در حال بارگذاری ...
...

نقدی بر نمایش «شجاع» کار امیرسینا جوادی

آخرین شب اعدامی

نقدی بر نمایش «شجاع» کار امیرسینا جوادی

آخرین شب اعدامی

رضا آشفته: نمایش «شجاع» نوشته هال ورثی هال و رابرت مدل مس با ترجمه سیدمحمود علوی مقدم و کار امیرسینا جوادی که در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفته، اجرایی تک‌پرده‌ای درباره شب آخر یک اعدامی است که در آن شجاعت، منزلت و فضیلت او به چشم خواهد آمد و این‌گونه نمایش به دنبال انتقاد از اعدام برای هر نوع جرم و جنایتی است. این نمایش در آمریکا می‌گذرد و در آنجا در بسیاری از ایالت‌هایش هنوز حکم اعدام شکل کاربردی دارد؛ با آن‌که با آن مخالفت‌هایی نیز می‌شود.
نمایش در دفتر یک رئیس زندان می‌گذرد و دقیقاً دقایق پیش از اعدام را برای‌مان تصویر و القا می‌کند. رئیس زندان و کشیش درباره یک مرد جوان محکوم به اعدام صحبت می‌کنند که هر یک به گونه‌ای با اعدام این مرد مخالف هستند چون بنا بر گفته‌های آنان مرد از فضیلت اخلاقی و عدالت اجتماعی برخوردار است. رئیس زندان بر این باور است که مرد جوان باید یهودی باشد چون در میان باورمندان این قوم در موقعیت‌های سخت، آنان برای محافظت از خانواده و عزیزان خود پنهان‌کاری می‌کنند و حقایق را آن‌گونه که باید، آشکار نمی‌کنند. چنانچه در حال حاضر هیچ نام و نشانی از خانواده این مرد جوان نیست و انگار او با یک نام مستعار و سرهم کردن یک داستان خیالی دارد خود را از یک واقعیت دور می‌کند. با آن‌که چهار هزار نفر از سراسر دنیا با خواندن داستان زندگی این جوان مدعی هستند که با او نسبتی دارند؛ برخی او را برادر، برخی پدر و برخی دیگر مرد جوان را همسر خود خطاب کرده‌اند اما این مرد همه این‌ها را انکار می‌کند چون مدعی است که هیچ خانواده‌ای ندارد.                                                                                                                         

مرد جوان قتل انجام داده و با اعتراف به قتل، خود را به پلیس معرفی کرده و به دنبال مجازات است. به‌ظاهر مرد هیچ اعتقاد مذهبی ندارد اما بر این باور است چون باید مجازات شود، بهتر است که در اختیار پلیس و دادگاه باشد و آنان هر حکمی را بدهند، پذیرا خواهد بود و اینک تن به اعدام سپرده است؛ اما ناگهان فرماندار به رئیس زندان زنگ می‌زند و دستور می‌دهد که حکم برای دقایقی لغو شود چون دختر جوانی مدعی است که مرد جوان برادر اوست و باید پیش از اجرای حکم همدیگر را ببینند؛

                                                                                                                       
رئیس زندان می‌پذیرد با این شرط که اگر مرد جوان برادر آن دختر نبود زودتر ملاقات را برهم زند و اتاق را ترک کند. آن‌ها دوازده سال اختلاف سنی دارند و ده سال است که همدیگر را ندیده‌اند و چون مادر پیرشان مریض است؛ این دیدار و شناسایی به دختر واگذار شده. دختر نشانه‌هایی از برادر را با خود به این ملاقات آورده است؛ مثل شاعر بودن و بازیگر بودن برادر گمشده‌اش، اما مرد جوان همچنان این ادعای دختر را انکار می‌کند و یک داستان دیگر برای شادی آن مادر سر هم می‌کند: «او برادر جوزفین پاریس را در کانادا و در زمان جنگ با فرانسوی‌ها دیده است که نامش جوزف آنتونی پاریس است که در مقابله با دشمن کشته شده اما چون سرباز وظیفه بوده انگار برای او مراسم و تشریفاتی برگزار نشده است»
مرد جوان تنها دارایی‌اش برای تعریف کردن آن داستان برای روزنامه‌نگاران را به دختر هدیه می‌کند و از او می‌خواهد که اتاق را ترک کند اما خواندن شعر شب‌به‌خیر یک نشانه مشترک بین آن دو است پیش از پا نهادن به لحظات اعدام و خداحافظی...
نمایش احساسات‌برانگیز است اما اجرا‌گران تا حد زیادی سعی کرده‌اند که جلوی این احساسات را بگیرند و بیشتر به روابط، ماجراها و گفته‌ها برای یک ارتباط عقلانی‌تر بسنده کنند و شاید این تا حدی مانع از ایجاد همذات‌پنداری با شخصیت‌ مرد جوان می‌شود و این‌گونه عقلانیت بر کلیت اجرا سیطره می‌یابد و شاید منطق حکم می‌کند که هر تماشاگری به اعدام فکر کند چنان‌که کشیش نیز می‌گوید: «اعدام جانی‌ترین افراد نیز خوشایند نیست» و اظهار امیدواری می‌کند که هرچه زودتر حکم اعدام برداشته شود و شاید این آرزو پایان‌بخش این تک‌پرده‌ای باشد. چنانچه در ارسال آن چهار هزار نامه، همدردی با مجرم و اعدامی صورت گرفته و همه خواهان هم‌خانواده بودن با او هستند و انگار در این تقصیرکاری نوعی بی‌گناهی موج می‌زند و انسان جایزالخطا درمییابد که با همه عمد و گناه شاید سهوی در انجام قتل بوده باشد و این‌گونه باید تخفیفی در انجام حکم اعدام داده شود. البته در قصاص بخشش از سوی اولیای دم وجود دارد که این مربوط به کشورهای مسلمان است و...

                                                                                                                         
به‌هرتقدیر، بازیگران بر آن هستند که با اندوه و با برهم‌ریختگی پنهان بازی را محدود به حرکات و سکناتی کنند که در آنجا جملات ضمن برجسته شدن، گویای مطلبی باشد. مطلبی که می‌خواهد ما را متوجه یک انسان کند که حالا به هر دلیلی از میان ما حذف شود به‌قاعده اینکه خودش نیز دیگری را حذف کرده و این همان عدالتی است که باید برای این جرم در نظر گرفته شود اما منطق جایگزین دیگری را هم در نظر می‌گیرد که آن حکم ابد است و خاطی می‌تواند تا پایان عمر در زندان، روزگارش را سپری کند اما همچنان زنده و در میان ماست.
نمایش کوتاه و کم‌خرج است و شاید هم دلیلی برای هزینه‌بر شدن آن نباشد و ما می‌بینیم با نصب یک پنجره در انتهای صحنه و وجود یک میز و پنج صندلی در میان صحنه با تابش یک نور تخت و سه در، در طرفین، همه‌چیز مهیای یک اتاق رئیس زندان است که در آمد‌و‌شد آدم‌ها وضعیت به‌خوبی نمایان می‌شود. شاید بازیگران از امیر غفارمنش و مهشید جوادی گرفته تا محمود موسوی، علیرضا آژیده و مهدی حسن‌پور همچنان می‌توانستند بنا بر احساسات یا همسویی احساسات با منطق به‌گونه‌ای بر ارتباط بهتر با تماشاگر بیفزاید و ما قابلیت‌های بهتری از بازی آنان را تماشا می‌کردیم. شاید نمودار و نشانگان دیگری در رفتارها و بازی‌ها می‌توانست سطح اجرا را بر ما معلوم‌تر و آشکارتر سازد از آنچه به قاعده کمترین‌ها ملحوظ شده است و همین برای لحظاتی مانع از هم‌سویی با اجرا شده و گفته‌ها تقریباً یکنواخت و خسته‌کننده ادا می‌شود چون فراز و نشیبی آن‌چنان در نمایش دیده نمی‌شود یا تصاویر شگفتی در آن لحاظ نشده است؛ بنابراین میزانسن‌ها کم‌تحرک و گاهی کم‌مایه به نظر می‌رسد و همین عاملی برای رعایت نشدن سر ضرب‌ها و ضرباهنگ درست است که در نهایت اجرا را در اتکای به متن پیش می‌برد و فراتر از آن در مقام یک اجرای جذاب، مجزا و دل‌نشین پیش نمی‌رود.
درکل دیدن «شجاع» برای هر جامعه پیشرویی نیاز است و مخاطبان خواهان حقیقت، نیازمند مواجهه با چنین موقعیت‌های حساس و تفکر برانگیزی هستند و اعدام، یکی از مسائل حقوقی پابرجا در تمام کشورهاست که به‌گونه‌ای ما را دچار تفکر خواهد کرد که در زمانه اکنون چگونه باید با تدبیر و تصمیم راستین جامعه را در چنین نقطه حساسی هدایت کرد. نمایش «شجاع» بی‌آنکه حکمی در رد شدن اعدام بدهد اما منطقاً نسبت به اعدام دل خوشی ندارد و این پایانی متفکرانه است.