در حال بارگذاری ...
...

یادداشت جمعی از دانشجویان به یاد کمال‌الدین شفیعی

یادداشت جمعی از دانشجویان به یاد کمال‌الدین شفیعی

جمعی از دانشجویان مرحوم کمال‌الدین شفیعی: به جستجوی بهانه‌ای بودیم که بار دیگر به شهر خاطره‌انگیز دوران دانشجویی‌مان سفری داشته باشیم. همه‌چیز مهیاست فقط کافی است که عزم به رفتن داشته باشیم. حالا پس از بیست‌وپنج سال قرار است دوباره همه آن دوران را برای فقط چند ساعت مرور و دوره کنیم. جایی که روزی به آنجا تعلق داشتیم.

همراه با نزدیک شدن به شهر اراک تصاویر زیادی در ذهنمان نقش می‌بندد تصاویری از روزهایی که ناباورانه به سر رسید، هر سفر به‌جایی که قبلا در آن بودی، سفری در زمان نیز هست و بعدی دیگر در مسافر بوجود میاید، این بار گویی مسافر زمان هم هستی. جاده آغوش می‌گشاید و خاطرات خوش‌آمد میگویند.

عطشمان برای دیدن دوباره دانشگاه آزاد اراک هرلحظه بیشتر می‌شود. به سمت خیابان اصلی دانشگاه که می‌رسیم، ضربان قلبمان تند می‌شود. همه‌چیز تغییر کرده. آدم‌ها، خانه‌ها، دیوارهای شهر و هر آنچه بوده اکنون به چیز دیگری مبدل شده. هیچ موجودی نیست که ما را بشناسد، به‌اندازه‌ای تغییر کرده‌ایم که کسی ما را نمی‌شناسد. اکنون غریبه‌ای هستیم در این شهر که بیش از زادگاهمان به آن تعلق داریم. به ورودی دانشگاه می‌رسیم. احساس می‌کنیم دری قرار است که به دنیای دیگری باز شود.

از لحظه ورودمان خشت‌ها، دیوارها و سنگفرش دانشگاه بعد از ۲۵ سال لب به سخن می‌گشایند. ساختمان‌ها، کلاس‌ها، کارگاه‌ها، تداعی‌کننده زمانی است که روزهای خوش بودن باکسانی را تجربه کردیم که دوستشان داشتیم. کسانی که بیشترین تأثیر را بر ما نهاده بودند. اینجا جایی است که روزی در شلوغی و ازدحام آن گم می‌شدی. گذشت زمان بر درختانی که در دانشگاه روزی نهالی ضعیف و نحیف بودند و امروز تبدیل به درختانی تنومند و سایه‌گستر شده بودند بیشتر درک می‌شود. به اطراف نگاهی می‌اندازیم. همه ساختمان‌های محوطه مثل ساختمان دکتر شریف، ساکت و شریف شده‌اند.

یک‌راست به سراغ کارگاه شهید آوینی می‌رویم، جایی که در گذشته بیش از هشت‌صد اجرای تئاتر در آن دیده‌ایم. از اجرای پایان‌نامه گرفته تا انواع جشنواره‌های دانشجویی. در سالن شهید آوینی بسته است و قفلی بزرگ بر نرده‌های آهنی آن نهاده‌اند. متوجه می‌شویم که سال‌هاست بسته است و مبدل به انباری میز و صندلی و دیگر اقلام شده. ناگهان متوجه برد اعلانات کنار در ورودی کارگاه می‌شوم، آن‌قدر پر از گردوغبار است که تقریباً چیزی در آن قابل‌دیدن نیست.

صورتمان را به شیشه برد نزدیک می‌کنیم. بغضی گلویمان را می‌فشارد. این پوستر نمایشنامه مستخدم ماشینی اثر هارولد پینتر است که با بازی عبدالرضا کاهانی و کاظم نظری اجراشده. چند لیست نمره و چند اعلان دیگر که همان‌طور باقی‌مانده. بار دیگر در قفل‌شده کارگاه را می‌بینیم؛ اما صدای هیجان، خنده و جیغ و فریادهایی که از اجراهای آن زمان مثل اجرای نمایش بحران در پیاده‌رو اثر استاد اسماعیل همتی، با بازی زنده‌یاد علی پاکزاد بلند می‌شد در ذهنمان طنین‌انداز شده بود.

استاد همتی الگوی همت همه ما در نمایشنامه‌نویسی بود. حالا در گوشه‌ای از پیاده‌رو دانشگاه استادی مؤدب را می‌بینیم که کلاسش را گم‌کرده و کمی دیرش شده، استاد داریوش مؤدبیان؛ و اما بامدادان ما که هشت صبح بود با استاد خسرو بامداد آغاز می‌گردید. چهره جنجالی دانشگاه که همواره سعی می‌کرد اجراهای تئاتر را از صحنه تئاتر به نقاط نامعمول، ناممکن و تا حدی نامعقول ببرد؛ و دراین‌بین یکی از کارگردانی‌های درخشانش، اجرا بر فراز منبع آبی به ارتفاع ۴۰ متر در حیاط اصلی دانشگاه شد. امیر دانشگاه ما. استاد امیر کاووس بالازاده که آن‌قدر کتاب‌هایش در خانه بسیار شده بود که مجبور به نقل‌مکان به خانه‌ای دیگر شده بود.

خانه‌ای بزرگ‌تر ولی قدیمی که بتواند کتاب‌هایش را حفظ کند. دکتر رکن‌الدین خسروی، رکن اصلی هر اجرا، مایه مباهات ما بود که اگر در ردیف اول صندلی سالن باشد و اجرای ما را ببیند؛ و اما و اما آفتاب درخشانی هم هر هفته از آسمان لنگرود بر دانشگاه ما می‌تابید. استاد شمس لنگرودی که با ورود به حیاط دانشگاه دانشجویان مهندسی و فنی را هم به دنبال خود می‌کشید و سؤالات آن‌ها پاسخ می‌داد. گاهی ندایی هم در گوش دانشجویان با حضور دکتر امیرحسن ندایی طنین‌انداز می‌شد که در کجای جهان ایستاده‌اند. در گوشه‌ای دیگر از دانشگاه جابر عناصری ایستاده است با موهای به باد سپرده‌شده‌اش، استاد مسلم جدول تناوبی عناصر تئاتر روزی با او تا کتاب‌فروشی طلوع اراک پیاده رفتیم تا ببیند آیا می‌تواند نسخه‌ای از تعزیه اراک در آنجا بیابد.

استاد محمد صالح علا، به‌فوریت همه را جذب می‌کرد رخ، شمایل مدرن، افکار و آثار متفاوت او هرکسی را شیفته خود می‌کرد؛ و استاد علیرضا خمسه که می‌گفت اول یاد بگیرید با حرکت، رفتار و میمیک دیالوگ بگویید. استاد ابراهیم کریمی که از تئاتر آتش خلق می‌کرد، استاد محمود رضا رحیمی پر انرژی و مرد اجرا و عمل کلاسش همیشه در حیاط دانشگاه ادامه پیدا می‌کرد. استاد سهراب سلیمی جدی و مخالف، مخالف آنچه تغییر نکند و ازجمله بروکراسی‌های اداری دانشگاه. استاد عبدالحی شماسی کسی که پیش از آنکه ما بتوانیم معنای سخت ابزوردیسم را در کتاب‌ها درک کنیم، با صبر زرد و آژیر چهارگوش پوچی را برایمان معنا کرد.

و دیگر کمال دانشگاه ما. دکتر کمال‌الدین شفیعی. عزیزی که داغمان را پس از سال‌ها زنده کرد. خوش‌خنده و خوش‌بیان می‌گفتند تحصیلاتش را اروپا در کشور آلمان گذرانده. بوی تازگی می‌داد، گویی کمال‌الدین شفیعی کسی بود که از جهانی ناشناخته آمده است. متدهای جدید دارد و قرار است تغییری بنیادین در کلاس‌ها و اجراها بوجود آورد ازجمله پیشنهاد او برگزاری جشنواره تئاتر کوتاه سه‌دقیقه‌ای بود که آن زمان در نوع خود بی‌نظیر بود. دکتر کمال‌الدین شفیعی در ‌پایان هر اجرا به مدت ۳ دقیقه نیز خود به‌نقد می‌پرداخت و جذابیت آن را به‌قدری بالا می‌برد که جشنواره مبدل به کارگاه آموزشی نیز می‌شد.

از دانشگاه تا خانه راهی نبود هرازگاهی با دکتر شفیعی قدم‌زنان به خانه می‌آمدیم تا پاسی از شب فیلم می‌دیدیم و روز بعد در مورد فیلم دیشب به‌نقد می‌پرداخت. دکتر شفیعی ساده صریح و بی‌تکلف بود، در نقدهایش نیز بسیار طنزپرداز بود. از سویی چنان از منظر علمی مورد دانشگاه بود که یک‌بار برای استادی که تازه از اروپا آمده بود و مدرک دانشگاهی‌اش آماده نبود دستخطی نوشت و او را به لحاظ سطح علمی آکادمیک تایید نمود و دانشگاه به استناد همین دستخط با استاد تازه‌وارد قرارداد امضا کرد و دستخط دکتر کمال‌الدین شفیعی را بجای مدرک دانشگاهی در آن ترم قبول کردند.

او کمال دانشگاه بود دکتر شفیعی به هر موضوعی با نگاهی عمیق و علمی بررسی‌های خود را مطرح می‌کرد و از سویی نوک‌تیز و برنده چاقوی نقدش را همیشه بابیان شیرین و طنازانه خود بکار می‌برد.

یادش گرامی.

سفر به پایان رسیده است باید برگردیم، نرده‌های آهنی، سرد و سخت در کارگاه شهید آوینی را می‌بوسیم. اشک همچنان در چشمانمان حلقه بسته. گویی فقدان دکتر کمال‌الدین شفیعی بار غم، گران و سنگین دیگری بر ما نهاده. با دکتر کمال‌الدین شفیعی در دانشگاه برای همیشه خداحافظی می‌کنیم. از دانشگاه خارج می‌شوم، نمی‌توانم به پشت سرمان نگاهم کنم.

جمعی از دانشجویان دکتر کمال‌الدین شفیعی در سال‌های 74 و 73. (پیام دهکردی، مهران رنجبر، رامین محمودیان، وحید لک، پیام عزیزی، ژوبین غاریانی، وحید فخر موسوی، علی شایانفر، شهاب غزالی، خشایار عابدیان، هومن مجابی و ...)