در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «بر زمین می‌زندش»

ما که پر از ثروت و غفلتیم!

نگاهی به نمایش «بر زمین می‌زندش»

ما که پر از ثروت و غفلتیم!

امید طاهری: بعد از اجرای درخشان «احتمالات» این‌بار علی شمس بر سینه زمان می‌کوبد و «بر زمین می‌زندش». نمایشی که حد پرش جسارت در اجرا، توانمندی، طراحی، استفاده از ماشینری، قدرت بازیگری و خیلی چیزهای دیگر را از این پس در تئاتر ایران صدها متر جلوتر می‌برد.

«بر زمین می‌زندش» نمایش حیرت‌انگیزی است، اما نه صرفا به دلیل طراحی و ساخت دکوری عظیم و کاربردی، بلکه به دلیل هارمونی و ارتباط پویا و ارگانیک میان تمام عناصر اجرا. ارجاع قدرت این نمایش، صرفا به دکور، تقلیل پیوست‌های درستی است که خلاقانه در هم تنیده شده‌اند و کل یکپارچه‌ای را به وجود آورده‌اند به نام «بر زمین می‌زندش».

نمایشی که به نیروی جاذبه دهن کجی می‌کند، به زمانه پرآشوب، به وضعیت، به شعارزدگی و مفهوم‌گریزی معاصر، به عقربه‌های شومی که گویا انسان مدعی فتح علم و تکنولوژی و ادراک را به آستانه یک ویرانی بزرگ نزدیک می‌کند.

ما ایستاده‌ایم در زمان، و زمانه بی آنکه حق اختیاری برایمان قائل باشد، بر سرمان آوار می‌شود و تماشا کردن و زنده ماندن، یا مردن، تنها کاری است که از انسان معاصر بر می‌آید.

تهی شدن بسیاری از دریافت‌ها و ادراکات ما از معنا، و ترکیدن بادکنک‌های معنابخش به زیست انسانی، چه رویکردی جز پست مدرنیسمی که علی شمس خصوصا در دو اجرای اخیرش به کار گرفته را می‌طلبد؟

«بر زمین می‌زندش» با سوال‌های هستی‌‌شناسانه، در این آشوب جهانی، به رشته‌های اصلی حیات متصل می‌شود و با ریشخند تاریخ، ادراک ما از زمان، مرزهای جغرافیایی و ابتذال فراگیر، حقارت بشر و زمین متورم از غرورش را در برابر وسعت جهان هستی، خرد و ناچیز نشان می‌دهد.

در بُعد معنایی، این مسیری است که کارگردان خلاق، پرشور و اندیشمند تئاتر این سال‌های ایران، از احتمالات، محکم‌تر از قبل شروع کرد و حالا در زمین زدن کمر زمان، پی گرفته است.

امروز بشر بر کدام قله فتح بایستد که زیر پایش به آسانی فرو ریختن هر آنچه فرو ریختنی است، ویران نشود؟ زندگی امروز کدام ارزش بزرگ علمی، اخلاقی، ایدئولوژیگ و تکنولوژیک و دموکراتیک را زخم ناخورده و فرو نریخته باقی گذاشته که رویکردهای پست مدرنیستی نتواند به آنها نزدیک شود و به ریشخند نگیردشان؟!

عشق و ادبیات، عشق و زبان؛ و در اینجا زبان پرشور و شعور فارسی، در میان همه گندیدنی‌ها، تاریخ گذشته‌ها، فاسد شده‌ها، تنها نیروی قابل اعتنایی است که هم در احتمالات و هم در این نمایش، بر مدار خود می‌گردند و حتی در شاعرانه‌ترین تعبیر نمایشِ «بر زمین می‌زندش » عامل و باعث گردش هستی‌اند.

علی شمس میراث بزرگ ایران زمین را، این مهمترین و بزرگترین ثروت ما ایرانیان، یعنی زبان فارسی و آنچه زیبایی، همچون شعر و شعور و نغمه‌های آهنگین از آن می‌روید را، مایه فخر و اعتبار می‌داند و این را چه در احتمالات و چه نمایش «بر زمین می‌زندش» در میان تمام فاش‌گویی‌ها و کج نمایی‌های زمانه، شاعرانه نشان می دهد.

اما چه باید کرد وقتی جهان سلطه طلب امروز، راهی غیر این را پیموده. راهی غیر عشق و شعر و شعور.

فاصله خیر و شر، زشتی و زیبایی، دروغ و حقیقت، در دنیای امروز بسیار به هم نزدیک شده. دیگر لازم نیست برای دیدن زشتی، به یک سو بنگرید و برای تماشای زیبایی به سویی دیگر. نگاه ما به هر سویی باشد، زشتی و زیبایی را در یک پیکر می‌توانیم مشاهده کنیم. ما از کنار دیوارهای زشت اطراف تئاتر شهر عبور می‌کنیم تا به معماری زیبای آن برسیم. همین مایی که به تازگی از یک جنگ بیرون آمده‌ایم. زندگی ما پر از ناهمگن‌هاست. پر از ناسازی. مایی که میراث‌دار زبانی شاعرانه و ریشه‌دار هستیم، نیشخند می‌زنیم به رئیس جمهوری که بادی به غبغب می‌اندازد و به تسلیحات و طیاره‌ها و ارتش‌اش می‌نازد و می‌گوید هیچ کس بهتر از آمریکا نیست؟! همین مایی که می‌توانیم سوار یک غزل حافظ شویم و کیلومترها بالاتر از ( B2 )  آمریکایی پرواز کنیم. همین مایی که حافظ نمی‌خوانیم. همین مایی که پر از ثروت و غفلتیم.

«بر زمین می‌زندش» نمایشی است استوار بر ستون‌هایی که بنایی یکپارچه را ساخته‌اند. اگر چه مخاطب ایرانی کمتر شانس این را داشته که در برابر چنین صحنه‌ای بنشیند اما آنچه درون این صحنه اجرا می‌شود، آنچه بدن‌های این اثر به نمایش می‌گذارند، آنچه می‌گویند، آنچه می‌کنند و آنچه محصول همجواری همه اینهاست، بسیار فراتر و پیشتر از ماشینری اثر حرکت می‌کند و هرگز این اجرا، در قامت یک اجرای صرفا تکنیکال متوقف نمی‌شود.

علی شمس و گروه توانمندش، لیست نشدن ث‌ها در تئاتر امروز ایران را کوچکتر می‌کنند و حالا دیگر اگر کسی بپرسد آیا می‌تواند در تئاتر، نمایشی را اجرا کرد که قانون جاذبه را نفی کند، می‌توانیم با اطمینان بگوییم: بله، می‌شود.