نگاهی به نمایش «رام کردن اسب چوبی»؛
از پاریس تا تهران: ضیافتی با طعم شوخیهای بیخطر

رام کردن اسب چوبی

رام کردن اسب چوبی

رام کردن اسب چوبی

رام کردن اسب چوبی

رام کردن اسب چوبی
علی جعفری فوتمی: تماشای نمایش «رام کردن اسب چوبی» تجربهای دوگانه را در ذهن مخاطب آگاه ایجاد میکند: از یکسو با کمدیای سرزنده، پرکشش و بازیمحور مواجهایم که بهخوبی از عهده سرگرمکردن تماشاگر برمیآید و از سوی دیگر با اثری اقتباسی مواجهیم که جای بحث و واکاوی در نسبتش با متن مرجع، یعنی نمایشنامه «ضیافت شام برای احمقها» نوشته فرانسیس وبر، بسیار دارد. نمایش رازانی دقیقاً بر همین لبهی باریک قرار دارد؛ میان اجرای موفق و روان یک کمدی سرگرمکننده و خالیماندن برخی ساحتهای انتقادی و معرفتی که متن اصلی با مهارت در آنها قدم گذاشته بود.
نمایشنامهی «ضیافت شام برای احمقها» اثر فرانسیس وبر، اثری است خوشساخت، با طنزی تیز، گزنده و ساختارمند که در دهه ۹۰ میلادی با استقبال گستردهای روبهرو شد و جایگاه ویژهای در میان آثار کمدی معاصر یافت. این نمایشنامه با اتکا به موقعیتهایی هوشمندانه، دیالوگهایی پرکشش و شخصیتپردازیهای دقیق، بهسرعت توانست نظر مخاطبان و منتقدان را جلب کند و بعدها اقتباسهای سینمایی موفقی نیز از آن صورت گرفت که هر یک بهنوعی بر غنای شهرت و تأثیرگذاری این متن افزودند.
قصه آن ساده اما درخشان و عمیق است: گروهی از افراد بهظاهر فرهیخته که درواقع در لایههای پنهان شخصیتشان اسیر نوعی خودشیفتگی و حس برتریاند، هر هفته دور هم جمع میشوند و هر بار فردی را با خود به مهمانی میآورند که در نظرشان «احمق» است تا با تمسخر و ریشخند او، احساس برتری، ظرافت و دانایی خود را تثبیت کنند و در نگاه یکدیگر تأیید شوند؛ اما در یکی از این ضیافتها، اتفاقی رخ میدهد که تمام نظم از پیشتعریفشده بازی آنها را بر هم میزند: یکی از همین بهظاهر «احمقها» که بیخبر از نیت میزبان پا به این ضیافت گذاشته، چنان آشوبی در زندگی میزبان ایجاد میکند و چنان حفرههایی از ضعف و بیاخلاقی در شخصیت اصلی رو میشود که تمام پوستهی خودنخبهپنداری و نخوت او فرو میریزد و تماشاگر با لحظهای از مکاشفهی اخلاقی روبهرو میشود. این لحظه آشکار شدنِ فروپاشی اخلاقی و روانی میزبان، نقطه قوت و قله دراماتیک نمایش وبر است که آن را از یک کمدی صرف فراتر میبرد و به اثری تفکربرانگیز و انسانی تبدیل میکند.
نمایش «رام کردن اسب چوبی» بهوضوح بر همین پایه شکلگرفته و فراتر از یک «نگاه» گذرا یا الهام مبهم، ساختاری تطبیقی یا بهتر بگوییم، اقتباسی کامل از متن وبر دارد. سازندگان این اثر، با حفظ استخوانبندی پیرنگ و خطوط اصلی روایت، تلاش کردهاند که نسخهای ایرانیشده از این نمایشنامه را برای مخاطب فارسیزبان خلق کنند. تغییر جغرافیا به ایران، تغییر اسامی شخصیتها و برخی تعدیلهای محتوایی و رفتاری که متناسب با بافت فرهنگی و اجتماعی ایران اعمالشدهاند، بیش از آنکه اثری جدید یا مستقل خلق کنند، در خدمت تطبیق چارچوب اصلی اثر اصلی قرارگرفتهاند. درواقع، میتوان گفت که این نمایش بیش از آنکه بازآفرینیای آزاد یا برداشتی خلاقانه و نوآورانه از متن وبر باشد، اقتباسی وفادارانه است که در صدد ترجمه موقعیتها، روابط و بحرانهای نمایشنامهی اصلی به زبان، فضا و حساسیتهای مخاطب ایرانی است. این امر درعینحال که امکان ارتباط آسانتر مخاطب بومی با اثر را فراهم کرده، پرسشی را نیز در ذهن برمیانگیزد: آیا این وفاداریِ ساختاری و محتوایی، مانع از شکلگیری هویتی مستقل برای نمایش جدید نشده است؟
آنچه در متن فرانسیس وبر برجسته و ماندگار است، تنها شوخیهای سطحی یا کمدی موقعیت نیست؛ بلکه آنچه این نمایشنامه را از بسیاری آثار مشابه متمایز میسازد، لایه پنهانی از نقد اجتماعی و روانشناختی است که زیرپوست طنز و خنده جاری است. وبر باظرافت، طبقهی متوسط روبهبالای شهری را نشانه میگیرد؛ بورژواهایی که با نقاب فرهیختگی، در حقیقت گرفتار نوعی نخبهگرایی سطحی و خودبزرگبینیاند. او سازوکارهای ظریف روانی این طبقه را برملا میکند؛ میل پنهان آنان به تحقیر دیگران، نیاز بیمارگونهشان به اثبات برتری و شیوههایی که برای توجیه رفتارهای تحقیرآمیز خود به کار میگیرند. در پس چهره خندان و خودمطمئن میزبان، شرم، تزلزل و نوعی حقارت درونی نهفته است که در روند دراماتیک اثر بهتدریج شکافته میشود. این جنبه از نمایشنامه وبر، همان چیزی است که طنز او را تلخ، تأثیرگذار و تفکربرانگیز میکند.
اما این ساحت مهم و زیرین، در نمایش «رام کردن اسب چوبی» بسیار کمرنگ است. شخصیتهایی که باید تجسم عینی این طبقه و بازتابدهنده آن ذهنیت بیمارگونه باشند، در بیشتر موارد در سطح باقی میمانند و فاقد عمق روانی و چندلایهگی لازماند. شخصیت میزبان که در متن وبر همزمان با نخوت، نشانههایی از تردید، شرم و بحران اخلاقی را نیز با خود حمل میکند، در نمایش رازانی بدل به تیپی صرفاً کمیک شده که هدفش بیشتر ایجاد موقعیتهای خندهدار است تا برملا ساختن سازوکارهای پنهان برتریطلبی اجتماعی. در نتیجه، تقابل بنیادینی که متن وبر بر آن استوار است—یعنی مواجهه میان احمق و دانا، یا بهتر بگوییم، تقابل میان صداقت قلبی و خودخواهی متکبرانه—در این اقتباس رنگ میبازد و تنها نشانههایی کمرنگ از آن باقی میماند.
شاید اینجا همانجایی است که تأکید بر خلق لحظات کمیک، بیش از اندازه پررنگ شده و درخشش خود را بر وجوه دیگر متن تحمیل کرده است. در پی خنداندن تماشاگر، سایههایی از عمق اجتماعی، نقد طبقاتی و تأملات روانشناختی اثر اصلی فدا شدهاند. درحالیکه طنز وبر نه برای خنداندن صرف، بلکه برای افشای نقابها و افکندن نوری به زوایای تاریک روابط انسانی به کار گرفته شده، در اجرای ایرانی، همین طنز به ابزار سرگرمی تقلیل یافته و نقش برانگیزاننده خود را تا حد زیادی از دست داده است.
یکی از مهمترین تمهیدات وبر، وارونگی جایگاه دانا و نادان در متن است. مخاطب ابتدا شخصیتی بهظاهر احمق را میبیند که در طول داستان، بهتدریج سیمای انسانی، اخلاقی و عمیقتری پیدا میکند و در عوض، شخصیت دانا، فرو میریزد. در «رام کردن اسب چوبی»، این فرآیند رشد و تحول یا بهکلی غایب است یا بسیار شتابزده اتفاق میافتد. شخصیتها از آغاز تا پایان تغییر ماهوی نمیکنند؛ آنکه احمق است، همانگونه باقی میماند و آنکه دانا پنداشته میشود، در پایان فقط اندکی سرشکستهتر است، نه دگرگونشده. این فقدان بلوغ شخصیتی، پایانبندی اخلاقی را نیز تا حدی مصنوعی و شتابزده جلوه میدهد.
عنوان «رام کردن اسب چوبی» بهوضوح ارجاعی است به کمدی شکسپیر، «رام کردن زن سرکش». در آن نمایش، ماجرا حول تلاش برای رامکردن زنی سرکش و مستقل میگردد و بازی با نقشهای جنسیتی در مرکز آن است. در نمایش رازانی، اگرچه ارجاعی مستقیم به موضوعات جنسیتی وجود ندارد، اما شاید عنوان نشانگر تلاشی باشد برای رامکردن امر نامعقول، یا تمثیلی از فرایند تحمیل نظم بر آشوب (آنگونه که شخصیت میزبان میکوشد مهمان «نامتعارف» را کنترل کند). این پیوند معنایی اما بسیار نازک و شاید تنها در حد بازی با عنوان باقی میماند.
اما همه این تأملات ساختاری، چیزی از جذابیت اجرای زنده، سرزنده و خوش ریتم نمایش «رام کردن اسب چوبی» کم نمیکند. این نمایش در سطح اجرا، اثری حرفهای و پخته است که توانسته با انتخاب درست میزانسنها، کنترل ریتم صحنه و خلق لحظات پرشور و هماهنگ، مخاطب را درگیر کند. کارگردانی سینا رازانی با اتکا بر ریتمی تند و پویایی مدام، بهرهگیری هوشمندانه از طراحی صحنه ساده اما مؤثر و هدایت دقیق و منظم بازیگران، موفق به خلق لحظههایی میشود که هم جذاب و مفرحاند و هم از مرز ابتذال فاصله میگیرند. لحظههای کمیک نمایش اگرچه پرشمارند، اما کیفیتی محترمانه، حسابشده و انسانی دارند؛ نه بهقصد تمسخر، بلکه در خدمت روایت، شخصیتپردازی و حفظ انرژی کلی اجرا.
رازانی با پرهیز از شوخیهای سطحی، لودگی یا پرداختن به طنزهای مبتذل، توازن میان سرگرمی و سلیقهی مخاطب عام را بهخوبی حفظ میکند. این پرهیز آگاهانه، یکی از مهمترین امتیازهای نمایش در سطح اجرای عمومی است و باعث میشود مخاطب نهتنها بخندد، بلکه احساس کند مورداحترام قرارگرفته است.
در کنار کارگردانی، بازی بازیگران نیز نقشی تعیینکننده در موفقیت اجرا دارد. بهویژه توانایی آنان در حفظ ضرباهنگ صحنهها قابلتوجه و تحسینبرانگیز است. هر یک از بازیگران، نقش خود را با انرژی، خلاقیت و دقت ایفا میکنند و این هماهنگی گروهی سبب شده تا فضایی زنده، پرتحرک و منسجم بر صحنه حکمفرما باشد؛ فضایی که از همان دقایق آغازین، تماشاگر را درگیر خود میکند و تا پایان نمایش، با حفظ ضرباهنگ و جذابیت، او را با خود همراه نگه میدارد.
«رام کردن اسب چوبی» در مقام یک اجرای عمومی، کمدیای موفق و سرگرمکننده است؛ با اجرایی منسجم، شوخیهایی سنجیده و فضایی پویا؛ اما در مقام اقتباس از اثری مهم، باید پذیرفت که لایههای اجتماعی، روانشناختی و اخلاقی متن اصلی در اینجا تضعیفشدهاند. بااینحال همین میزان از وفاداری ساختاری و توانایی در بومیسازی، همراه با اجرای درست و جذاب، باعث میشود که نمایش همچنان ارزش دیدن داشته باشد، بهویژه برای مخاطبانی که با متن مرجع آشنا نیستند.
بهبیاندیگر، «رام کردن اسب چوبی» شاید نه یک اقتباس خلاقانه و مفسر، بلکه اقتباسی سرگرمکننده و باسلیقه است؛ چیزی که تئاتر امروز ما بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز دارد.