نقدی کوتاه بر اجرای نمایش هیپوفیز در شهر شهسوار به قلم ارس آذریان
دختر یانکی با چاشنی هیپوفیز

ارس آذریان؛ نمایش هیپوفیز به کارگردانی احمد نیکپور و به بازنویسی کوروش نریمانی که اقتباسی بود از نمایش دختر یانکی به نویسندگی نیل سایمون، دی ماه 1403 در سالن بلک باکس استاد محسن متین در مجتمع فرهنگی هنری پارک مادر شهسوار به روی صحنه رفت.
نمایشنامه دختر یانکی از نویسنده شهیر امریکایی، که به دنبال نمایش معضلات جوامع امریکایی وهجو -رویای امریکایی – است، مدتی پیش توسط شهاب مجدی کارگردانی و در همین بلک باکس اجرا شد و اکنون توسط نیکپور بار دیگر به روی صحنه رفت.
در شب افتتاحیه این نمایش،کوروش نریمانی کارگردان و نویسنده و مدرس تئاتر ، حضور افتخاری داشت ودر پیش پرده این اجرا،کمی از نمایش های طنز وکمدی، شیوه های توجه به آنها ،تاکید بر بازنویسی و همکاریش با احمد نیکپور که هنرجویش بوده گفت.
نریمانی در صحبت هایش به این نکته اشاره ویژه کرد که، اکنون دیگر تراژدی ها باعث تخلیه شدن مخاطبین نمی شوند در حالیکه کمدی ها این وظیفه را بهتر به عهده دارند و کمدی خوب،کمدی است که به مدرنیسم نزدیکتر است.
او همچنین در پاسخ به سئوال یکی از حضار ، مبنی بر اینکه ضرورت بازنویسی نمایشنامه های مطرح و بزرگ در چیست ،پاسخ داد : نمایش نامه دختر یانکیموقعیت های خوبی دارد ، اما مسئله نمایشنامه ، مسئله مخاطب ایرانی نیست. لذا من صحنه هایی را به نمایشنامه اضافه کردم ... سلیقه مخاطب را برای بازنویسی در صدر توجه قرار ندهیم،بلکه نگاه و معضلات و نگرانی های او را مورد ارزیابی و بکارگیری در بازنوشت قرار دهیم .
با توجه به نکات یاد شده از سوی کوروش نریمانی ،نقبی میزنم به نمایشنامه و نمایش هیپوفیز:
اینکه چرا نمایشنامه دختریانکی، مبدل به هیپوفیز شد زیاد برجسته نبود و چرا باید اسم یک مجله هیپوفیز شود در حالیکه در متن ارجینال ، نیل سایمون دختر یانکی را نمادی می دید همچون اسب سرکشی که باشور و اشتیاق قصد داشت یک شبه به همه آرزوهای رواج یافته در جامعه امریکایی لگام بزند . و اینکه چرا یکی از شخصیت های نمایش نامه که نام خانم مک کینینی را داشت و مبدل به خانم جی جی شد؟ اگر در حوزه اقتباس و بازنویسی بخواهیم چیزی را به عمد تغییر نام دهیم باید برای آن منطقی وجود داشته باشد، مگر اینکه نویسنده اصلی هم بدون دلیل این کار را کرده باشد.چون اگر قرار باشد بازنویسی در همین حد صورت پذیرد که ما اسامی را عوض کنیم یا چیزی را حذف کنیم وچیز دیگری را اضافه کنیم که به رویکرد نمایش کمکی نکند ،چرا باید این امر صورت پذیرد؟مگر مقرر نشد که باید بازنویسی مسئله مخاطب باشد؟ آیا اینکه خانم مک کینینی ، مبدل به خانم جی جی شود و به جای همراهی در حمام آفتاب که هیچ وقت در صحنه هم دیده نمی شود، صاحب امتیاز مجله آقای اندی به کاراته پارتی توسط او دعوت شود، مسئله تماشاگر ایرانی مطرح شده است؟مسلما چنین چیزی را ندیدم. اگر این نمایش بازنویسی شده توسط خود بازنویس(نریمانی) قبلا اجرا شده باشد و یا برای احمد نیکپور بازنویسی شده باشد ، باز هم چنین چیزی که مسئله ای باشد برای تماشاگرش،دیده نشد .
تمام این امور می توانست توسط خود کارگردان هم انجام شود، مثلا آنجا که بجای تفنگدار دریایی،گفته شد نارنجک انداز فیلم نجات سرباز رایان _ همان که کنار تام هنکس ایستاده و صورتش هم خوب دیده نمی شود و نارنجک را با دندان باز می کند وبه تام هنکس می دهد! این موارد آنقدرها هم نیاز به شخصی بعنوان بازنویس مجزا نداشت!
با روشن شدن صحنه ،ما با اتاقی روبرو می شویم که مظهری ازمکان یک نشریه است.کمد ها ،میزها،ماشین تحریر و کلی لوازم دیگر مثل منگنه،خودکار، مداد کتابخانه و کتاب های متفاوت و... که شلوغ و کم استفاده در کلیت نمایش است.
اصلی در اجرای آثارنمایشی که باید همیشه مورد توجه داد تا با استفاده از آن واقعیت را درروایت اثرنمایشی وارد کنیم، نه اثرنمایشی را در واقعیت، این است که در صحنه نمایش حتما باید فضایی را بوجود آوریم تا در ذهن مخاطب درج شود آنچه را که می بیند یک اتاق نشریه است . یک اتاق نشریه که برای نمایش طراحی شده و آنچه که می بینیم برای اعتلای روند روایت و دراماتیزه کردن نمایش الزامیست. مثلا تاج برای سر پادشاه طراحی شده است پس بودن آن در کنار شاه لازم است .اما پادشاهی که در نمایش یا یک فیلم در لباس زره در میدان جنگ است ،تاج نیاز دارد؟ لذا هر چیزی که مکمل امری است باید الزام حضور هم داشته باشد. این مهم را در سینما و تئاتر - پراپ – می گویند که معنای ویژگی یا پراپرتی را نیز دارد.
پراپ ها می توانند ابزارهایی برای انتقال معانی و احساسات یا فیدبک های دراماتیک باشند و در مسیر پیشبرد نمایش نقش فاعلی داشته باشند نه انفعالی .این اشیاء ویا ابزار می توانند هر چیزی باشند از یک سند دادگاه گرفته تا یک صندلی و اگر نویسنده و کارگردان بسیار با زکاوت وهوشمندانه عمل کنند می توانند از آنها به عنوان عناصر کلیدی در بسیاری از لحظات بهره ببرند.
به عنوان مثال آلفرد هیچکاک در یکی از فیلم های معروفش به نام – خرابکاری – در صحنه ای ، زن را نشان می دهد که به کارد آشپزخانه خیره شده است و در این فکر است که با آن شوهر خود را که باعث مرگ پسر نونهالش شده را بکشد.این مثال از بکارگیری اشیاء بعنوان یک عنصر پیش برنده تعلیق و سوسپانس در روند روایت دراماتیک ، در نقش یک پراپ در آکسسوار وطراحی صحنه و دکور به خوبی خود را نشان می دهد.
با این توضیحات خواستم بگویم که صحنه نمایش هیپوفیز خیلی بیشتر از آنچه که لازم بود در خود داشت.آیا نمی شد با یک میز وچراغ رو میزی و ماشین تحریر که می توانست خودش یک ویژگی بارز نشریه باشد،آنجا را معرفی کرد؟حضور یک کیسه بکس در آن اتاق نیز بجز در یک صحنه کوچک بلا استفاده می نمود و خیلی چیزهای دیگر.
در حوزه کارگردانی ورود نمی کنم چرا که نمایش از کارگردانی و طراحی بارزی در آن بهره ای نبرد، اما این نمایش ویژگی خوبی درقسمت بازیگری احمد نیکپور داشت و او توانسته بود در مقام بازیگر به تحلیل نسبتا خوبی از نقش - نورمن- برسد که همین امر در صمیمانه شدن نمایش کمک کرد وبه نظرم قدرت و توانایی او را در امر بازیگری بیشتر از کارگردانی نشان می داد. برای او و همراهانش آرزوی پیروزی دارم.