گفتوگو با بازیگر نمایش «عددهای نشده»
رویا بختیاری: نمایشنامه را که خواندم، از متن و شیوه کارگردانی ترسیدم!
رویا بختیاری، بازیگر نمایش «عددهای نشده» با بیان اینکه بازیگر باید طوری بازی کند که همه تماشاگران نقش او را به یاد داشته باشند می گوید نمایشنامه «عددهای نشده» را که خوانده، از متن و شیوه کارگردانی آن دچار ترس شده است.
احمدرضا حجارزاده: رویا بختیاری، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون این روزها با نمایش «عددهای نشده» به نویسندگی محمد میرعلیاکبری و کارگردانی حسین کشفی روی صحنه است.
نمایشهای «صلیب سفید»، «نشانهها»، «من خیال تو نیستم»، «فاوست» و «پنگوئنهای افسرده» برخی از تئاترهایی هستند که بختیاری در آنها به ایفای نقش پرداخته است.
به بهانه حضور این هنرمند در نمایش «عددهای نشده» با او به گفتوگو نشستیم.
با توجه به اینکه چند سالی از فضای تئاتر دور بودید، حضورتان در نمایش «عددهای نشده» چگونه اتفاق افتاد؟ پیش از این نمایش، در چه کاری بازی داشتید؟
میتوانم بگویم من و تمام همکارانی که با هم کار تئاتر را شروع کرده بودیم، از حدود دو سال پیش بنا به رخی دلایل و شرایطی که برای همه اصناف و حرفهها به وجود آمده، روی صحنه نبودیم. البته در این مدت نمایشنامهخوانیهایی داشتم. در این دو سال، آخرین اجرای صحنهای من، نمایش «صلیب سفید» در اسفند سال ۱۴۰۰ بود. قبل از آن هم در نمایش «پنگوئنهای افسرده» به نویسندگی و کارگردانی محمد میرعلیاکبری بازی داشتم. به نظرم طی این مدت همه ما در بخش حرفهای تئاتر، افت کار داشتیم.
همانطور که اشاره کردید، قبلاً در نمایش «پنگوئنهای افسرده» با آقای میرعلیاکبری همکاری داشتید و در آن کار با آقای حسین کشفی همبازی بودید. در واقع آشنایی و شناختی از این دو هنرمند داشتید. وقتی بازی در «عددهای نشده» به شما پیشنهاد شد، اولین برداشتتان از متن چه بود؟ آیا از ابتدا بازی در نقش اختر به شما پیشنهاد شد یا حق انتخاب داشتید؟
آشنایی من با متون آقای میرعلیاکبری به سالها قبل و دوران دانشجویی برمیگردد. ایشان آن زمان نمایش «هکاپ» را کار میکردند و دورادور از ایشان شناختی داشتم و کارهایشان را دیده بودم. مراودات پیوسته کاری و صنفی با هم داشتیم. از حسین کشفی هم کار دیده بودم و از گذشته ایشان را میشناختم. وقتی آقای کشفی به من پیشنهاد کار دادند، برای اولینبار که متن را خواندم، حقیقتاً ترسیدم، چون به نظرم متن سختی میآمد و خیلی منوط بر کارگردانی و بازیگران و همبازیهاست که این نکتهها در هر کاری برایم مهم است. به نظرم بازی روی صحنه و دوربین فرقی ندارد، یک پاسکاری لازم دارد. وقتی شما بازی میکنید، پاس میدهید و از آن طرف پاس خوب میگیرید و برعکس. هیچ فرقی نمیکند. درباره این دو مورد به آقای کشفی گفتم که خیلی سخت است اما متن خیلی جذاب بود. نمایشنامه لوکیشنهای متفاوتی داشت. متن به سود اجرایی که الان میبینید، تغییراتی کرده. وقتی آقای کشفی شیوه کارگردانی را به من گفتند، این موضوع کمی مرا ترساند. از ابتدا آقای کشفی میدانست که میخواهد نقش اختر را من بازی کنم، ولی وقتی متن را خواندم، خودم هم پیشنهاداتی دادم که قبول نکرد، چون اصولاً نمایشنامه مردمحورتری است. کاراکتر مرد است که اصل جریان را پیش میبرد. شاید بتوان گفت بین کاراکترهای زن نمایشنامه، اختر پررنگترین کاراکتر است. البته بستگی دارد هر بازیگری در صحنه چطور ایفای نقش کند. بازیگر باید طوری بازی کند که همه تماشاگران نقش او را به یاد داشته باشند. سالهاست که من اینگونه نقشم را انتخاب میکنم. درباره نقش اختر ترس دیگری هم داشتم که به آقای کشفی گفتم اما چون آن اتفاق نیفتاد، ترسم از بین رفت. وقتی شروع کردیم به تمرین، باز هم پیشنهاد آقای کشفی بود که در مورد خوبی برای بازی جواب داد و جوابی که من از همبازیهایم گرفتم، درستتر بود.
به نظرتان شخصیت اختر چهقدر در جامعه امروز ما نمونه عینی دارد؟ آیا جنس این کاراکتر و طبقه اجتماعی او را میشناختید یا برای رسیدن به نقش پژوهش کردید؟
با توجه به اینکه من گرایشم ادبیات نمایشی در دانشگاه بوده و الان وارد بیستوپنجمین سال کار حرفهای شده ام و به عنوان بازیگر معروف هستم اما گرایشم ادبیات نمایشی بوده؛ من بازیگری هستم که دائم در حال مطالعه هستم. تجربه نوشتن هم داشتم اما بیشتر بازی کردهام تا اینکه بخواهم نمایشنامههایم را ارائه بدهم، برایم نه این کاراکتر، نه هیچکدام از کاراکترهای دیگر ناآشنا نیستند، نه در این نمایشنامه، نه در نمایشنامههای دیگر و اینقدر معادلهای خارجی و ایرانی این نقش را بازی کردهام که سریع میگیرم کجاست و برایم به لحاظ شناخت آسان بود، نه تنها این کاراکتر، تقریباً همه، حتی کاراکتر بهنام مرد اصلی، که زیاد در اطراف مان مانند او را دیدهایم. بیش و پیش از هر چیز جریان زیرمتنی که در عمق متن اتفاق میافتاد برایم جالب توجه بود که نقد اجتماعی دارد و این نقد اجتماعی و نگاه به دردهای جامعه در بخشها و سطوح دیگر جامعه هم پخش میشود و در تمام زمینههای اقتصادی و ... گسترش پیدا میکند.
در «عددهای نشده»، فضای نمایش و جنس بازیها کاملا رئال است اما دکور رئالیستی از این نمایش حذف شده و کارگردان به نحوی دستوپای بازیگر را بسته! این موضوع برای شما چه چالشی ایجاد کرد؟ بدون داشتن دکور یا اکسسوار رئال، چطور فضایی را ایجاد کردید که نقشتان را اینقدر باورپذیر بازی کنید؟
ببینید، در نمایش «عددهای نشده» تا یک جایی به نظر میرسد تمام تیم دارند رئال بازی میکنند. خودم با ویژگیهایی که ممکن است در صدایم یا نگاه و تجربهام باشد، ابتدا شاید به نظر برسد دارم از ابزار دیگری استفاده میکنم، ولی چون انتهای کار را میدانم، برای نقشهایم همیشه مهندسی دارم، خیلی هم سریع اتفاق میافتد. حالا شاید ابزار و آلات و ادوات داخلش فرق داشته باشد. چیزی که گفتید برایم خیلی جذاب بود، یعنی همین طراحی صحنهای که آقای کشفی انجام دادند. اینکه شما همه ابزار یک اجرای رئال را در دست داشته باشید و مثلاً اگر قرار است یک گل را آب بدهید، گلدان و آبپاش هم باشد به لحاظ اکسسوار و طراحی لوکیشن، الان دیگر چنگی به دل نمیزند، مگر اینکه فیلم باشد که در سینما قصهاش خیلی فرق میکند. روی صحنه سالهاست به سمت مینیمال رفتهایم. از طرفی این رویکرد میتواند بازیگر را محدود کند، ولی محدودیت سخت و دلنشینی برای من است، چون اصولاً معتقدم بازیگر به شکل نشسته هم میتواند بازی کند. پس کار او چیست؟ اینکه مثلاً فقط دیالوگ بگوید یا میزانسنهایی انجام بدهد و لحن و بازی داشته باشد! در این شرایط به نظر میرسد کار خاصی انجام نمیدهد. حداقل از خودم چنین انتظاری ندارم. من معمولاً با خودم چالش و جنگ دارم. بازی در این نقش، برای من سخت و چالشبرانگیز و شیرین بود. دوست داشتم در بازی و جریانی که حسین کشفی راه انداخته بود، ببینم حالا رویا بختیاری چه کار میکند! البته فکر میکنم آن محدودیت دستم را بازتر میکند.
البته این نمایش ویژگیاش این است که بازیگرهایش با توانمندی شما و سایر بازیگران روی صحنه گاهی وقتها حتی نشسته و بیهیچ ابزاری اینقدر روی بازی میمیک و بیان، مسلط هستید که تماشاگر به خاطر تبحر در بازیها و نقشآفرینیهای شما، وجود نداشتن دکور را حس نمیکند.
دقیقاً همینطور است. ببینید، جریانی به عنوان نمایشنامه خوانی سالهاست در تئاتر ایران رایج شده. ابتدا به خاطر مشکلات اجراهای صحنهای به وجود آمد که هنوز هم آن مشکلات هست و همه میدانیم. حالا میخواهیم نمایشنامهای را روی صحنه ببریم و امکاناتش نیست. حداقلش این است که یک خواندن اتفاق بیفتد. در چهار یا پنج باری که خودم کارگردانی این جریان را داشتم و به آن اجراخوانی میگویم، چه اتفاقی میافتاد؟ فقط خواندن صرف نبود. میزانسن داشتم؟ نخیر، اگر کوچکترین میزانسنی در خواندن نمایشنامه اتفاق بیفتد، یعنی اجرای صحنه، حتی در حد تکان دادن یک صندلی. این یک اجرای صحنهای ناقص و ابتر است. به این جهت میگویم اجراخوانی که وقتی کاری را در دست میگیرم، موقع کارگردانی اجراخوانیها، بازیگر نشسته و نسخهای از نمایشنامه را مثل تعزیهخوان که یک نسخه در دستش دارد، حفظ است اما متن هم در دستش هست، حتی اگر نقشخوان به خاطر تمرین، متن را حفظ بشود، باید این متن روبهرویش باز باشد. اگر هم حفظ نیست که از روی متن میخواند. اتفاقی که آنجا میافتد، این است که در حالت نشسته باید بازیها را انجام بدهد، وگرنه اسمش را میگذاریم نمایش رادیویی! حالا اینجا نمیگویم اینگونه است. من تجربه این حالات را دارم. اگر در حالت نشسته توانستم بازی را با همین محدودیتی که با آن مواجهایم انجام بدهم، درست است. وقتی همهچیز مهیا باشد که دیگر خیلی حس پرواز داریم! چنین چالشی برای من از این نظر بسیار جذاب بود.
آیا شما برای اجرای نقش اختر از تجربه اجراخوانیهایتان هم استفاده کردید؟ چون فقط در صحنه دعوا با منوچهر، شما تحرک دارید و در باقی نمایش روی صندلی نشستهاید.
در قیاس با این اجرایی که روی صحنه است، مثلاً اگر این نشستن روی صندلی را صد پله در نظر بگیریم، در اجراخوانی بیست پله از آن اتفاق میافتد. به هر حال اینجا نور داریم. من روی صحنه حرکت چندانی ندارم. البته بازیگرهای دیگر هم حرکت کمی دارند. ایستایی اختر در سه صحنه ابتدایی بیشتر است. فکر میکنم بیست پله از اجراخوانی در این نمایش اتفاق افتاده است.
و نکته ناگفته اگر باقی مانده ...
به عزیزان و تئاتربینهایی که میخواهند واقعاً تئاتر ببینند، توصیه میکنم نمایش «عددهای نشده» را به کارگردانی حسین کشفی ببینند. اگر در بخش تماشاگری و بازیها اهل چالش هستید، حتماً این کار را تماشا کنید.