نگاهی به نمایش «مرگ یزدگرد» به کارگردانی سهیل بابایی
شتابزدگی در اجرا
متن نمایش «مرگ یزدگرد» بر نشان دادن تناقض و چندگانگیهای شخصیت آسیابان و اعضای خانوادهاش تأکید دارد و صحنههایی که با نقشپذیری گوناگون این افراد و نقشدهی به آنان به صورت نمایش در نمایش اجرا میشوند، به چنین موضوعی اشاره دارند، که در اصل بازنمایی و بازخوردی کردن موضوع با افزودههای روانشناختی و جامعهشناختی مردم ایران در همان دوران است. دیالوگها تماماً در راستای ارائه روایت کامل حادثه و موقعیت مورد نظر است و شیوه بیان آنها هم در ترکیب خود جملات به صورت دادههای حسی، عاطفی و ذهنی، شکلدهی بیانی شده است.
حسن پارسایی
حتی در قراردادیترین و نامتعارفترین اجراها هم همه چیز همواره تحتالشعاع مضمون و محتوای نمایشنامه و متن اصلی است، زیرا اساساً وجاهت زیباییشناختی و منطق اجزای ترکیبی صحنه و کلیت نمایش برآیند دادهها و داشتههای تأویلآمیز متن است. ارزیابی صحت و سقم سبک و سیاق اجرای یک نمایش به حقیقتی بدیهی و اثبات شده برمیگردد: تماشاگر باید به این نتیجه برسد که اجرای مورد نظر بهترین یا یکی از شاخصترین شیوههای انتقال محتوا از طریق اجزای نشانهوار و تأویلآمیز صحنههاست که ضمن آن که محتوا را کاملاً به بیانی دراماتیک درمیآورد، به طور همزمان هم هرگز در ارتباط حسی و ذهنی تماشاگر وقفه و اختلالی ایجاد نمیکند.
در نمایش «مرگ یزدگرد» نوشته بهرام بیضایی و به کارگردانی سهیل بابایی، طراحی صحنه در همان آغاز، قراردادی بودن شیوه اجرا را آشکار میکند و نشان میدهد که رویکرد کارگردان به متن صرفاً بر اساس تأکید بر جنبه موضوعی و وجه روایی آن است و تاریخی و واقعی بودن موضوع نادیده گرفته شده، چون ترکیب کلی صحنه فوق با اندک تغییراتی تا آخر نمایش میماند و هیچ تصوری از زمان و مخصوصاً مکان به تماشاگر ارائه نمیدهد. فراموش نشود که مکان آسیاب تا حدی در شخصیتپردازی آسیابان دخیل است و از او جدا نیست. ضمناً این مکان چون جای کشته شدن یزدگرد به دست آسیابان است، در اصل یک نشانه تاریخی هم محسوب میشود و کهنه و قدیمی بودن و حتی مخروبگی نسبی آن عملاً حادثه کشته شدن یزدگرد در چنین مکانی را به طور نسبی تراژیک هم نشان میدهد. از این رو حذف آن به معنای آن است که بخشی از دادههای عینی مربوط به وضعیت زندگی پرسوناژها نادیده گرفته شده و در عمل واقعیت و تاریخ کمرنگ شده است. در حال حاضر جایگاههای کیوسکنمای بسته و محدودی که پیشخوانهایی هم دارند، جای جلوهنمایی و مانور حرکتی سرداران را گرفته و آنها را صرفاً همانند موبدانی محتسب و داورگونه مینمایاند. ضمناً آنها با این شاکله به شرکتکنندگان در مسابقات تلویزیونی هم که به نوبت حرف میزنند و پاسخ میدهند، بی شباهت نیستند.
نکته مهم دیگری را نباید فراموش کرد: نمایش خیلی ناگهانی، سریع و شتابزده آغاز، و مانع ارتباط اولیه تماشاگر با اجرا میشود. یعنی مهمترین نکته مربوط به شیوه آغاز نمایش نادیده گرفته میشود.
متن نمایش «مرگ یزدگرد» بر نشان دادن تناقض و چندگانگیهای شخصیت آسیابان و اعضای خانوادهاش تأکید دارد و صحنههایی که با نقشپذیری گوناگون این افراد و نقشدهی به آنان به صورت نمایش در نمایش اجرا میشوند، به چنین موضوعی اشاره دارند، که در اصل بازنمایی و بازخوردی کردن موضوع با افزودههای روانشناختی و جامعهشناختی مردم ایران در همان دوران است. دیالوگها تماماً در راستای ارائه روایت کامل حادثه و موقعیت مورد نظر است و شیوه بیان آنها هم در ترکیب خود جملات به صورت دادههای حسی، عاطفی و ذهنی، شکلدهی بیانی شده است: «انبار سینهام پر از کینه بود، اما من او را نکشتهام»، «او پیش از آمدن به این جا مرده بود»، «آنها در میان این طوفان طناب دار مرا میبافند»، «شمشیرهای آنان تشنه است و به خون من سیراب خواهد شد»، «نفرین به زیر و بالای روزگار»، «او از دوستان میگریزد نه از دشمنان»، «یاری یعنی چه ؟»، «او چون مرگ بر من فرود آمد و من او را کشتم»، «اگر پادشاه نباشی پادشاهکشی» و...
به رغم آن که نمایش، روایی و در آن شخصیتپردازی هم جزو لاینفک موضوع است و حتی متن آن فاصلهگذارانه نوشته نشده، اما به طور متناقضی با شاکلهای فاصلهگذارانه به اجرا درمیآید: اغلب صحنهها با میزانسن خطابی و رو به تماشاگران اجرا میشوند. این میزانسنهای تکراری و غلط، وجوه عینی، واقعگرایانه و حتی روایی نمایش را نقض کردهاند. نوارکشی و حایلبندی صحنه و نیز استفاده از تاب طنابی بلند برای در هوا تاب دادن پرسوناژها در وسط صحنه، همگی ترفندهایی بیربط و حتی انتزاعیاند که وجوه واقعگرایانه و تاریخی موضوع و نیز تصور از مکان را مخدوش کردهاند.
از لحاظ بازیگری حرکات اضافی در اجرا زیاد است. فقط بازی زن آسیابان به طور نسبی و تا حدودی قابل تأمل است. مرد آسیابان عملاً جوانتر از زنش به نظر میرسد و دختر هم بازیهای دو گانه متناوبی دارد. مخصوصاً تغییرات ناگهانی در لحن و شیوه بیان او زیاد است: این عارضهمندی به رغم مختل نشان دادن وضعیت روانی او، باز ساختگی به نظر میرسد و بیشتر به بازیهای تمرینی کارگاههای نمایشی، که در آنها گاهی میزان قابلیتهای بازیگر برای تغییر حالتهای ناگهانی و متناقض آزمایش میشود، شباهت دارد. طراحی صحنه انتزاعی، محدودکننده و یک سویه و موسیقی بسیار نامناسب و مزاحم است. فقط در جاهایی نور کاربری نمایشی پیدا کرده است. البته صحنه تاریکی هم وجود دارد که از هیچ کاربری دراماتیکی برخوردار نیست. میزانسنها اغلب تکراری و برمبنای ابتکارات بیدلیل شکلدهی شدهاند. نمایش «مرگ یزدگرد» به کارگردانی سهیل بابایی از نظر شیوه بیان هم شتابزده از کار درآمده، چون مضمون دیالوگها و محتوای متن گاهی گنگ و نارسا است.