نگاهی به تئاتر «کُلفتها»:
از شیراز تا پاریس

اثر ژان ژنه به کارگردانی اردلان خرم نیا در تماشاخانه استاد هودی شیراز میزبان علاقهمندان بود.
حمید نشاط* برخلاف اکثر کارگردانها که نقدهراسی دارند اردلان خرمنیا گفت زود نقد من را بنویس؛
بگذارید بر خلاف همیشه که از متن این بار از اجرا آغاز کنیم: وارد سالن میشویم با وجود تاخیر پیشآمده که معمول است و اینبار عذر موجه اجرای پیشین را هم دارد، طراحی حساب شدهی صحنه که ترکیبی از مصنوعگرایی و اغراق گرایی و حداقلگرایی است نظر را به خود جلب میکند. چشم به واسطهی رنگها در صحنه میگردد و تا نشستن تماشاگران و آغاز اثر خسته نمیشویم. از همان آغاز با ورود مهری منصوری و صبا کرمی کارگردان ما را متوجه خواست خود از ساخت واقعه میکند.
وی با ساخت فضایی هیستریک (هیجان و اضطراب بیمارگونه) که در بازی مهری منصوری بروز دقیقی دارد و نیز تجلی دادن گونهای نورز پارانوییک در روابط میان دو خواهر ما را به جهانی وارد میکند که حاصل عدم تطبیق کار انجام شده و مزد دریافتی ست. همین مهم باعث میشود که مهری منصوری بتواند در بروزات پرتکرار اضطراب خود ما را همراه کرده و به دیدن فضایی که سلسله کنشهای منسجمی ندارد مشتاق کند. حضور صحنهای هر دو خواهر که رد بازیگردانی جعفری در آن دیده میشود همراه با مومانهای حساب شدهی خرمنیا که فضای آیینهوار تیاتری را برای ما منطقی میکند به تقریب چهل دقیقه مخاطب را همراه و مشتاق نگاه میدارد. در پس این چهل دقیقه مخاطب که از فاصلهی طولانی کنشها و طولانی بودن دیالوگها کمکم به تنگ آمده کشش خود را به تدریج برای ادامه از دست داده در انتظار پایان کار مینشیند.
متاسفانه پایان غافلگیر کننده اثر دیرتر از آن اتفاق میافتد که مخاطب را مجذوب کرده و به وجد بیاورد. و فاصله گذاری نهایی هم با اثر نیامیخته و جدا و گنگ برای مخاطب باقی میماند.
مخاطب در مواجههای که با گونهی اجرای این اثر خواهد داشت درد و بیهودگی موجود در جامعهای طبقهزده را که در آن زندگی میکند حس کرده در عین حال خسته میشود و با حسی دوگانه که کارگردان به احتمال زیاد عمدی ایجاد کرده است سالن را ترک میکند.
بازی بسیار ضعیف و اغراق شدهی مادام توسط بازی قابل قبول دو کلفت پوشیده میشود و ساختمان یکدست شدهی اثر هرچند بیکنش و کمحوصله ما را تا پایان اثر نگه میدارد. کارگردان همگونی و هماهنگی را در اثر تا جایی دریافته که نور و موسیقی حس نمیشوند.
شاید همین هماهنگی که باعث میشود من اجزای اجرا مثل نور و صحنه پردازی و موسیقی و بازی را مجزا بررسی نکنم و آن را یک کل ببینم مهمترین ویژگی کارگردانی این اثر باشد.
اما آنچه میخواهم بسیار مختصر و مجزا بکاومش متن است:
کلفتها اثری که به سال ۱۹۴۷ در پاریس برای بار اول روی صحنه رفته فرزند زمان و مکان و نویسندهی خود است: مکان فرانسهی آزادیخواه و در حال رشد است، زمان دو سال بعد از جنگ جهانی دوم. نویسنده کسی که در جوانی خلافکاری خردهپا بوده و اکنون نویسندهای طرفدار همجنسگرایی و سیاستهای ضد طبقه است.
کارگردان، کدام یک از این ویژگیها را با زمان و مکان و انسان امروز ایران هماهنگ یافته که این متن را انتخاب نموده؟ آیا دراماتورژ و کارگردان در برجسته سازیی ویژگیهای فرهنگی اجتماعی همگون با ایران امروز موفق عمل کردهاند.
آیا به طور کلی دریافت دقیقی از این ویژگیها داشتهاند و هدفمند نمایشنامه را انتخاب نمودهاند؟
هر اثر هنری پاسخیست به وضعیت زیستی جهان اطراف هنرمند که برآمده از روابط فرهنگی طی شده در ساختار اجتماعیست آیا به راستی ما روابط زیستی و فرهنگی جهان کلفتها را زیستهایم یا این اثر ساختاری جهانشمول دارد که بتوان آن را در ایران امروز بر صحنه آورد یا باز هم شاهد شکافی فرهنگی هستیم که در پای بنز تازه خریداری شدهاش مشغول قربانی کردن گوسفند است؟
اینها سوالهاییست که به نظر من مخاطب باید پس از دیدن اثر خود به آنها پاسخ دهد.
* منتقد تئاتر