در حال بارگذاری ...
...

یادداشتی درباره نمایش «قلندرو» به کارگردانی امیرعلی ابراهیمی

در انتظار چیزی نبودن

یادداشتی درباره نمایش «قلندرو» به کارگردانی امیرعلی ابراهیمی

در انتظار چیزی نبودن

احمدرضا حجارزاده: وقتی درباره‌ تئاتر حرفه‌‌ای حرف می‌زنیم، کاملاً پیداست که تمام ابعاد و مشخصه‌های استاندارد یک اثر نمایشی را در نظر داریم؛ یعنی هر آنچه بر کیفیت دیداری و شنیداری تئاتر تأثیرگذار باشد تا بیننده علاوه بر دریافت پیام اثر، از شکل اجرایی آن و عناصر دقیق و بی‌نقص نمایش لذت ببرد، ولی اگر ‌ بخش‌های مختلف اجرا با ضعف و مشکل روبه‌رو باشند، تماشاگر با چه پدیده‌ای به جای نمایش روی صحنه برخورد می‌کند؟ طبیعتاً اثری ناگویا که شاید عوامل آن در آغاز با هدف اجرای یک تئاتر حرفه‌ای دست به تمرین و تولید زده‌اند اما به دلیل برخوردار نبودن از شناخت و تجربه‌ کافی، به شکل‌گیری اثری بی‌بهره از اجزای هنرهای نمایشی رسیده‌اند.

این اتفاقی است که کم‌وبیش در نمایش «قَلندَرو» به کارگردانی امیرعلی ابراهیمی افتاده تا مخاطب به مدت یک ساعت، تماشاگرِ حرکات نامفهوم گروهی از بازیگران جوان و کم‌تجربه باشد و هم‌زمان از شنیدنِ مونولوگی بلند با صدا و بیانی نه‌چندان قوی عذاب بکشد. شاهد این ادعا، برخی تماشاگران بودند که در شبی که به تماشای این اثر نشستم، هنوز ده دقیقه از آغاز نمایش نگذشته، تکلیف خود را با آنچه روی صحنه اجرا می‌شود، روشن کردند و هر چند دقیقه یک‌بار به صفحه‌ ساعت یا گوشی تلفن‌شان نگاه می‌کردند و با بی‌حوصلگی، پایانِ نمایش را انتظار می‌کشیدند.

جای پرسش است که «قَلندَرو» دقیقاً درباره‌ کدام معضل و مسئله‌ انسان امروز حرف می‌زند؟! جنگ، زندگی شهری، عشق، خانه، بلایای طبیعی مانند سیل یا مسائل ماورایی و فراطبیعی مثل زندگی یک پروانه؟! یا شاید ملغمه‌ای است از همه‌ی این موارد که چون با بی‌تأملی درهم‌آمیخته شده‌اند، تماشاگر توانِ تشخیص معنا و مفهوم نمایش را ندارد. «قلندرو» گویا قرار بوده روایتی دیگرگون باشد از بحران جنگ ـ در بُعد کلی آن ـ ولی نویسندگانش (علی محمدنژاد و هانیه بهاری) از آغاز به دام همان کلیشه‌های بارها تکرارشده افتاده‌اند و تصورشان از جنگ را با لهجه‌ تیپیکال یک مرد جنوبی و با بیگانه‌ترین و سطحی‌ترین جمله‌های ممکن روایت کرده‌اند. از این نظر با تاسف می‌شود گفت که نمایش‌نامه‌ «قلندرو» از ارزش ادبی تهی است که مخاطب به بیانِ یک‌نفسِ مونولوگی که به شکل زنده و از پشت سر می‌شنود، گوش بدهد و از جمله‌های متن لذت برده یا دست‌کم از آن طریق، پی به مفهومِ حرکات بازیگران روی صحنه ببرد. به همین دلیل، تماشاگر، پس از چند دقیقه‌ ابتدایی کار، گرچه صدای راوی را می‌شنود اما دیگر به مفهوم جمله‌ها گوش نمی‌دهد.

                                             

به‌راستی بهتر نبود اگر نویسندگان و کارگردان، آن تک‌گویی بلند را در دهان بازیگران اصلی می‌گذاشتند تا هم تماشاگر از رگبار جمله‌های شعاری گوینده‌ غایب در امان باشد، هم به درک درستی از قصه‌ نمایش ـ اگر با اغماض و با توجه به تلاش صادقانه کارگردان و بازیگران نمایش، قصه‌ای برای آن قائل باشیم ـ برسد؟ همین وضعیت را مقایسه کنید برای مثال با نمایش دیگری به نام «تن‌سایه» که چندی پیش با موضوع جنگ در سالن سپند اجرا شد و بازیگران خوب آن در اجرایی به‌یادماندنی، با مونولوگ‌های کوتاه و جذاب‌شان روایتی شنیدنی و تأثیرگذار از جنگ ارائه دادند.

در «قلندرو»، اجراگران نقش‌های بی‌نام‌ونشان، بی‌آنکه تلاشی برای انتقال مفهوم حرکات‌شان به بیننده کنند، یک ساعت تمام با حالتی پانتومیم‌وار به اجرای حرکاتی سرگرم‌اند که شاید تنها خودشان معنای آن‌ها را می‌دانند، گیرم هر ده دقیقه یک‌بار به‌نوبت جمله‌ مشترک «نه من منتظر چیزی‌ام، نه چیزی منتظر من» را تکرار کنند و بر کف سالن از هوش بروند؛ یا دو پرسش «تا حالا مردمِ بعد از جنگ رو دیدی؟» و «تا حالا مردمِ بعد از جنگ بودی؟» را به زبان بیاورند. لابد آن‌ها نمی‌دانند که تماشاگر بی‌صبرانه منتظر پایان نمایش است؛ نمایشی همراه ملال که بیش‌تر به تلاش یک گروه جوان برای اولین تجربه‌ تئاتر خود شباهت دارد تا یک تئاتر حرفه‌ای در یک سالن مناسب برای اجرا.

اینجا مخاطب بیشتر با یک «پیشانمایش» روبه‌روست که متأسفانه تا پایان اجرا، هرگز «نمایش» آغاز نمی‌شود و درنهایت او مجبور است با دست‌های خالی و علامت تعجبی بزرگ در ذهنش ، سالن را ترک کند. شاید اگر نویسندگان متن به جای پراکنده‌گویی‌های نامنسجم، داستان یکدست و سرراستی برای اجرا می‌نوشتند و کارگردان به جای شیوه‌ پانتومیم و کاربرد بازیگر و بدنش، روایت خطی و روشن و واضحی را در نظر می‌گرفت و بازیگران بر ظرافت حرکات‌شان روی صحنه، دقت و کنترل بیش‌تر و بهتری داشتند، اینک با اثری مواجه بودیم که دست‌کم یک‌بار ارزشِ دیدن داشت، ولی آنچه اکنون روی صحنه می‌رود، حاکی از آن است که گروه اجرایی، یا به درک درستی از متن و اجرای آن نرسیده‌اند، یا به‌قدر کفایت تئاتر خوب ندیده‌اند که بدانند یک اثر حرفه‌ای باید دارای استانداردها و شاخصه‌هایی باشد تا موجب ناامیدی تماشاگر از این هنر ارزشمند و تأثیرگذار نشود.