در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «آوازقو»

عصاره بازیگری ایران برروی صحنه

ایران تئاتر- جواد اعرابی: نمایش «آوازقو» نوشته آنتوان چخوف به کارگردانی پریزاد سیف و بازی سعید پورصمیمی به صحنه می‌رود. متن حاضر نگاهی به ویژگی های این اثر نمایشی است.

کمتر اتفاق می افتد که این روزها و شایدم این سال ها برروی صحنه ها شاهد بازیگرانی باشیم که نقش آفرین باشند و دقت و نظر و زمان لازم را برای بازی بگذارند و سابقه درخشان آنها همچنان در ایفای نقش ها تلالو پیدا کند. زمانه ای است که بسیاری از بازیگرانی که روزگاری نام شان بخاطر بازی های تاثیرگذارشان در یاد مخاطبین نقش بسته بود، امروز به بهانه آشنای گذران زندگی تنها براساس تجربه قبول متن می کنند، بی آنکه زمان لازم برای گشودن افق های تازه ای در نقش آفرینی داشته باشند. اینکه بازیگری همچنان ارزش معنوی کارش را حفظ کند و علیرغم تجربه و دانش بسیار به آن پایبند باشد، حکم کیمیا را دارد. این اتفاق کمیاب با حضور سعید پورصمیمی هنرمند توانا و بی ادعا افتاده است.
کمتر اتفاق می افتد که اثری از آنتوان چخوف برروی صحنه برود و درست همان چیزی باشد که در تصور مخاطب با خوانش اثر در ذهنش نقش بسته باشد. این سادگی و زلال بودن آثار چخوف است که ممکن است وسوسه اجرای نمایش را در جان کارگردان بیاندازد و وقتی از سر ذوق پا در این برکه زیبا می گذارد، ناگهان با دریایی ژرف روبرو می شود که میزان بالای شفافیت در داستان گویی و دیالوگ هاعدم تشخیص این ژرفنا را سبب می گردد. این پزشک نازنین و با احساس با دید کالبد شکافانه روحی و جسمی به شخصیت های خود نگاه می کرده است، پس حقیقت و واقعیت و طبیعت و رویا پردازی و... توامان در کار او دیده می شود و آواز قو از همین اتفاق های کمیاب اجرایی چخوف است.
آوازقو از نظر چخوف اتودی برای اجراست که با همفکری و تشریک مساعی بازیگر و کارگردان تبدیل به یک نمایش تمام عیار می شود. شخصیت بازیگر نمایش آواز قو که در 68 سالگی خود به سر می برد، خسته از تکرار نقش هایی است که عمری بر صحنه بازی کرده است. در آخرین اجرای عمرش بخاطر مستی بسیار در اتاق گریم خوابش برده و نمایش نیز بدون او اجرا می شود و وقتی کمی هشیار می شود و برروی صحنه خالی می آید، تازه بیشتر پوچی گریبانش را می گیرد به واگویه هایی از دوران بازیگریش می گوید که نه شوقی در او ایجاد می کند و نه اثری برمخاطب دارد.
سعید پورصمیمی بازیگر نقش هنرپیشه کهنه کار این نمایش که پیشینه پرباری توشه راهش هست بدون آنکه غرق افسردگی نقش شود، با تمرکز و با ذهنی فعال و هشیار باشخصیت نمایش همدلی و همدری می کند و همراه باضرباهنگ ها رفتاری و سکوت های تاثیرگذارمعنای جملات را در جان مخاطب می نشاند و از دام جملات ساده و راحت چخوف می گریزد و مفهوم را آزاد می کند. همان ویژگی چخوف که بسیاری را اسیر خودش کرده است. در جریان بازی بارها مخاطب نگران می شود که الان ممکن است که اتفاقی برای بازیگربرروی صحنه بیافتد ولی هیچ اتفاقی به غیراز آن چیزی که قرارداد نمایش هست، نمی افتد و این از تمرین و تمرکز و درک بالای بازیگری است که برای تماشاچی یک کار تمرین شده نیست و فکر می کند هم اکنون این اتفاق در لحظه دارد به وقوع می پیوندد.
ویژگی های کارگردانی
1-    قبول بازی در این نمایش از طرف سعید پورصمیمی که بسیار در انتخاب و قبول کار سخت گیر است.
2-    طراحی صحنه برمبنای این گفته مشهور چخوف است که اگر در پرده اول تفنگی برروی دیواراست، حتما " در پرده دوم بایستی شلیک شود، به همون اختصار و ایجاز طراحی شده است و انتخاب سالن قاب صحنه ای برای اجرا یک انتخاب درست است.
3-    انتخاب نور تخت که خیلی به ندرت تغییری می کرد و استفاده کم از صدا و افکت نشانه اینست که کارگردان هم ضرورت و موقعیت شخصیت اصلی نمایش را شناخته است و هم اینکه هیچ چیزی نباید تماشاچی را ازبازی بازیگری که خطابه نمی خواند و از معدود بازیگرانیست که نقش آفرینی می کند، محروم کند.
4-    توسعه متن و اضافه کردن بخش هایی از نمایشنامه های چخوف در کنار مونولوگ های شکسپیر که در متن اصلی است و همچنین تبدیل سوفلور که هم سن شخصیت بازیگر نمایش است، به یک سوفلور زن و جوان که بتواند با فرازهایی از نمایش دایی وانیا، از ورود تازگی ها در تاتر بگوید، تا سوفلور از نقش یک مزاحم در خلاقیت بازیگر تبدیل به یک کارگردان با افکاری نو شود.

امید است که اراده ویژه ای از مسئولین تئاتر کشور جهت تولید نمایش هایی با هنرمندان بزرگی چون سعید پورصمیمی هرساله به وجود آید که خود بزرگ ترین آکادمی برای نسل مشتاق امروز است.

 

 




نظرات کاربران