در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با غلامرضا عربی،کارگردان نمایش «فصل بهارنارنج»

تئاتر چند قدم از روانشناسی جلوتر است

ایران تئاتر :نمایش «فصل بهارنارنج» را باید از مهم‌ترین و متفاوت‌ترین نمایش‌های سال جاری دانست که برای سومین‌بار و این‌بار در مجموعه تئاترشهر موفق شد روی صحنه برود.

ویژگی بارز و ارزنده این نمایش آنست که غلامرضا عربی در مقام کارگردان پس از 20 ماه تمرین سخت برای نخستین مرتبه توانسته بود در نمایشی از بازیگران نابینا استفاده و چیزی شبیه به معجزه را برابر چشمان شگفت‌زده تماشاگران اجرا بکند.

نمایش «فصل بهارنارنج» را باید از مهم‌ترین و متفاوت‌ترین نمایش‌های سال جاری دانست که برای سومین‌بار و این‌بار در مجموعه تئاترشهر موفق شد روی صحنه برود. ویژگی بارز و ارزنده این نمایش آنست که غلامرضا عربی در مقام کارگردان پس از 20 ماه تمرین سخت برای نخستین مرتبه توانسته بود در نمایشی از بازیگران نابینا استفاده و چیزی شبیه به معجزه را برابر چشمان شگفت‌زده تماشاگران اجرا بکند.«فصل بهارنارنج» ابتدا سال گذشته در فرهنگسرای بهمن و سپس در خانه نمایش اداره تئاتر اجرا شد و در نهایت به پلاتو اجرای تئاترشهر رسید. نویسندگی این نمایش را محمود ناظری بر عهده دارد و ایفای نقش‌ها بر عهده ندا سلیمانی، علی بلبلی، مریم دیهیم‌بخت، حجت‌الله سنگانه، بابک محمدزاده، محسن رستمی، حمیدرضا کیانی‌خواه و شیما شوری است. به بهانه سومین دور از اجراهای نمایش فصل بهارنارنج با غلامرضا عربی گفت‌وگو داشتیم.

 

چه شد که پس از اجراهای فرهنگسرای بهمن و خانه نمایش،«فصل بهارنارنج» را این‌بار در تئاترشهر اجرا کردید؟ تصمیم خودتان بود یا علت آن استقبال خوب از نمایش بود؟ یا فکر می‌کردید اجراهای پیشین نمایش کافی نبوده و باید بیش‌تر دیده بشود؟

اولین روزی که با گروه بازیگران درباره این نمایش گفت‌وگو کردیم، تصمیم گرفتیم آن را در بهترین سالن‌های دنیا اجرا بکنیم، یعنی قرار نبود ما متوقف بشویم. اجراهای اداره تئاتر، اجراهای خیلی خوبی بودند اما پیش از اداره تئاتر، در فرهنگسرای بهمن اجرا رفته بودیم که آن اجراها تمرینی برای اداره تئاتر بود و اجرای اداره تئاتر تمرینی برای تئاترشهر. وقتی اجراهای اداره تئاتر تمام شد، مطمئن بودم می‌توانیم در سالن باکیفیت‌تری این نمایش را اجرا بکنیم. از طرفی مخاطبان زیادی هنوز از اجرای نمایش ما بی‌اطلاع بودند. وقتی در تئاترشهر اجرا کردیم، به این نتیجه رسیدم نمایش ما هنوز مستعد دیده‌شدن است.

 

یعنی قرار است اجراها را ادامه بدهید؟

بله، ولی در سالنی که شرایط کیفی بهتری نسبت به مجموعه تئاترشهر داشته باشد، چون ما در موقعیتی هستیم که برای حرکت به سمت جلو نیاز به انرژی داریم، یعنی مخاطب خیلی مهم است. مخاطبی که به مجموعه تئاترشهر می‌آید با مخاطب سالن‌های دیگر فرق دارد. مخاطب تئاترشهر از زاویه هنری بزرگ‌تری نمایش را می‌بیند. چون بازیگران ما حالا با نفس مخاطب حرفه‌ای تئاترشهر آشنا شدند، برگشت به عقب کمی برای‌شان سخت است. به همین دلیل فکر می‌کنم اجرا در محدوده منطقه یازده یا مرکز شهر کافی است. اگر اتفاقی قرار است بیفتد، به نظرم باید مثلا در فرهنگسرای نیاوران اجرا برویم، چون با مخاطب متفاوت‌تری روبه‌روییم و در فضای دیگری اجرا می‌کنیم. در واقع ما هنوز به مقدار اجراهایی که رفته‌ایم قانع نیستیم. از ابتدا هم تصمیم گرفتیم در فستیوال‌های خارجی اجرا بکنیم. هنوز معتقدم این نمایش مستعد شرکت در فستیوال‌های خارجی است و اگر نتوانیم دکورمان را با این حجم و کیفیت به خارج از کشور ببریم، شک نکنید دکور را مینی‌مال خواهیم کرد و با یک متریال دیگر، طوری که در چمدان جا بشود، می‌بریم آنجا و از چمدان خارج و نمایش را اجرا می‌کنیم.

 

نظر خودِ بازیگران درباره ادامه اجراها چیست؟

تیم بازیگران هنوز پر از انرژی و انگیزه‌اند. هر شب وقتی نمایش تمام می‌شود و بچه‌ها لباس عوض می‌کنند، احساسی که از این هشت بازیگر نابینا در وجودم شکل می‌گیرد، وصف‌ناپذیر است. حس می‌کنم مشقت‌هایی که طی کردیم، نتیجه داده و انسان‌هایی با نمایش ما علاقه‌مند شدند تا امید جدیدی به زندگی‌شان وارد بکنند. انسان‌هایی علاقه‌مند شدند برای آینده‌شان طراحی جدید داشته باشند. شاید پیش از تماشای نمایش ما، این طراحی‌ها در زندگی‌شان کم‌رنگ بوده یا وجود نداشته اما وقتی نمایش تمام ‌می‌شود، حتی مجموعه عوامل اجرایی امید بهتری به زندگی پیدا کرده‌اند. آنها تلاش می‌کنند فردای بهتری داشته باشند، چون می‌بینند کسانی این نمایش را بازی می‌کنند که دچار عارضه بینایی‌اند اما چقدر امید دارند و باانگیزه‌اند. چقدر پرانرژی‌اند. این باعث می‌شود من به‌عنوان کارگردان یاد بگیرم اگر یک‌بار نمایشم رد شد، سراغ بار دوم بروم و اگر دوباره رد شد، بروم سراغ بار سوم. من از این بچه‌ها یاد گرفتم. بارها در تمرین‌ها بچه‌ها به دیوار برخورد کردند، زمین خوردند، آسیب دیدند و به محض اینکه دویدم دست‌شان را بگیرم، زودتر از من بلند شدند و گفتند طوری نیست، ادامه بدهیم. این عشق به ادامه‌دادن را تئاتر در آنها به وجود آورده. در تئاتر حرفه‌ای بازیگر درست سرِ تمرین نمی‌آید. تماس می‌گیریم و می‌پرسیم یک ربع از موعد تمرین گذشته، چرا نمی‌آیید؟ می‌گوید سرم کمی درد می‌کرد، نیامدم! اما در تمرین‌های فصل بهارنارنج وقتی می‌رفتم سر تمرین، هشت بازیگر منتظرم بودند. محسن رستمی ده تا بخیه روی سرش بود، ولی آمد تمرین بکند. از پله‌ها افتاده و زمین خورده بود. او را برده بودند اورژانس. سرش را بخیه زدند، بعد مستقیم آمد سر تمرین. این خارق‌العاده است، یا خانم ندا سلیمانی یک روز آمد سر تمرین با دست‌وپای بسته.گفت موتوری به من زد و فرار کرد.گفتم برو خانه، امروز تمرین نکن.گفت نه، می‌خواهم تمرین کنم. شوری درون این بازیگران وجود دارد که خیلی پیش‌تر استاد عباس جوانمرد به من گفتند «همه تئاتر این نیست که روی صحنه اجرا می‌کنیم. بخش عظیمی از تئاتر اینست که دور هم هستیم، با هم حرف می‌زنیم و زندگی می‌کنیم». وقتی دیدم بچه‌ها با هم این‌گونه رفتار و با مقوله تئاتر این‌طور برخورد می‌کنند، من هم به آینده امیدوار شدم و تمام تلاشم را کردم تا در تئاترشهر اجرا برویم اما فکر می‌کنم هنوز این نمایش مستعد دیده‌شدن در فضاهای بین‌المللی است. اگر این اتفاق بیفتد و شرایطش وجود داشته باشد، می‌توانیم همه را متحیر بکنیم، همان‌طور که تا حالا مخاطبان را شگفت‌زده کرده‌ایم. دکتر قطب‌الدین صادقی پس از اجرای ما،گفت شگفت‌زده شدم! سعید عالم‌زاده گفت چیزی را که دیدم باور نمی‌کنم. واقعیت اینست که خودم هم هنوز باور نمی‌کنم. هشت بازیگر نابینا پنجاه‌دقیقه روی صحنه دیالوگ می‌گویند. خانم مهرانه مهین‌ترابی پرسید شما چطور این همه دیالوگ را حفظ کردید؟!

 

از زمانی که جرقه تولید این نمایش زده شد تا الان که به تئاترشهر رسیدید، پس از این همه اجرا، آیا بازیگرها به تجربه، دانش یا تفکری از تئاتر رسیده‌اند که حالا در اجراها صاحب‌نظر باشند، اتود بزنند و در کارگردانی هم ایده و نظر بدهند؟

بله، من حتی در پروسه تمرین‌ها از بازیگران کمک می‌گرفتم و در مورد این‌که چه کاری باید کرد تا حرکت روی صحنه ساده‌تر شود با آنها حرف می‌زدم. میزانسن‌های ما میزانسن‌های خاصی بود. بازیگرها کم‌تر می‌توانستند درباره میزانسن‌ها نظر بدهند، برای این‌که اصلا نمایش رئال اجرا نمی‌کردیم. تکنیک‌هایی که برای اجرای نمایش انتخاب می‌کردیم، تکنیک‌های مدرنی بود و بچه‌ها چون اولین‌بارشان بود، با هیچ‌کدام از تکنیک‌ها آشنایی نداشتند اما در مورد بازیگری، خودشان پیشنهاد می‌دادند که «اگر این دیالوگ را اضافه بکنم خوب است یا من این دیالوگ را دوست ندارم، می‌توانم نگویم یا یک جایگزین برای آن پیدا کردم، این را بشنوید ببینید خوب است». این‌ها تعامل‌های حرفه‌ای بین یک گروه است. با این‌که ‌بچه‌ها دچار عارضه‌ی بینایی‌اند، حتی در مورد نور نظر می‌دادند و برای من قابل‌احترام بود. بچه‌ها با تمام حس‌شان بازی می‌کردند و برای‌شان خیلی مهم بود که می‌پرسیدند مثلا «وقتی روی صندلی نشسته‌ام، منطقه سمت راستم نور دارد؟» و من موظف بودم به اینها پاسخ بدهم. اینها مواردی است که اگر فکر کنید برای بچه‌های نابینا مهم نیست، به بیراهه رفته‌اید. در ریزترین مطالب اجرا بچه‌ها سعی می‌کردند نظر بدهند و این چیزی بود که من دوست داشتم. اگر کسی چیزی نمی‌گفت، به او می‌گفتم چرا نظری نمی‌دهی؟ اتفاق اصلی در نمایش ما، دور هم‌بودن بود. می‌خواستم یک دورهمی خوب داشته باشیم. حمید کیانی‌خواه،که در «فصل بهارنارنج» نقش «اصغرکوچیکه» را بازی می‌کرد، در سه ماه اول تمرین‌ها فقط یک یا دو بار صدایش را شنیدم اما در اجراهای تئاترشهر ببینید از وقتی وارد پلاتو می‌شویم تا زمانی که پلاتو را تحویل بدهیم،کسی که از همه بیش‌تر حرف می‌زند، حمید کیانی‌خواه است، چون او به یک زندگی گروهی تشویق شده و با گروه زندگی می‌کند. حتی حمید کیانی‌خواه طی این نمایش ازدواج کرد! او وارد اجتماعی شد که در آن نیازش را بیان کرد و به ازدواج تشویق شد. اینها تأثیرات تئاتری است که اساس آن بر پایه روانشناسی است. ندا سلیمانی،که دانشجوی فوق‌لیسانس روانشناسی است، در اجراهای اداره تئاتر در مصاحبه با یکی از شبکه‌های تلویزیونی دیالوگی گفت که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. انگار در طول زندگی‌ام لازم بود این دیالوگ را یاد بگیرم. از خانم سلیمانی پرسیدند «شما که روانشناسی خوانده‌اید، چه چیزی از تئاتر متوجه شدید؟» و او گفت «متوجه شدم تئاتر چند قدم از روانشناسی جلوتر است». وقتی فکر کردم، دیدم راست می‌گوید. چیزی که در روانشناسی به صورت تئوری تلاش می‌کنند به دست بیاورند، تئاتر آن را عملاً به شما می‌گوید. وقتی مساله‌ای وارد پروسه عملی می‌شود، تاثیراتش چندبرابر است. من هم معتقدم تئاتر چند قدم از روانشناسی جلوتر است، چون الان بزرگ‌ترین روانشناسان دنیا تلاش می‌کنند تاثیرات تئاتری و رفتاری روی مخاطب‌شان بگذارند، نه کلامی. اگر مخاطبی را می‌پذیرند، خودشان رفتارهایی را انجام می‌دهند که مخاطب از آن رفتارها بازخوردهایی را بردارد و خود را ترمیم یا اصلاح بکند.

 

در اجرای تئاترشهر، نمایش نسبت به اجرای اداره تئاتر تغیراتی در دکور داشته است. برای مثال پرده‌های دو طرف صحنه برداشته شده. غیر از این، آیا در طراحی نمایش، میزانس و شخصیت‌ها هم تغییراتی اعمال شده و این تغییرات به چه مبنایی بود؟

بله، در اجرای تئاترشهر تغییراتی داشتیم اما تغییرات کلی نبود، جزیی بود. پرده‌هایی که در اداره تئاتر نصب کردیم، به تناسبت سالنی بود که در اختیار داشتیم. شیوه چیدمان دکور و آکسسواری که در پلاتو تئاترشهر دیدید،کم‌تر شده یا تغییر کرده، و همه به تناسبت اجرایی است که می‌رویم و این بدیهی است. ما اگر در آینده برای اجرا به سالنی برویم که در  دکورمان نیاز به تغییرات داشته باشیم، این کار را انجام می‌دهیم اما در میزانسن‌ها تغییرات زیادی نداشتیم. چند قسمت بود که حس کردم نیاز داریم ضعف‌های‌مان را برطرف کنیم و تلاش کردیم این اتفاق بیفتد. یکی‌دو میزانسن کوچک را تغییر دادیم. اتفاق عمده در اجراهای جدید، در طراحی صحنه و کم‌شدن پرده‌های طرفین و پارچه سفید کفه‌ها بود که در این اجرا چون باید مدام دکور را باز و بسته می‌کردیم، آن را به حداقل رساندیم، به قدری که نیاز صحنه را برآورده بکند. این‌بار فقط از پرده‌های انتهای صحنه استفاده کردیم که فضای ماورایی به نمایش بدهد، یعنی بیرون و درون منزل. بیرون به مفهوم جایی که اصلا از آن اطلاع نداریم و در پاره‌‌ای قسمت‌های نمایش می‌بینید که با نور ماورای آبی فضایی ایجاد می‌کنیم و آن فضا، موقعیت مکانی دیگری است اما روی صحنه اتفاقات سوررئال دیگری داریم. مثلاً حمید در صحنه حضور دارد، ولی در اصل او وجود ندارد. ما او را به صورت خیلی عادی پشت سکوی خودش داریم و در دیالوگ انتهای نمایش او دیالوگ می‌گوید «من چطوری بگویم که اینجا نیستم؟ من در راه هستم». یکی از دلایلی که باعث جلب توجه مخاطب می‌شود که چرا کسی توجه‌ای به پسر پشت پنجره نمی‌کرد، این بود که اساساً کسی پشت پنجره نبود. ما برای این‌که آدم‌هایی را از موقعیت زمانی اجرا جدا بکنیم، از یک موسیقی رویایی استفاده کردیم، یعنی آدم‌هایی که متعلق به زمان حال نبودند، بلکه قرار بود وارد بشوند، بدون این‌که دست به نور بزنیم با یک موسیقی خیلی لطیف و رویایی به اندازه چند ثانیه آنها را وارد یک فضای رویایی می‌کردیم و وقتی خارج می‌شدند، دوباره به شرایط عادی زندگی امروز برمی‌گشتیم. تغییرات «فصل بهارنارنج» در همین حد بود.

 

گفت و گو از : احمدرضا حجارزاده




مطالب مرتبط

نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش
نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش

احمدرضا حجارزاده: شاهنامه فردوسی یکی از غنی‌ترین منابع اقتباس داستان‌های ایرانی در قالب هنرهای نمایشی است اما سینما و تئاتر ایران از این مخزن بی‌پایان داستان‌های حماسی، اسطوره و پهلوانی، ...

|

جشن روز جهانی نابینایان (عصای سفید) در تئاتر شهر برگزار شد

مدیرکل بهزیستی استان تهران: از گروه‌های تئاتری نابینا حمایت می‌کنیم
جشن روز جهانی نابینایان (عصای سفید) در تئاتر شهر برگزار شد

مدیرکل بهزیستی استان تهران: از گروه‌های تئاتری نابینا حمایت می‌کنیم

روز یکشنبه هم‌زمان با روز جهانی عصای سفید (بیست‌وسوم مهر)، مراسمی با حضور هنرمندان تئاتر و محمد نصیری، مدیرکل بهزیستی استان تهران در مجموعه تئاتر شهر برگزار شد.

|

نگاهی به نمایش «داش‌آکل به روایت نوچه کاکارستم» نوشته و کار حامد شیخی

باز هم قصه بگو...
نگاهی به نمایش «داش‌آکل به روایت نوچه کاکارستم» نوشته و کار حامد شیخی

باز هم قصه بگو...

احمدرضا حجارزاده: برخلاف هنر سینما، در هنر تئاتر به دلیل برخورداری از رشته وابسته‌ای به نام «ادبیات نمایشی»، کم‌تر کارگردانی به سراغ اقتباس ادبی از آثار داستانی ایران و جهان ...

|

نظرات کاربران