گفتوگو با نیما گودرزی کارگردان نمایش «مکبث نیهیلیسم»
اگر مکبثهای جهان، اهلی میشدند وضع دنیا متفاوت میشد

نیما گودرزی، کارگردان نمایش «مکبث نیهیلیسم» معتقد است اگر مکبثهای جهان، اهلی میشدند وضع دنیا متفاوت بود.
نمایش «مکبث نیهیلیسم» اقتباسی آزاد از تراژدی معروف شکسپیر و با نگاهی پستمدرن، به بررسی مفاهیمی چون نیهیلیسم، اگزیستانسیالیسم و بحران معنا در انسان معاصر میپردازد. این نمایش نوشته و کارگردانی نیما گودرزی است که پیش از این نمایشهایی همچون «سیاهان مالکوم ایکس را ذبح میکنند» و «ماراساد شاه لیر را شکار میکند» را به روی صحنه برده است. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم که آن را میخوانید:
از شکلگیری ایدهی اولیهی این نمایش بگویید، چرا به سراغ نمایشنامهی «مکبث» رفتید و این اثر را برای اجرا دستمایهی کار خود قرار دادید؟
من همیشه نمایشنامهی مکبث را خیلی دوست داشتم. تقریبا چهارده یا پانزده سالم بود که برای اولین بار این اثر درخشان را خواندم. تقریبا میتوانم بگویم تا قبل از بیست و یک سالگی چندین اجرای مختلف از آن را چه در ایران و چه خارج از ایران دیدم که اولین آن در سن شانزده سالگی من بود و همیشه احساس می کردم انگار خط اصلی آن در این اجراها فراموش شده و همه چیز به سمت و سوی دیگری رفته است. خلاصه همیشه به این مسئله فکر میکردم که چطور یک چنین آدمی که انقدر پاک است به این وضعیت دچار میشود؟ ولی هیچوقت جرات نداشتم به طرف آن بروم. ولی به این مسئله فکر میکردم که چطور میتوانم این اثر را طوری اجرا کنم که تاکنون اجرا نشده باشد. از همین رو اولین کاری که کردم برداشتی آزاد از آن بود. برای این منظور هم اول به این مسئله فکر کردم که اگر مکبث در دنیای کنونی و مخصوصا در جغرافیایی که ما در آن زندگی میکنیم یعنی خاورمیانه، زندگی میکرد، چگونه بود؟ در واقع این اولین خطی بود که من به آن فکر کردم، با این ایده جلو رفتم و این دراماتورژی را انجام دادم.
چرا میخواستید مکبث را از این زاویه ببینید چه فرقی میکرد مکبث در خاورمیانه بود؟
چون ما جایی زندگی میکنیم که هر روز به خاطر جریان نظام سرمایهداری که از بیرون یعنی از غرب به آن فشار میآورد دستخوش اتفاق جدید میشویم. مثلا امروز صبح شرایط یک گونه است و فردا به شکلی دیگر. انگار دچار یک بلاتکلیفی هستیم و هیچ چیز ثابتی وجود ندارد. میدانید که خاورمیانه بر روی نفت قرار دارد و اساسا به نظر میآید روی نفت بودن باعث میشود که دنیا و نظام سرمایهداری بخواهد آن را کنترل کند و همه چیز را برای خودش بخواهد. اینجا بود که میخواستم ببینم اگر مکبث من در خاور میانه قرار بگیرد وضعیتش با جهان کنونی چطور خواهد بود؟
خب چرا مکبث چرا سایر آثاری که تا کنون با این مضمون نوشته شدهاند نه؟
به خاطر اینکه مکبث اول از همه جزئی از مردم است و ما میبینیم از یک جایی به بعد آن قدرت و استیصال درونی است که او را در بر میگیرد و باعث میشود که مردم را فراموش کند. انگار یک آدمی است که همه چیز را برایش دیکته میکنند. اینکه باید چگونه باشد و چه کار کند. ضمن اینکه یک مسئلهای برای مکبث و لیدی مکبث وجود داد و آن این است آنها هیچوقت بچهدار نمیشوند و این مسئله در درون آنها بهعنوان یک عقدهی درونی باقی میماند و این عقده باعث میشود همه چیز را برای خودشان بخواهند. انگار بعد از این هیچ کس دیگری نباید زندگی کند و اینجاست که این بشر خطرناک میشود. این مکبث که من روی صحنه میبرم از آن جنس مکبث است. من با تمام احترامی که برای شکسپیر قائل هستم ولی میگویم شکسپیر مکبث را برای زمانهی خودش نوشته است. درست است که برای نوشتن آن عناصری مثل عدالت، شجاعت، شهامت، ایستادگی و پایداری را مد نظر قرار داده که اینها هیچکدام تاریخ مصرف ندارند و برای یک جغرافیای مشخص نیستند ولی معتقدم هر کدام از اینها نسبت به فرایند زمانه و جغرافیایی که ما در آن زندگی میکنیم متغییر هستند. حالا مکبث من مکبثی است که در خاورمیانه زندگی میکند و من او را طوری میبینم که دچار یک استیصال شده است. البته یک تغییراتی هم در آن ایجاد کردهام. مثلا جادوگر را به آن اضافه کردهام که عاشق مکبث است که او را به او تسلط دارد و باعث میشود مکبث از کنترل خارج شود. مکبث نمایش من کسی است که میخواهد با شمشیر حکومت کند و نمیتواند دوام بیاورد. توجه داشته باشید دین سراسر زیبایی، اندیشه و مهربانی است. ولی وقتی که به آنارشی میرسد تاثیر آن دقیقا مثل عملکرد تکفیریها میشود که همه چیز بیمعنا میشود و این خطرناک است.
پیشتر فرمودید مکبث و اساسا شخصیت مکبث در ظرف زمان و مکان نمیگنجد پس چرا آن را در خاورمیانه در نظر گرفتید صرفا به خاطر موقعیت ایدئولوژی و سیاسی که در این منطقه حاکم است؟
چون من در خاورمیانه زندگی میکنم و با تمام چالشهایی که در آن وجود دارد، آشنا هستم. مثلا در لحظاتی میبینم که همه چیز دستمایهی قدرتهای جهانی و نفوذ دیگران از بیرون میشود. از بیرون کسانی به خودشان اجازه میدهند برای خاورمیانه و مسائلی که در آن وجود داد تصمیم بگیرند. در نمایش، جادوگر نماد همان افرادی است که میخواهند برای همه تصمیم بگیرد و این مسئله در تمام اثر جاری است. از طرفی «لیدی مکبث» کاراکتری نازا است و چون نمیتواند به ذات این زایش را داشته باشد، میخواهد همه چیز را درون مکبث ببیند. انگار مکبث هم بچهی اوست هم شوهرش است و هم همان شهوت قدرتی است که آن را دوست دارد. در نهایت دچار یک استیصال کامل میشود و میخواهد برگردد. حتی در نمایش نشان میدهم که صداهایی را میشنود ولی انقدر غرق شده که دیگر راه برگشتی برای او وجود ندارد. ضمن اینکه من در این نمایش دراماتورژی انجام دادم و یک اقلیمی مثل کردستان را در نظر گرفتم که تمام زنها بر این مکبثی که قرار بود انسان بماند ولی نماند، شیون میکنند. این اتفاق در صحنهی آخر نمایش به اوج خودش میرسد تا جایی که میگویند: «کاش مکبث، مکبث میماند.»
جاهطلبی مهمترین بخشی است که میتواند جهان را از هم بپاشاند. اگر ما به آن چیزی که هستیم، راضی باشیم و به همان عناصری که خداوند برای انسان میچیند، راضی باشیم هرگز دچار چنین انحطاطی نمیشویم. نظام سرمایهداری دنبال آدمهایی میگردد که سریعتر به استیصال و پوچی برسند. نظام سرمایهداری به دنبال افرادی میگردد که برای روزمرگی خود حاضرند هر کاری بکنند. من در این نمایش از شازده کوچولو هم استفاده کردم که به روباه میگوید: «اهلی کردن یعنی چی؟» روباه میگوید: «یه چیزی هست که پاک فراموش شده» ولی اهلی نمیشود. چون اگر اهلی شود وضعیتش متفاوت میشود. مطمئن باشید اگر مکبثهایی که در جهان وجود دارند اهلی شوند وضعیت جهان متفاوت خواهد بود. توجه داشته باشید اگر به جای تمام کارخانههای اسلحهسازی در دنیا که میلیاردها دلار برایش هزینه میشود تا انسان را بکشد، میتوانیم آن را خرج زندگی درست بشر کنیم.
از نظر خودتان چقدر به اهدافی که در ذهن داشتید، رسیدید و توانستید آنها را برای مخاطب روی صحنه نمایش به تصویر بکشید؟
به هر حال این نمایش یک کار تجربی و کارگاهی است. تمام تلاش من بر این بود بتوانم آن چیزی که با جهان کنونی آمیختگی دارد را حفظ کنم و به روی صحنه بیاورم. از همین رو در حد توانم سعی کردم این اتفاق را ایجاد کنم و باید این را از مخاطبها بپرسیم که من را در این راه موفق یا نزدیک آن دیدهاند یا نه؟