گفت وگو با امین بهروزی نویسنده و کارگردان نمابش روزهای بی باران
نمایشی در باره تنهایی و عشق آدم ها

داستان این نمایش درباره پزشک جراحی است که مدتی است نامزدش ناپدید شده و در جستوجوی پیدا کردن اوست که در این گیرودار متوجه میشود دوست صمیمیاش هم درگیر یک بیماری بسیار سخت و مهلک مغزی شده است؛ به این ترتیب این دو ماجرا به نوعی در هم تنیده میشوند و داستان نمایش را پیش میبرند .نمایشی که به تنهایی جانکاه انسان مدرن و امروزی می پردازد که تلاش می کند این تنهایی و استیصال را در پشت صورتکی پنهان کنند. با امین بهروزی در باره اجرا و ساختار و تم نمایشش که قرار است به زودی با بازیگران گرجستانی در این کشور روی صحنه برود گفت وگویی انجام داده ایم.
امین بهروزی کارگردان جوان تئاتر دارای مدرک کارشناسی کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبا و عضو کانون نمایش نامه نویسان و مدرس دوره های مختلف نمایش نامه نویسی است. گستره سکوت ،آنتیکونه اما ....،شوفاژ نشین ها ، صدای بی دلیل باد، مواجهه ، برو گمشو عزیزم ، آوازهای سرزمین من ، ششمین نفر، مسافرخانه سعادت، تنها راه ممکن از جمله کارهای شاخص نویسندگی ،بازیگری و کارگردانی بهروزی محسوب می شوند . بهروزی این روزها نمایش"روزهای بی باران" را در سالن سایه روی صحنه اجرا می کند . نمایشی که سال قبل در بخش تازه های تئاتر ایران در سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر حضور داشت.. سجاد افشاریان، وحید آقاپور، نازنین احمدی و سوگل خلیق بازیگران نمایش روزهای بی باران هستند.داستان این نمایش درباره پزشک جراحی است که مدتی است نامزدش ناپدید شده و در جستوجوی پیدا کردن اوست که در این گیرودار متوجه میشود دوست صمیمیاش هم درگیر یک بیماری بسیار سخت و مهلک مغزی شده است؛ به این ترتیب این دو ماجرا به نوعی در هم تنیده میشوند و داستان نمایش را پیش میبرند .نمایشی که به تنهایی جانکاه انسان مدرن و امروزی می پردازد که تلاش می کند این تنهایی و استیصال را در پشت صورتکی پنهان کنند. با امین بهروزی در باره اجرا و ساختار و تم نمایشش که قرار است به زودی با بازیگران گرجستانی در این کشور روی صحنه برود گفت وگویی انجام داده ایم.
آیا نمایش روزهای بی باران را می توانیم یک اثر دلی و یا حدیث نفسی بدانیم؟
جزو کارگردان هایی نیستم که بخواهم هر نمایشی را روی صحنه اجرا کنم و در کارنامه کاریم هم کمتر به سراغ متن های خارجی رفته ام و بیشتر علاقه دارم متن نوشته های خودم را کارگردانی کنم . در باره حدیث نفس بودن روزهای بی باران هم نمی توانم با قطعیت روی این موضوع تاکید داشته باشم و من هیچگاه در چنین موقعیت هایی قرار نگرفته ام . اما بخش های از از قبیل احساساتم ، علائقم و افکارخود من به عنوان نویسنده در اجزا نمایش و شخصیت ها وجود دارد .برای من تئاتر اجرا کردن به صورت سفارشی محلی از اعراب ندارد .
به تعبیری با چهار شخصیت نمایش سمپاتی دارید؟
حتما این گونه است و خوب می شناختمشان.
در مورد انتخاب شغل شخصیتهای نمایش مثل دکتری ،چه رویکردی را دنبال می کردید؟
دوست داشتم شخصیت اصلی نمایش شغلی متفاوت از شغل های رایج در نمایش نامه از قبیل نویسندگی ، خوانندگی ، نقاش وغیره داشته باشد. موقعی که مهرداد شغلش پزشکی است با بیماری دوستش پویا روبه رو می شود و درگیری دوجانبه ای به عنوان پزشک و دوست در درونش به وجود می اید.تصورعمومی است که آدم های پزشک زندگی انکارد وبا نظم و ترتیبی دارند .درحالی که مهرداد نمایش ما اینطوری نیست وادم سر گشته ای است و حال و احول خوشی هم به لحاظ حسی ندارد. آدمی که رفاه مالی دارد .اما در درونش چیزی به لحاظ عاطفی گم کرده است.
در نوع بازی سجاد افشاریان در نقش پزشک کمتر احساسات و برون گرایی عاطفی بر خلاف شیدایی که نسبت به عشقش گمشده اش دارد دیده می شود. دلیل این تناقض رویکرد چیست؟
مهرداد آدم درون گرایی است و از سجاد افشاریان درخواست کردم که در بازیش برون ریزی عاطفی برجسته ای نداشته باشد و در جاهایی که الزام به دیده شدن حس عاطفی وجود دارد از آن استفاده شود و در اغلب اجراهایم کما و بیش چنین رویکردی دارم. در کلیت مخاطب تصور می کند که مهرداد آدم چندان رمانتیکی نیست. اما در جاهایی برون ریزی عاطفیش دیده می شود.
پوریا به لحاظ شخصیتی تفاوت های زیادی با مهرداد دارد؟
پوریا در موقعیت دشواری قرار می گیرد و ادم عاشقی است که خیلی به این عشقش پایبند است. پوریا آدمی است که از لحظه لحظه زندکی کردن و در کنار زنش بودن لذت می برد و دشواری انتخابش جای است که می داند اگرهرانتخابی داشته باشد چیزی را از دست می دهد .
عاشق زندگی کردن است اما به هر قیمتی مثل دچار فراموشی شدن آن را نمی پذیرد؟
پوریا معتقد است اگر دچار فراموشی شود وزنش وعلائقش را نشانسد زندگی بیهوده ای خواهد داشت وجراحی کردن را به همین دلیل نمی پذیرد.
ایا مهرداد با توجه به روایت داستان نمایش و حضورش در ابتدای نمایش روی صحنه دانای کل نمایش است؟
دانای کل نیست. بلکه شخصیتی است که داستان نمایش را روایت می کند ودوست داشتم چنین فضایی را در کارم تجربه کنم و انگاری او دارد برشی از زندگی خودش و آدم های دور و اطرافش را برای ما روایت می کند.
آیا نمایش روزهای بی باران مرثیه ای برتنهایی و استیصال انسان مدرن است؟
همینطور است و نمایشم در باره تنهایی ،عشق و راجع به جای خالی آدم ها است و فکرمی کنم روز به روز تنها وتنها تر می شویم.
رشد بی رویه تکنولوژی چقدر در تشدید این تنهایی موثر است؟
یک بخش قضیه به همین مسئله برمی گردد والبته مدرن بودن هم مزایای زیادی دارد و نمی شود با آن مخالفتی داشت . جهان در این دهه اخیر خیلی تغییر پیدا کرده و شاید در صد سال بعد تمام زندگی ها تک نفره باشد خبری ازخانواده در اجتماعات بشری نباشد واینکه بشر حاضر باشد برای معشوقش هر کاری انجام بدهد دیگر نمی شود در واقعیت به دنبالش گشت و می رود داخل کتاب ها .
آوا یکی از شخصیت های نمایش که از همسرش جدا شده زندگی در شهر را رها می کند و می رود در دل طبیعت تا تنهایش را درآنجا پرکند؟
قضیه این طور نبود که در حین نوشتن با رفتن آوا بخواهم معنا و مفهومی تولید کنم و شاید هم همینگونه باشد و طبیعت می تواندتنهایی های آوا را پر کند و در شرایطی زندگی می کنیم که انتخاب هایمان محدودترمان می کند و انتخاب هایمان به چگونه تنها ماندن خلاصه می شود .این تنهایی می تواند داخل یک آپارتمان لوکس دردل کلان شهر باشد وشاید این تنهایی در یک خانه دنج و خلوت روستایی باشد .
گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی