در حال بارگذاری ...
دلنوشته جواد اعرابی برای مرحوم جعفر والی

از مدرسه برنخاست هیچ اهل دلی

جواد اعرابی هنرمند و فعال صنفی عرصه تئاتر و رسانه دلنوشته ای در ستایش جعفر والی در اختیار ایران تئاتر گذاشت .

به گزارش ایران تئاتر این فعال حوزه صنفی در یادداشت خود آورده است:

خبر دیگر عادی شده است. بزرگی دیگر از خانواده هنر پرکشید و این بار قرعه فأل به نام جعفر والی زدند و البته یک شبه ماجرای بیمارستانی مانند عباس کیارستمی فضای حقیقی و فضاهای مجازی نشر یافت.

گرچه برای مردم مرگ هنرمند چیز غریبی است که حق هم اینست که غریب باشد، چون مرده آنست که نامش به نکویی نبرند،اگر تولد اتفاق نیافتد ، ولی مرگ اجتناب ناپذیر است و کاش مرگی باشد که زندگیست.
آنچه مرگ این عزیزان دیگران را می آزرد، نه مرگشان بلکه از رنجی است که کشیدند.

آیا چند بزرگداشت و اعطای مدرک درجه یک هنری چاره کار رنج درونی ایشان بوده است، یا حرفای نگفته که رخصت تبدیل شدن به هنر نمایش پیدا نکردند و تجربیات ایشان که در صحنه عمل به نسل های بعدی انتقال پیدا نکرد؟

سوال های بی پاسخ چشم اسفندیار نمایش ماست و کاسه دست ما خالی از تجربیات پیشینیان ، تنها خبر دانشکده ها و آموزشگاه هایی را می شنویم که تعدادشان به سرعت از تعداد صحنه های اجرا پیشی گرفته است .

از تلخی ها بگذریم و چند خاطره از جعفروالی بگویم:
تازه با دوستانی که دوره مان در هنرکده آناهیتا تمام شده بود، گروهی تشکیل داده بودیم و مجوز نمایش "نصف شب است دیگر دکترشوایتزر" را داشتیم و مهین اسکویی نیز یاورمان بود و روزی با جعفروالی به دیدن تمرین ما آمد و نکاتی را گفت که بسیار برای من آموزنده بود و یاد گرفتم متن خوب شرط لازم است ولی شرط کافی برای اجرا نیست.

بار دوم در مجمع عمومی خانه تاتر درسال ٨٤ بود که پس از سال ها از کانادا برگشته بود و در آنجا گروه تاتر بروکن انگلیش تیاتر را با مهاجرین کانادا راه اندازی کرده بود. در همان سال که مصادف با درگذشت مهین و مصطفی اسکویی بود، قرار شد نمایش در اعماق را با حضور او در خانه تاتر نمایشنامه خوانی کنیم .
در حین تمرینات به شدت با عنوان استادی که براش بکار می بردیم، مخالفت می کرد و می گفت نام من جعفر است و اگر برایتان سخت است جعفر بگویید، از فامیلم استفاده کنید.راست می گفت، چون در زمانه ای هستیم که استاد از هنرجو بیشتر است.

  در سال ٨٥ دبیردوره سوم جشن بازیگر بودم و قرار شد که شمع جشن را ایشان روشن کند، در همان دوره کوتاه همکاری چیزهایی از ادب و دانش آموختم که فهمیدم از مدرسه برنخاست هیچ اهل دلی.

دیدارها به تناوب ولی کوتاه ادامه داشت و لبخند شیرین جاودانه اش کماکان برلب بود تا جشن انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تاتر در سال ٩٥ که آخرین بزرگداشت او بود که پیشنهاد من بود و همکاران عزیز از آن استقبال کردند . لبخند شیرینش کماکان برلب بود ولی دیگر نمی توانستند رنج و غم اورا پوشش دهند.

فردا قرار است دیگر چه خبری بشنویم ، صحنه ها را خالی از وجود شان ببینیم و دستشان را بیرون از تابوت.
بزرگداشت ها یاد آوریست از کارهای انجام پذیرفته نه کارهای برزمین مانده!




مطالب مرتبط

آیین نکوداشت زنده‌یاد جعفر والی برگزار شد

در ستایش کسی که صحنه برایش مقدس بود
آیین نکوداشت زنده‌یاد جعفر والی برگزار شد

در ستایش کسی که صحنه برایش مقدس بود

ایرج راد در آیین نکوداشت هنرمند فقید جعفر والی بازیگر و کارگردان پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون گفت زنده‌یاد والی در تمام زمینه‌ها عاشق تئاتر بود و همه نیز او را دوست داشتند. او فعالیت‌های زیادی را به انجام رساند و خصوصیات بسیار خاصی داشت که ازجمله آن‌ها ریزبینی، دقت، ...

|

نظرات کاربران