یادداشتی بر نمایش « روایت عاشقانه» به کارگردانی بابک دقیقی
روایتی نو از بدن و اشیا
بهنام حبیبی: "روایت عاشقانه" نمایشی است که با تأکید بر توانایی های بدن، و با نگرشی نو بر آن، در تالار قشقایی تئاتر شهر به روی صحنه رفت. این نوشته نگاهی است به جزئیات و اجرای این نمایش.
روایت عاشقانه، روایت عاشقانه های این سرزمین است، برشی از حماسه ایرانی در پاسداری از خانه خویش. تقابلی از دو فضای مخالف شاید جنسیتی، که با گذر از فاصله ها به هم می پیوندند، ولی این پیوند نه تا بطن جان، که تنها تا تماس تن ها به مثابه دو شیء پیش می رود و در ذات خود همچنان جدا از هم به چالش ادامه می دهند. این نگاه شیء وار به آدم ها در همین جا خلاصه نمی شود، به سراغ همه عناصر و اجزای روی صحنه می رود و آنها را نیز چون یک شیء ولی با حضوری دیگر، روی صحنه به بازی می گیرد.
روایت عاشقانه که اجرایی از نوع پروژه "بدن و اشیا" است، در نوع فضاسازی خود، فضایی سوررئالیستی-اساطیری از جنس ادبیات کهن ایران بر روی سِن می سازد. داستان در روایت سنجش دلاوری ها و از جان گذشتگی های مردان به ظاهر جنگاور، جوهر بیباکی و مردانگی آنان را در محک وزن کشی با لایه های پنهان مردانگی زنانه، به خوبی و شیوایی می کاود تا جایی که از جان مردان، ترس ها و لطافت های زنانه، و از بطن زنان، خشونت و سنگدلی های مردانه را به عریانی در دیدگان تماشاگرش می نشاند. نمایش، با حضور پررنگ اسب، حیوانی که از دیرباز یاری سودمند و وفادار در خانواده ایرانی بوده است، تأثیر و حضورش را تا حد مقایسه با انسان، شایسته می بیند و دشمنان مردم را نه دشمنان واقعی، که دشمنانی از جنس ترس و خیانت و شهوت در درون خود انسان ها می داند.
"روایت عاشقانه" از پرداختی حماسی-سوررئالیستی برخوردار است. کارگردان، صحنه را خوب می شناسد و از میزانسن های خوبی بهره می گیرد. آفرینش تابلوهای صحنه ای زیبا، امتیاز بزرگی برای او می آورد که حکایت از تجربه کارگردانی اش دارد. روش اجرایی نمایش در پرداخت آوانگاردش به توانایی های بدن، اگرچه "تئاتر بی چیز" یا "آزمایشگاهی گروتفسکی" را در ذهن تداعی می کند اما مقوله ای است شایسته پژوهش و کنکاش بیشتر. بی توجهی نمایش به صحنه، لباس، دکور، و اکسسوار، و حرکت تمسخرآمیزش در استفاده از لوازم و ابزار آشپزخانه برای ساخت لباس و دکور، و یا استفاده مضحک از تکه ای چوب به جای شمشیر، همگی بر اندیشه بدن گرایانه و شیء گرایانه این پروژه تأکید می کند که تلاش در هویت بخشی و برجسته سازی بیشتر بدن و شیء در مقایسه با بیان و حس نمایش دارد. این بی اعتنایی در انتخاب شیء و جنسیت اگرچه فرآیندی است کاملاً هدفمند از سوی کارگردان، اما به نظر، نمایش در پاسخگویی به علت آن درمی ماند و مخاطب بی هیچ دریافتی از این نوع انتخاب و شخصیت سازی ها، با پرسشی درباره نمایش روبرو می ماند که پاسخی برای آن نمی یابد.
"روایت عاشقانه" که پروژه ای از نوع "بدن و اشیا" ست، حرکتی است نوآورانه در شیوه ی نگرش به توانایی های اجرایی در تئاتر که اگرچه تلاش بسیار عوامل آن را در آفرینش اثری جذاب به نمایش می گذارد، ولی همچنان نیازمند بازنگری در شیوه های اجرایی و توجیه روش نوین خود می باشد.