در حال بارگذاری ...
...

برای مردی که «تنها» ماند!

برای مردی که «تنها» ماند!

  نصرالله قادری:  "ناصح کامکاری" هنرمندی شریف است. بوی "تئاتر" می‌دهد. "صداقت" دارد. صاحب "درد" است. ما ممکن است به هر دلیلی از کارش خرسند یا ناخرسند باشیم. اما او هنرمندی کار بلد است. اگر از ساحت نقد حرفه‌ای به کارش نگاه کنیم، مشخص خواهد شد که کارش را نیک آموخته است. مسأله‌اش تئاتر است. و نیک می‌داند که تئاتر در تمام جهان مترادف "فرهنگ" است. و ناگهان خبر می‌شویم که کارش تعطیل شده است. کاری که از قضا در این وانفسا "تئاتر" بود. صاحب این قلم هیچ قضاوتی در این مورد ندارد. اما با این همه به ضرس قاطع حکم می‌دهم که ترک کار از طرف بازیگر به هر دلیلی کاری غیر حرفه‌ای است. تئاتر یک کار جمعی است. اگر قرار شود به هر دلیلی در میانه کار بازیگری کار را ترک کند، کاری حرفه‌ای نکرده است. حرمت تئاتر، حرمت گروهی که گرد هم جمع شده‌اند و حرمت حرفه از هر عملی مهم‌تر است. از قضا من هم جناب کامکاری را خوب می‌شناسم و هم بازیگری که عامل تعطیلی کار شده است. بی تردید این دوست عزیز و دانشجوی سابق‌ام اخلاق حرفه‌ای را رعایت نکرده است. همه ما نیک می‌دانیم که اگر به هر دلیل با کارگردان به اختلاف برسیم مراجعی برای رسیدگی به مسأله وجود دارد. تئاتر هنر مردم است. تماشاگر انبوه تعیین تکلیف کننده نیست. بلکه تماشاگر کنش‌گر مهم است. از قضا این اثر ارزشمند تماشاگر کنش‌گر داشته است. و من وقتی خبر را شنیدم، گریستم، از بن جانم برای ناصح گریستم. برای تنهایی‌اش، برای حرمتی که شکسته شد، برای تئاتر در این روزگار، برای خودم، برای مخاطب و برای این عملی که هیچ توجیه حرفه‌ای و اخلاقی ندارد. چه باید کرد؟ فقط باید متاسف بود. همین. و به احترام زحمات گروه، هنرمندان شایسته این تئاتر و ناصح بزرگوار سر پا ایستاد و کلاه خود را از سر برداشت، همین!