشم بینا دارد، پیشرفت دارد. چهار بار این کار را دیدهام و متوجه شدم که این ذهن پیشرفته و دموکراتیک است. برای خودش محدودیتی قائل نیست و مدام بهتر میشود. هماهنگی، ریتم و بازیها مدام در حال پیشرفت است حتی در جنبههای بصری و شنیداری میتوانیم این پیشرفت را مشاهده کنیم؛ بنابراین گروه کوهی در اجرا بسیار موفق هستند. به توش و توانی رسیدهاند که میتوانند کارهای بعدی را از نقطه قویتری شروع کنند و به درک بهتری از ادبیات دست پیدا کردهاند که در سطحی بالاتر با مخاطب ارتباط برقرار کنند.»
بخش پایانی این نشست به پرسش و پاسخ تماشاگران اختصاص داشت که بیش از یک ساعت ادامه یافت.