در حال بارگذاری ...
...

مروری بر زندگیِ تئاتریِ نورالدین حیدری ماهر (بخش نخست)

من «نوری» هستم و معلوم است چه کار می‌کنم

مروری بر زندگیِ تئاتریِ نورالدین حیدری ماهر (بخش نخست)

من «نوری» هستم و معلوم است چه کار می‌کنم

ایران تئاتر در ادامه گفت‌وگوهای تاریخ شفاهی خود این بار پای صحبت‌های نورالدین حیدری‌ماهر تهیه‌کننده و مجری طرح تئاتر نشسته است.

ایران تئاتر: نورالدین حیدری ماهر کارنامه پر و پیمانی در تئاتر دارد. کمتر کسی را بتوان در تئاتر سراغ گرفت که به اندازه او با طیف‌های گوناگون همکاری کرده باشد. او البته جزو کسانی است که فعالیت هنری خود را از نیمه دوم دهه 70 و با سودای بازیگری آغاز کرد؛ ولی خیلی زود راه اصلی خود را پیدا می‌کند و وارد حوزه دستیاری کارگردان می‌شود و به تدریج، تولید و تهیه‌کنندگی را تجربه می‌کند. و این همه را در 2 دهه و اندی به انجام می‌رساند. شاید آنچه بیشتر از کارنامه طولانی او جالب توجه باشد، این نکته است که با وجود تمام تغییراتی که در فضای تئاتر رخ داده، نورالدین حیدری ماهر یا به گفته اهالی تئاتر، «نوری» جزو کسانی است که هنوز در تئاتر به او خوش می‌گذرد و حالش با این هنر خوب است.

او البته تاکید دارد که هر آنچه می‌گوید نظر شخصی خودش است که می‌تواند کاملا درست یا نادرست باشد. ضمن اینکه خاطرنشان می‌کند که این نظرات هم قابل تغییر است چراکه ما هر لحظه در حال تغییر و دگرگونی و تجربه‌اندوزی هستیم و درست آن است که اگر در این بین متوجه اشتباه‌های خود شدیم، از اصلاح آن نهراسیم. بنابراین هیچ بعید نیست که چند سال دیگر درباره بخشی از آنچه اینجا مطرح کرده است، نظرات متفاوتی داشته باشد.

در بخش نخست این گفت‌وگو با ما همراه باشید:

ـ با همان پرسش همیشگی شروع کنیم؛ چه شد که تئاتر برای شما پررنگ شد؟

علاقه‌ای که از بچگی در آدمی هست. ولی من، متاسفانه دیر آن را کشف کردم. چون اصولا دیر تصمیم می‌گیرم. یعنی اول همه جوانب را می‌سنجم، نمی‌دانم این موضوع به دلیل وسواس است یا محافظه‌کاری. به هر حال دوست دارم خیلی با برنامه‌ریزی جلو بروم. از 22، 23 سالگی شروع کردم به تئاتر دیدن یعنی از سال‌های 75 و 76 ولی از قبل، تئاتر و فیلم دیدن و تله تئاتر را بسیار دوست می‌داشتم. همه خانواده‌ها تلویزیون می‌بینند ولی گویی ما جور دیگری می‌دیدیم و من، جور دیگری می‌دیدم. همه تله تئاترها را می‌دیدم تا اینکه از سال 76 پایم به تئاتر باز شد. محل کار قبلی‌ام نزدیک تئاترشهر بود و سال 78 هم وارد آموزشگاه آقای سمندریان شدم و هنرجو شدم و قائدتا با سودای بازیگری.

ـ ولی به نظر می‌رسد در ادامه، بیشتر به کارگردانی گرایش پیدا کردید.

دو ترم 5 ماهه با یک ماه فاصله با آقای سمندریان کلاس داشتیم. چند استاد داشتیم؛ خود آقای سمندریان و آقایان فخیم‌زاده و شنگله و خانمی به نام سیما مدنی که طراح حرکت بود. با حافظ آهی و پیام دهکردی هم‌کلاس بودیم که البته آنها شروع به کار کرده بودند و سررشته‌ای داشتند.

ـ چقدر طول کشید تا وارد فضای کار بشوید؟

 فکر می‌کنم ترم دوم بود. به نظرم شانس هم کمی در روند شکل‌گیری هر چیزی موثر است و البته نه چندان زیاد. چون ممکن است خیلی‌ها شانس بیاورند ولی از آن استفاده نکنند. شانس یعنی اینکه آدم در موقعیت زمانی و مکانی درست قرار بگیرد. به نظرم این اتفاق برایم افتاد. ابتدای ترم دوم آقای غدیر عیدی‌زاده، طراح حرکت، برای یافتن یکسری هنرجو و نقش‌های کوچک یا همیاران صحنه به آموزشگاه آقای سمندریان آمد و چند تن از ما برای شرکت در یک دوره آموزشی یک هفته‌ای دعوت شدیم تا بعد از آن تست بدهیم و در صورت پذیرش، در نمایش «تلخ بازی قمر در عقرب» نوشته نغمه ثمینی و کار شهره (مازیار) لرستانی که برای جشنواره فجر آماده می‌شد، حضور داشته باشیم. شانس خیلی بزرگی بود. قرار بود در تالار اصلی تئاتر شهر روی صحنه برویم آن هم در جشنواره فجر آن زمان که برای تماشای نمایش‌ها در تئاترها را می‌شکستند. نزدیک 70، 80 هنرجو و دانشجو بودیم. هر روز 8 صبح تا بعد از ظهر در تالار اصلی تئاتر شهر تمرین داشتیم که از بین ما 20، 25 نفر ماندند. تا بهمن تمرین کردیم و در جشنواره اجرا داشتیم.

ـ بازیگرانش چه کسانی بودند؟

 شبنم طلوعی، کورش تهامی، خسرو احمدی، عیسی یوسفی‌پور و ... خانم رویا تیموریان، آقای غلامرضا طباطبایی، فرخ نعمتی، سهیلا رضوی و ... این همه بازیگر شناخته شده در اولین کاری که حضور داشتم.

ـ  چگونه کم کم وارد این کار شدید؟

حدود سال 78 دستیار و برنامه‌ریز نمایشی از سیروس همتی شدم و در آن نمایش هم بازی کردم. بعد از آن در نمایش «این کدوم پنجشنبه است» از حمیدرضا آذرنگ، در اجرای جشنواره «سه خواهر» آقای زنجان‌پور بازی کردم و .... تا سال 83 برای بازیگری تلاش کردم و 4، 5 تئاتر هم بازی کردم. ولی یکی دیگر از شانس‌هایم آشنایی با برخی از افراد بود.

ـ مثلا چه کسانی؟

شهرام حقیقت دوست و امیررضا دلاوری دوستان صمیمی من بودند. در کافه تالار اصلی تئاترشهر با هم دوست شدیم. آن زمان هر دو آنان مشغول کار بودند. من هم با آنان جفت شدم و دوست شدیم ولی دیدم انگار کارم در بازیگری جلو نمی‌رود. به نظرم دوست خوب کسی است که به آدم دروغ نمی‌گوید. شهرام و امیر بیهوده مرا به سمت بازیگری هل ندادند ولی فضای تئاتر را خیلی دوست داشتم و نمی‌خواستم از آن دور شوم و چون برنامه‌ریزی و مدیریت و اینها را دوست دارم، از همان اول در حین بازیگری، کمی هم در گروه‌ها چنین کارهایی انجام می‌دادم. انگار ناخودآگاه به این سمت کشیده شدم. بخصوص که فرصت خوبی بود که از فضای کار دور هم نشوم، چون در ابتدا به افراد تازه‌کاری مانند من که مرتب پیشنهاد کار نمی‌دادند. بنابراین در کنار بازیگری، مدیر صحنه، مدیر اجرا، دستیار و ... هم می‌شدم. تک و توک هم بازیگری می‌کردم ولی به تدریج دیدم گویی حضورم در بازیگری بی‌فایده است. شروع به دستیاری کردم و اتفاقا دیدم چقدر خوش می‌گذرد و کم‌کم بازی به حاشیه رفت و خودم هم پیگیرش نشدم. خود را بازیگر نمی‌دیدم و واقعا هم نبودم چون به نظرم کار بسیار دشواری است. کم‌کم به پشت صحنه و دستیاری و برنامه‌ریزی کشیده شدم و جلو آمدم و با خیلی‌ها کار کردم.

ـ در آن مقطع با حسین کیانی هم کار کردید؟

بله. شهرام مشغول بازی در نمایش او بود و به من گفت ما داریم در نمایش حسین کیانی بازی می‌کنیم. اگر دوست داری، تو را برای دستیاری‌اش پیشنهاد بدهم که من هم پذیرفتم و دستیار دوم حسین کیانی شدم.

ـ چه کاری بود؟

«تیارت اجباری». تصمیم گرفتم برای ماندن در محیط، دستیار باشم و ... اوایل این گونه بود و بعد هم که با خیلی‌ها کار کردم.

ـ اولین کاری که اسم‌تان به عنوان دستیار در بروشور آمد، چه بود؟

فکر کنم در کار سیروس بود. «مونی و کاروان‌هایش» که در سالن شماره دو تئاتر شهر اجرا شد. متنی بود ترجمه حسن ملکی. فکر کنم در این کار مدیر اجرا بودم و حتی دستیار هم نبودم. احتمالا سال 79 اجرا شد و بعد دستیار شدم و بعدتر دستیار و برنامه‌ریز و از سال 85 و 86، عنوان دستیار و برنامه‌ریز تبدیل شد به مدیر تولید چون کار تولید هم می‌کردم، یعنی کار مالی گروه هم انجام می‌دادم.

ـ چقدر طول کشید تا دستیار اول بشوید؟

کسی که مرا به این سمت سوق داد که خیلی دقیق و کوشا باشم، اکبر زنجانپور بود. سال 82 بعد از اینکه برای حمیدرضا آذرنگ بازی کردم، به پیشنهاد دوستم، مهدی آگاهی که در آن نمایش هم‌بازی بودیم، برای بازی در نمایش آقای زنجان‌پور تست دادم. تا آن زمان فقط یک تجربه دستیاری داشتم. در کار آقای زنجان‌پور خیلی تمرین کردیم. بعد از یک ماه، مهدی که دستیار آقای زنجان‌پور بود، درگیر کاری شد و نتوانست بیاید و من کم‌کم کارهای او را انجام دادم تا برگردد. تا اینکه روزی آقای زنجان‌پور گفت که دستیارش شوم که گفتم نمی‌توانم چون دیده بودم چقدر حساس و دقیق است ولی گفت می‌توانی و آقای زنجان‌پور مرا دستیار کرد و ناگهان مرا انداخت میان 8 بازیگر حرفه‌ای که باید برایشان برنامه‌ریزی می‌کردم.

ـ چه کسانی بودند؟

 بهروز بقایی، آشا محرابی، پرستو گلستانی، علی تاجمیر، ژیلا سهرابی، حمید هدایتی و ... و با این کارِ سخت، حسابی آبدیده شدم. چون به عنوان دستیار و تولید در همه حوزه‌ها کنار کارگردان حضور داشتم و خیلی به من اطمینان می‌کردند و دنبال همه کارها می‌فرستادند. البته قبلا همه کارهای بخش تهیه‌کنندگی و مالی، با مرکز هنرهای نمایشی بود ولی من همراه کارگردان‌ها به جلسات شورای ساخت می‌رفتم و همه دستمزدها را چک می‌کردیم و برآورد دکور می‌دادم و خلاصه، چانه‌زنی با من بود و کارهای مالی را انجام می‌دادم که البته خیلی محدودتر از الان بود چون حتی ساخت دکور و دوخت لباس و چاپ بروشور هم با مرکز بود که با چاپ «نخستین»، آقای میرزایی قرارداد داشت. به هر حال این تجربه‌ها باعث شد که حالا می‌توانم در همه شقوق کار نظر بدهم؛ از گرافیک، صفحه‌بندی، ارتباط با رسانه‌ها، دکور، لباس، تدارکات و ...

ـ ذهنیت عمومی این است که وقتی کسی با دستیاری شروع می‌کند، در ادامه می‌خواهد کارگردان بشود ولی درباره شما این اتفاق رخ نداد.

این موضوعی که می‌گویید به ذهن خودم هم رسید. یک بار خواستم کارگردانی کنم ولی باز هم نشد و کم‌کم دیدم بودن در فضای تئاتر را دوست دارم. ضمن اینکه گاهی برخی از افراد با یک حرف، جرقه‌ای در ذهن آدم می‌زنند. درباره کارگردانی، سال 86 برای اجرای چند نمایش در آلمان به تئاتر مولهایم که متعلق به گروه تئاتر روهر، گروه روبرتو چولی بود، رفته بودیم. در لابی تئاتر مولهایم، حسین پاکدل پرسید داری کارگردانی می‌کنی؟ اما به نظرم دستیار درجه یک بودن خیلی بهتر از یک کارگردان درجه سه بودن است. نظر خودت چیست؟ گفتم بله و دیگر فقط دستیاری کردم و سمت کار دیگری نرفتم.

ـ اگر آقای پاکدل، آن جمله را نمی‌گفت، چه؟

هرگز نمی‌توان دقیق حدس زد. شاید یکی دو تلاش ناموفق دیگر می‌کردم ولی قطعا راه درست برای من، همین بود. زنجا‌‌ن‌پور یک هل خوب داد و چراغی را در ذهن من روشن کرد و همینطور پاکدل، شهرام و امیر هم که مرا به بازیگری تشویق نکردند. در هر صورت از خیلی‌ها یاد گرفتم ولی خودم هم خیلی دویدم. همه کارهایم را خودم کردم. هر اتفاقی که برایم افتاده، با تلاش خودم بوده و البته دوستان خوبی داشتم. شانس هم آوردم که اولین کارم با شهره (مازیار) لرستانی بود و در تالار اصلی. موقعیت‌های خوبی پیش آمد و من هم سعی کردم استفاده کنم. ممکن بود برای خیلی‌ها پیش بیاید ولی استفاده نکنند و البته در تمام این سال‌ها خیلی دویدم... خیلی.

ـ در فاصله دهه 70 و 80  با چه کسانی کار کردید؟

با طیف‌های گوناگونی کار کرده‌ام از آقای زنجان‌پور، دکتر رفیعی، رضا کیانیان و آقای فرمان‌آرا، آتیلا پسیانی، حسین پاکدل، علیرضا کوشک‌جلالی، حمیدرضا نعیمی، ایوب آقاخانی، محمو‌د عزیزی، سیاوس طهمورث، علی نرگس‌نژاد، پارسا پیروزفر، همایون غنی‌زاده، کیومرث مرادی، ایمان افشاریان، علی سرابی، دیانا فتحی، گلاب آدینه، پریزاد سیف، الهام پاوه‌نژاد و ... تا کسی که تازه فارغ‌التخصیل شده است. ولی دهه 70 و 80 بیشتر با کسانی مانند نیما دهقان، کورش نریمانی، حسین کیانی، رضا گوران، حمید آذرنگ، کتایون فیض مرندی، کتایون حسین‌زاده، مهرداد رایانی مخصوص، سپیده نظری‌پور، حسین پارسایی و بسیاری دیگر کار کردم.

ـ برگردیم به جلسات شورای ساخت...

در آن جلسات دستیار، برنامه‌ریز و مدیر تولید بودم. البته دستیار دو هم داشتیم ولی اصولا همیشه خودم کارهایم را انجام می‌دهم. هنوز هم همین است. به دلایل مختلف دوست دارم خودم حتی دنبال مجوز بروم؛ هم دوست دارم، هم برش خودم بیشتر است. بچه‌های مرکز مرا می‌شناسند و نمی‌توانند با من چانه بزنند یا اینکه مرا دور بزنند. آدم سحرخیزی هستم و فرصت رسیدگی به این کارها را دارم. تا جای ممکن خودم کارهایم را انجام می‌دهم. تا اواخر دهه 80 هنوز تئاتر نیمه دولتی بود و حرفی از سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده نبود. کار می‌کردیم و از گیشه برمی‌داشتیم. کمی پول داشتم و خرج کار را می‌دادم و بعد از گیشه برمی‌داشتم و بدین ترتیب مدیر تولید شدم.

ـ شرح وظایف مدیر تولید در آن زمان چه بود؟

همین الان هم همچنان مدیر تولید و مجری طرح و تهیه‌کننده را به معنای واقعی کلمه در تئاتر قبول ندارم چون این عنوان‌ها در تئاتر درست نیست ولی در سینما سر جای خودش است. تا قبل از نیمه اول دهه 90 که این عنوان‌ها شوخی بود و دورهمی و هیاتی این کارها را انجام می‌دادیم. دهه 90 دیگر عنوان دستیار را نمی‌زدم چون دستیار می‌آوردیم و عنوانم شده بود مجری طرح و البته بیشتر مدیرتولید و دستیاری.

ـ اما چه شد که عنوان‌تان تهیه‌کننده شد؟

(با خنده) عنوان الکی پرطمطراق تهیه‌کننده، چون بیشتر مجری طرح را دوست دارم و البته تهیه‌کننده هم هستم. بعد از ماجرای دستیار تولید و برنامه‌ریز بودن، فکر کنم سال 91 سر اجرای «ویتسک» رضا ثروتی بودم که همایون غنی‌زاده تماس گرفت و قراری گذاشت در کافه «گودو» . شاید یک ربع ساعت، سرپایی صحبت کردیم. پرسید در گروه‌های نمایشی چه می‌کنم که توضیح دادم. آن زمان همه مخارج کار را می‌دادم و بعد از گیشه برمی‌داشتم. گفت این که تهیه‌کنندگی است و پیشنهاد کرد تهیه‌کننده کارش بشوم. گفت همین کارها را انجام بده و تهیه‌کننده من بشو. می‌خواست «کلفت‌ها» را کار کند. گفت از این به بعد اسمت را نگذار دستیار و مدیر تولید و اینها. همایون غنی‌زاده، مرا تهیه‌کننده کرد. یکسری وسیله خریدیم و کمی تمرین کردیم و قرار بود در سالن اکو اقدسیه «کلفت‌ها» را اجرا کنیم که نشد. قرار بود پانته‌آ بهرام، ویشکا آسایش و باران کوثری بازی کنند.

ـ چرا اجرا نشد؟

به دلیل ناهماهنگی‌هایی در سالن و تداخل زمانی، نشد که اجرا کنیم. بعد همایون با اتابک نادری، مدیر وقت تئاتر شهر صحبت کرد و تالار اصلی را گرفت و قرار شد همزمان «در انتظار گودو» و «ملکه زیبایی لی‌نین» را کار کنیم. سوله‌ای برای خودمان اجاره و 6 ماه تمرین کردیم. این شد اولین تهیه‌کنندگی من و به فاصله کمی هم نمایش «مرداب روی بام» رضا گوران که در تالار ناظرزاده ایرانشهر اجرا شد و تقریبا همزمان با هم اجرایشان روی صحنه رفت. از اینجا اسم من شد تهیه‌کننده.

ـ تهیه‌کننده، عنوان بزرگی است. اولین برخوردتان با پیشنهاد همایون غنی‌زاده چه بود؟

گفتم من که تهیه‌کننده نیستم و او گفت کاری که تو می‌کنی، تهیه‌کنندگی است. مرا مجاب کرد و دیدم درست می‌گوید. شاید به همین دلیلی که زیاد برایم مهم نیست، به این موضوع فکر نمی‌کردم. شاید اگر همایون نمی‌گفت، چند سال بعد هم همان راه را می‌رفتم. رضا گوران هم که دید عنوانم در کار همایون غنی‌زاده، تهیه‌کننده خورده، عنوان مرا در بروشور نمایشش تهیه‌کننده زد و کم‌کم شدم تهیه‌کننده.

ـ همان زمانی بود که کمک‌هزینه تئاتر قطع شده بود.

بله. همان زمانی که کمک‌هزینه را دیرتر می‌دادند یا گیشه را آخر کار می‌دادند و حتی با چند ماه تاخیر پرداخت می‌کردند. گاهی بعد از 8 ماه بعد از اجرای نمایشی، پولم را گرفتم.

ـولی همزمان با تهیه‌کنندگی، مجری طرح هم می‌شوید.

بله چون گاهی می‌بینم تهیه‌کننده نیستم و بیشتر مجری طرح هستم. کلا این عنوان‌ها در تئاتر هنوز اسامی مستحکمی نشده است.

ـ خیلی هم در قید و بند عنوان‌تان نیستید.

اصلا مهم نیست. من کار خودم را می‌کنم. در هر صورت من «نوری» هستم و معلوم است چه کار می‌کنم. پیشینه، کارنامه و جایگاهم مشخص است. اصولا پشت عنوانی پنهان نمی‌شوم. از اولش هم زیاد مهم نبود و حالا بعد از این همه سال که دیگر اصلا مهم نیست. ولی معتقدم وقتی قرار است کاری روی صحنه برود، جایگاه همه اعضای آن گروه باید درست تعریف شود. هر چیزی اشل و زیبایی‌شناسی خود را دارد. مثلا عنوان هر یک از اعضای گروه در بروشور مشخص است و استاندارد خود را دارد.

ـ اما اگر الان بخواهید عنوان خودتان را تعریف کنید...

الان تهیه‌کننده‌ چون کسی است که با تمام عوامل از نظر مالی و دیگر موارد ارتباط دارد. دوست دارم در دیگر موارد سرک بکشم و نظر بدهم و البته کمی هم بلدم...

ـ یعنی بحث کیفی و اینها...

بله، همه چیز. به قول رضا کیانیان یک آرتیست نمی‌تواند تک بعدی باشد. کارگردان نویسنده نیست ولی متن، طراحی صحنه و ... را می‌شناسد. من از همه اینها کمی سررشته دارم و البته خوب هم می‌دانم.

ـ به واسطه آدم‌های متفاوتی که با آنان کار کرده‌اید.

قطعا. من بیش از 150 کار دارم.

ـ چگونه می‌توانید این اندازه پرکار باشید؟

زمانی ساعت 8 صبح از خانه بیرون می‌زدم و 12 شب باز می‌گشتم. سر 4 تمرین بودم و 4 اجرا هم داشتم و به همه هم سر می‌زدم ولی به هیچ یکی از کارهای شخصی‌ام نمی‌رسیدم.

ـ پشیمان نیستید؟

اصلا. اصولا در تئاتر به من خوش می‌گذرد. تئاتر کار می‌کنم چون دوستش دارم. هیچ لباسی مخصوص مهمانی ندارم. همه لباس‌هایم متعلق به تئاتر و زندگی‌ام در تئاتر است. از تئاتر یکسره به عروسی می‌روم. خیلی کار کرده‌ام و وقتی هم چیزی را دوست داشته باشی، یاد می‌گیری. با دیدن تمرین‌ها و اجراها خیلی یاد گرفتم. خیلی هم برنامه‌ریزی دارم.

ـ برعکس بسیاری از بچه‌های تئاتری که اهل برنامه‌ریزی نیستند.

همه کارهایم برنامه‌ریزی دارد. صبح زود بیدار می‌شوم و همیشه آنلاین هستم. همه نوتیفیکیشن‌هایم روشن است.

بیشتر بخوانید:

مروری بر زندگیِ تئاتریِ نورالدین حیدری‌ماهر (بخش پایانی)