در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «جزیره لؤلؤ»

احضار قصه و افسانه و تخیل روی صحنه

نگاهی به نمایش «جزیره لؤلؤ»

احضار قصه و افسانه و تخیل روی صحنه

امید طاهری: «جزیره لؤلؤ» اقتباسی است از رمان کلاسیک «جزیره گنج» نوشته «رابرت لوئیس استیونسون». رمان شناخته شده و پرخواننده‌ای که در سال 1883 به صورت کتاب منتشر شد و خیلی زود به اثری پر مخاطب تبدیل شد.

استیونسون درباره این اثر خود در نامه‌ای به دوستش می‌نویسد: الان سرگرم کار دیگری شده‌ام... حتم دارم نسبت به همه کارهای صدتا یک غاز قبلی اجر بیشتری دارد... اگر بچه‌ها از این داستان خوششان نیاید، لابد سلیقه‌شان نسبت به روزگار جوانی من خیلی به قهقرا رفته. حتماً تعجب می‌کنی که بدانی داستانی‌ست درباره دزدان دریایی... نقشه گنج، و یک شورش، و یک کشتی متروک»

و نکته جالب اینجاست که اکنون پس از گذشت بیش از یک قرن، مخاطب ایرانی هم ممکن است در ابتدا تعجب کند که با یک نمایش ماجراجویی، و یک قصه دریایی روی صحنه روبرو شود.

نمایش «جزیره لؤلؤ»، آرام و با متانت آغاز می‌شود. یک مهمانخانه و مادر و پسری که با طنابی به یکدیگر متصل هستند. تا اینکه سر و کله یک دریانورد کهنه کار و مرموز پیدا می‌شود و آنچه در صندوقچه‌اش دارد، آدرس گنجی است بزرگ که آغاز گسست اتصال کنترل‌گرانه پسر و مادرش می‌شود و یک سفر پر ماجرا برای پسر جوان آغاز می‌شود. سفری که باعث پختگی و بزرگی او و یافتن گنج پنهان زندگی‌اش می‌شود.

ستاره پسیانی، نمایشنامه آرش نعیمیان و خسرو پسیانی را با همان سبک و سیاق درام قصه‌گوی کلاسیک و پر از تخیل و ماجرا پیش می‌برد. نمایش جایی ایستاده که مخاطب نوجوان و مخاطب بزرگسال، هر دو گروه بتوانند قامتش را به خوبی ببینند بدون آنکه چیزی از دست برود یا احساس شود چیزی باید افزوده شود.

پسیانی گویا روح نمایشگری و تماشا را احضار می‌کند تا یک بار دیگر مخاطب فرو رفته در روزمرگی و ذهن‌های فاقد تخیل را با جهان نمایش مرتبط کند و وهم و خیال و قصه و افسانه را برای بازگشت مخاطب امروز به تخیل و قصه و افسانه به کار می‌گیرد.

تخیل ذاتی حیات انسانی است و در جهان عینیت‌زده امروز بیش از هر ویژگی ذاتی دیگری در انسان، مورد هجوم قرار گرفته و متاسفانه بسیاری از ما سال‌ها پیش از مرگمان، دچار مرگ تخیل و گسست با افسانه و قصه می‌شویم.

جهان ادبیات، نمایش و سینما، همواره دریچه‌هایی به خیال و افسانه و قصه باز می‌کنند تا این روزمرگی و فریزشدگی ذهن‌های خیال مرده را به جهان خیال بازگردانند. به جهانی که انگار از صدها سال پیش آدمیان دریافته بودند که آنجا بهتر از جهان عینی می‌توان با تمثیل و توصیف و خیال و افسانه، خوب و بد جهان را شناخت و در زندگی روزمره به کار گرفت. به جهانی که بُعدی دیگر به این حجم از عینیت‌گرایی مفرط می‌‌بخشد و دنیای گسترده در برابر چشمانمان را وسیع‌تر، عمیق‌تر، پر رمز و رازتر و شیرین‌تر از آنچه که هست به نمایش می‌گذارد.

«جزیره لؤلؤ» چنین نمایشی است. بر پایه یک رمان ماجراجویی دریایی نوشته شده و در اجرا نیز با طراحی و ساخت دکوری کاربردی، نمادین و خیال انگیز، ما را در سفر پرماجرای ماجو همراه می‌کند و به دنیای پری‌ها و دزدان دریایی می‌برد. «جزیره لؤلؤ» احساس کودکی و نوجوانی را در مخاطب بزرگسالش زنده می‌کند و احساس بزرگی و غرور و توانایی را در مخاطب نوجوانش تقویت می‌کند.

دکور کاربردی، طراحی لباسی که در شکل‌گیری فضا و اتمسفر اجرا نقشمند است و استفاده به‌جا از نور برای تفکیک فضاها، تاکید‌گذاری، القای زمان و موقعیت‌های زمانی چون شب و روز. استفاده به اندازه از موسیقی از نقاط قوت این اجراست.

نمایش «جزیره لؤلؤ» در ترکیب بازیگری به جبر حوادث و اتفاقات ناخواسته دچار تغییراتی شد. به جز یک مورد، تیم بازیگری این نمایش موفق می‌شود در باورمندی مخاطب اثر بگذارد و با حفظ تمرکز در طول اجرا ما را در دو ساحت عینیت صحنه و ذهنیت اکتیو خودمان با اثر همراه کند. بازیگران با وجود اینکه نمایش ظرفیت رفتن به سمت فانتزی را دارد، اما وارد این فاز نمی‌شوند و اصل باور قصه در ابتدا برای آنها شکل گرفته و این باور به مخاطب نیز منتقل می‌شود. در این میان کاظم سیاحی کاراکتر شیرین و جذاب این نمایش است که موفق می‌شود با بیرون کشیدن ویژگی‌های کمیک از کاراکتری که سال‌ها به تنهایی در جزیره‌ای زندگی کرده، مخاطب را با خودش همراه کند و یکی از بازی‌های خوب این نمایش را روی صحنه به نمایش بگذارد.

نمایش «جزیره لؤلؤ» آنچه برای تحریک ذهن مخاطب لازم است را در اختیارش قرار می‌دهد و بخش عمده‌ای از اتمسفر و فضای خودش را در ذهن مخاطب می‌سازد. این کاری است که اغلب رمان‌های ماجراجویی و درام‌های این‌چنینی انجام می‌دهند. همراه کردن تخیل مخاطب با اجرا، نقطه قوت نمایش است و ستاره پسیانی به خوبی توانسته این ظرفیت فوق العاده را در ارتباط اثر خودش با مخاطبش ایجاد کند. در واقع این نمایش در یک وضعیت تعامل متفاوت با مخاطب اجرا می‌شود. تعاملی میان عینیت و عمل صحنه‌ای با ذهنیت و قدرت تخیل مخاطب. شاید به همین دلیل است که در طول اجرا که زمانش کم هم نیست، مخاطب در صندلی خود فرو رفته و با قصه‌ای همراه می‌شود که او را به دوران خوش تخیل و افسانه می‌کشاند.

«جزیره لؤلؤ» یک بار دیگر، چهره خیر و شر را آنگونه که در نوجوانی دیده بودیم، نمایش می‌دهد و اینجاست که به ناگهان درمی‌یابیم چهره دنیای بیرون، چقدر بیرحمانه‌تر از تمام رمان‌های ماجراجویی است که در کودکی خوانده بودیم. به ناگهان درمی‌یابیم دوری انسان از جهان قصه و تخیل و افسانه، او را به عمق فجایع انسانی در زندگی واقعی کشانده و انگار دیگر زنجیری ندارد تا پای دیوها و شرورها را ببندد و طلسمی نیست که جنون فزاینده بشر را در بند بکشد.