در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند» نوشته و کار مجید شکری

سرآغاز کابوس تنهایی

بهنام حبیبی: داستان سرگردانی، بی‌هدفی و تنهایی انسان امروز و میل به تحول‌خواهی و دگردیسی معنایی او به سوی کمال ناشناخته‌اش، در روایت‌های گوناگون و مکاتب متنوعی بیان شده ‌است. اکنون و در تالار سایه تئاتر شهر تهران، مجید شکری با نویسندگی، کارگردانی و بازیگری خود با همراهی مرتضی دلداده، سارا رضایی، مریم معصومی‌نژاد و بنیامین صیادی‌نژاد این تنهایی و تحول‌خواهی انسان برای رهایی از مرداب تنهایی را به تصویر می‌کشاند.

انسان بی‌هدف و سرگردان، در فرجامِ بودن خود، به پوچی در حضورش می‌رسد و این سرآغاز کابوس تنهایی اوست. اینجاست که نهاد غریزه‌مدار و عقل منطق‌مدار او در کنار هم، در پی تحولی ذاتی گسیل می‌شوند تا مگر این هیولای تنهایی را در هم شکنند و انسان را به سرایی امیدوار رهنمون سازند. اگر این خواسته انسان عملی نشود چه بسا او به گذشته حیوانی خود بازگردد، تا مگر در این حالت گوریلی غیرعقلانی غمگین‌اش، درد تنهایی، کمتر او را بیازارد.

داستان نمایش، بر مسیری منطق‌مدار استوار است که پیوسته در مسیری بین فلسفه و روان‌شناسی، در رفت و برگشت است

مؤسسه تصورات مجازی و تحولات حقیقی

مؤسسه تصورات مجازی و تحولات حقیقی، جایی است در فضای مجازی و غیرواقعی ذهنیت انسان‌ها که انسان‌های تحول‌خواه که از سرگردانی و بی‌هدفی زندگی خویش در رنج‌اند با مراجعه به آن، قصد دارند تا به تحولی بزرگ در زندگی‌شان دست یابند. فضای داستان نمایش، در فضایی غیرواقعی، کاراکترها، رویدادها، زمان و مکانی غیرواقعی را می‌آفریند. رویدادهای داستان نمایش، روالی منطقی را بر پایه عقل انسان جست‌وجوگر دنبال می‌کنند. این موضوع را مربی به داوطلب در جایی می‌گوید «اگه از عقلمون استفاده کنیم، تقریباً بیش از نود درصد از حرف‌ها و کارهامون اضافه‌ست.»

مربی، داوطلب را در مسیر خودشناسی و خودسازی بر پایه بینش‌های عقلی و منطقی همراهی می‌کند. این در حالی است که داوطلب، هنوز در دوران نیاز کودکی خود، نیازمند نوازش‌ها و لالایی‌های مادر خود برای رسیدن به آرامش است. موضعی روان‌شناختی که انسان را در روایتی اکسپرسیونیستی در وابستگی‌های غریزی خود نسبت به پشتیبان‌های عاطفی و احساسی‌اش نشان می‌دهد. شاید مربی از انجام تمرینات سخت، هدفی همچون «ابرانسان»شدن به دور از هر گونه وابستگی‌های احساسی و غریزی را برای داوطلب در نظر دارد. مربی، تفاوت خود با داوطلبان را تنها در این جمله می‌داند؛ «انتخاب و تصمیمات درست، در لحظات درست».

داستان نمایش، بر مسیری منطق‌مدار استوار است که پیوسته در مسیری بین فلسفه و روان‌شناسی، در رفت و برگشت است.

دیالوگ‌نویسی نمایشنامه، بر پایه‌ای ابزورد بنا شده ‌است. رفت و برگشت دیالوگ‌های تکرارشونده بین کاراکترها، تسلسل و بی‌هدفی روان‌شناختی و فلسفی آدم‌های داستان را به مخاطب ارائه می‌کند. این ویژگی، سرگردانی و ازهم‌گسیختگی ابزورد انسان امروز را به ذهن متبادر می‌کند.

رفت و برگشت دیالوگ‌های تکرارشونده بین کاراکترها، تسلسل و بی‌هدفی روان‌شناختی و فلسفی آدم‌های داستان را به مخاطب ارائه می‌کند

داستان نمایش، موضوع «هوش مصنوعی» را نیز به موضوعات خود می‌افزاید ولی نقش پررنگی را در داستان برای آن در نظر نمی‌گیرد و از این رو، هدف نویسنده از این موضوع، به روشنی مشخص نمی‌شود. داستان نمایش، ریتم و هارمونی مشخصی در اپیزودبندی و بخش‌بندی‌های نمایشی دارد، ولی روال دیالکتیکی پیوند بین اپیزودها آن‌چنان‌که باید، روشن نمی‌شود. پیوند اپیزودها به یکدیگر به‌ویژه در تعویض کاراکترهای مربی و داوطلب، تا حدی مبهم و ناشناخته است.

دراماتورژی نمایش و ساختن فضایی اکسپرسیونیستی

از دیگرسو، کارگردانی نمایش، روالی منطقی را در پی مفهوم داستان نمایش پی می‌گیرد. دراماتورژی نمایش، فضایی اکسپرسیونیستی را در بیان حالات و هیجانات کاراکترها می‌سازد و به هدف خود نیز می‌رسد. میزانسن‌های موومانی کاراکترها در بیانی اگزجره و نهادمحور، هیجانات درونی و روانی بازیگران را در اولویت اول صحنه قرار می‌دهد. از‌این‌رو، نمایش به ایجاد پی‌درپی تابلوهای پارادوکس دونفره در کشمکش بین مربی و داوطلب، در نماد دو نیروی خیر و شر داستان، می‌پردازد. این اکت و مکث‌های پی‌درپی، درگیری روانی و ذهنی انسان با درون خود برای رسیدن به تحول وجودی در مسیر خودشناسی را به خوبی به تصویر می‌کشد.

بازیگری نمایش، در بستر اکسپرسیونیستی ابراز حالات و هیجانات درونی کاراکترهای داستان ارائه می‌شود. بازیگران نمایش از توانایی قابل‌قبولی در ایفای چنین نقش‌هایی برخوردارند، ولی تفاوتی ملموس در نوع بازیگری در دو طیف مربی-داوطلب و طیف کارکنان مؤسسه، احساس می‌شود که چندان مناسب به نظر نمی‌رسد.

مربی و داوطلب بیشتر در نوع بازیگری واقع‌گرایانه به ایفای نقش می‌پردازند و کارکنان مؤسسه، نوعی بازیگری ماشینی غیرواقع‌گرایانه را ارائه می‌دهند که شاید بهتر بود که جنس بازیگری بین این دو طیف یکسان‌سازی شود تا دچار تصور دگرسانی بین بازیگری آن‌ها نشود.

نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند»، نماد انسان سرگردان و بی‌هدف امروز محسوب می‌شود که پیوسته در پی ایجاد تحول در زندگی یکنواخت و بی‌هدف خود است

صحنه خالی از هرگونه دکور و اکسسوار ثابت، اولین آگاهی به مخاطب از نمایش غیرواقع‌گرایانه و بر پایه بینش‌های روان‌شناختی و ذهنی است. این ویژگی طراحی صحنه، در کنار نورپردازی‌های موضعی و انتخاب‌شده نسبت به پوزیسیون و حالت درونی کاراکترها و دوری از هرگونه افکت‌های دیداری و شنیداری واقع‌گرایانه، دراماتورژی فضای ذهنی آدم‌های نمایش را به خوبی به تماشاگرش ارائه می‌کند.

طراحی پوشش ساده و خاکستری رنگ، در کنار گریم‌های چهره ساده یا اگزجره کاراکترها، به موازات در کنار طراحی صحنه اکسپرسیونیستی نمایش پیش می‌رود. بهره‌گیری اندک از موزیک صحنه، در کنار بهره‌ بردن از تصاویر ویدئویی بک‌گراند، تأکید بیشتر کارگردان بر فضای تهی و پوچ داستان نمایش است.

خودنگری؛ نقطه عزیمت رهایی و آگاهی

نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند»، نماد انسان سرگردان و بی‌هدف امروز محسوب می‌شود که پیوسته در پی ایجاد تحول در زندگی یکنواخت و بی‌هدف خود است، ولی نمی‌داند که نکته‌ای که در پی کشف آن برای ایجاد تحولات است، تنها یک راز است و آن نیز شناخت خود است. خودشناسی، تنها راز و نکته مورد نیاز انسان برای ایجاد تحول در خود است.

داوطلب، حتی به باز بودن بندهای دست و پای خود نیز توجه نمی‌کند و پیوسته خود را اسیر و دربند می‌پندارد، حال آنکه برای رسیدن به رهایی و آگاهی، تنها اندکی توجه و خودنگری لازم است. داوطلب در پایان نمایش، به این راز اعتراف می‌کند که هدفش از ایجاد تحول درونی در خود، آن بوده ‌است که ارتباط با دیگران را به خوبی بیاموزد تا از تنهایی بیرون بیاید.

تنهایی، خود یکی از ویژگی‌های انسان مدرن امروز است که باعث می‌شود تا به بی‌هدفی و سرگردانی پایان وجودی خویش پی ببرد. داوطلب در نهایت، بین پاک‌کردن خاطرات و زیبایی‌های گذشته‌اش در ازای دریافت منطق، دچار تردید می‌شود. او نمی‌خواهد گذشته خود را و زیبایی‌ها و احساسات روانی خود را از دست بدهد.

صحنه خالی از هرگونه دکور و اکسسوار ثابت، اولین آگاهی به مخاطب از نمایش غیرواقع‌گرایانه و بر پایه بینش‌های روان‌شناختی و ذهنی است

دگردیسی انسان به گوریل، یا همان گوریل غمگین داستان، با اشاره به شباهت نودوپنج تا نودوهشت درصدی ژنتیک انسان به گوریل، رفت و برگشتی جسمی و معنایی بین انسان و گوریل در موضوع فرگشت یا اولوشن است. داستان نمایش، حرکت ابزوردگونه انسان سرگردان، پوچ و ازهم‌گسیخته امروز در روال قهقهرایی و نیل به آغاز جسمانی اوست.

آدم نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند»، در خلأ کمبود محبت از سوی دیگران پس از یادآوری نوازش‌ها و لالایی‌های مادر خود، این‌گونه می‌گوید که «تمام کسانی که دوستشون داریم، بالاخره یه روزی تنهامون می‌ذارن، یا مجبورن، یا نظرشون عوض می‌شه.» داوطلب نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند»، در ناامیدی از یافتن و رسیدن به تحولات کمال‌گرایانه‌اش، برای گریز از تنهایی، میل بازگشت به آغاز غریزی و حیوانی‌اش می‌یابد، ولی سیستم حاکم، راهی کوتاه‌تر برای رهایی او از درد و رنج در نظر دارد؛ مرگ. 




مطالب مرتبط

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش
نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش

احمدرضا حجارزاده: شاهنامه فردوسی یکی از غنی‌ترین منابع اقتباس داستان‌های ایرانی در قالب هنرهای نمایشی است اما سینما و تئاتر ایران از این مخزن بی‌پایان داستان‌های حماسی، اسطوره و پهلوانی، ...

|

نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

سید علی تدین صدوقی: نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» همان‌گونه که از نامش پیداست، در مورد زنان شاهنامه است تا مردان آن، زیرا حسین تفنگدار در جایگاه نویسنده و کارگردان با این نام‌گذاری درواقع ...

|

نگاهی به نمایش «مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» نوشته حسین کیانی و کار کارن کیانی

حکایت همچنان باقی ا‌ست...
نگاهی به نمایش «مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» نوشته حسین کیانی و کار کارن کیانی

حکایت همچنان باقی ا‌ست...

احمدرضا حجارزاده: اجرای نمایش‌های سنتی و ایرانی با شیوه‌های خاص خود، نیازمند کوله‌باری از دانش و تجربه است تا کارگردان و دیگر عوامل گروه بتوانند در خلق آن موفق و سربلند باشند. نمایش ...

|

گفت‌وگو با سیدعلی موسویان، کارگردان نمایش «کان‌لم‌یکن»

نویسنده هوشمند حرف روز جامعه را به تماشاگر منتقل می‌کند
گفت‌وگو با سیدعلی موسویان، کارگردان نمایش «کان‌لم‌یکن»

نویسنده هوشمند حرف روز جامعه را به تماشاگر منتقل می‌کند

سیدعلی موسویان، نویسنده، بازیگر و کارگردان نمایش «کان‌لم‌یکن» می‌گوید به نظر من نویسنده هوشمند کسی است که در کنار پرداختن به موضوعات مختلف، حرف روز جامعه را به تماشاگر منتقل کند.

|

نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن
نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن

علیرضا نراقی: با تحولات تئاتر معاصر مفهوم میزانسن به‌مثابه امری بنیادین در هنر نمایش، دچار دگرگونی ماهوی شد. این بدان معنا نیست که میزانسن جایگاه و اهمیت خود را در ظهور یک اجرا از دست داد، بلکه تئاتر ...

|

گفت‌وگو با کارگردان «دویست و هشتادمین شب سال»

مرجان پورغلامحسین: میکروتئاتر، جهان تئاتری را گسترده‌تر می‌کند
گفت‌وگو با کارگردان «دویست و هشتادمین شب سال»

مرجان پورغلامحسین: میکروتئاتر، جهان تئاتری را گسترده‌تر می‌کند

مرجان پورغلامحسین، نویسنده و کارگردان نمایش «دویست‌وهشتادمین شب سال» بر این باور است که استفاده از تکنیک میکروتئاتر جهان تئاتری را گسترده‌تر می‌کند و در عین حال توانایی افزودن جلوه‌های ویژه و اتفاقاتی را در اختیار کارگردان‌ها قرار می‌دهد که در تئاتر عروسکی یا غیر ...

|

نظرات کاربران