گفتوگویی به بهانه نشستهای چخوفخوانی
داریوش مودبیان: نمایشنامهخوانی ما با اروپاییها فرق دارد
داریوش مودبیان، میگوید نمایشنامهخوانی به این شکلی که در ایران به آن پرداخته میشود، بیشتر یک نوع نمایش رادیویی است، در حالیکه در کشورهای اروپایی، متن طوری خوانش میشود که تماشاگر همزمان میل به دیدن و شنیدن داشته باشد.
نگار امیری: نمایشنامهخوانی، شیوه اجرایی متفاوتی از نمایشنامه است که طی سالهای گذشته، هنرمندان بسیاری به آن روی آوردهاند.
تاکنون در بحث شکلگیری و پیشنیه این هنر و همچنین شیوه اجرای آن مباحث متفاوتی مطرح شده است. بسیاری براین باورند که نمایشنامهخوانی بهواسطه ارائه نمایشنامه توسط نویسنده برای معرفی کارش به کارگردانان و سایر هنرمندان انجام میشود و برخی میگویند که این هنر به دلیل پرهیز از هزینههای سنگین اجرای صحنهای مورد اقبال قرار میگیرد.
داریوش مودبیان، بازیگر، کارگردان و مترجم تئاتر ازجمله هنرمندانی است که از سال 1393 تا 1398 و پیش از همهگیری ویروس کرونا، نزدیک به 25 اثر نمایشی را نمایشنامهخوانی یا به گفته خودش روخوانی کرده است. او هماکنون نیز با سلسله نشستهای «چخوفخوانی» به خوانش آثار نمایشی ترجمه شده خود از نمایشنامههای آنتوان چخوف مشغول است. تجربه این هنرمند در زمینه نمایشنامهخوانی ما را برآن داشت تا گفتوگویی درباره پیشینه این هنر و تعریفی که از آن دارد، بپردازیم.
پیش از هرچیز از تاریخچه نمایشنامهخوانی برایمان بگویید.
از زمانی که نمایشنامه از شکل آیینی-سنتی و عامیانه خودش به ادبیات رسمی تبدیل شد و به شکل مکتوب روی کاغذ آمد، بازیگران به خوانش آن پرداختند. در واقع نخستین گامها برای نمایشنامهخوانی همان دورخوانی بازیگران و گروه اجرایی است. با ایجاد صنعت چاپ، نمایشنامهها در دسترس تمامی مردم قرار گرفت و عمومیت بیشتری پیدا کرد.
اما اگر بخواهیم از پیشنیه و تاریخ دقیقتری در این زمینه یاد کنیم، قدمت این هنر به قرن هجدهم باز میگردد. در آن دوران بعضی از گروههای نمایشی برای جلب مخاطبان خود در فرانسه، انگلستان و... نمایشنامهای را که قرار بود چند ماه آینده روی صحنه ببرند، برای جمع میخواندند. حالا دیگر تنها دورخوانی برای بازیگران نبود و باید آن را برای مخاطبان به نمایش میگذاشتند.
ازآنجاکه پیش از این در تئاتر نظریههایی درباب متن توسط ارسطو و درباره زیباشناسی توسط دیگر اندیشمندان شکل گرفته بود، در قرن نوزدهم نوبت به تئوریسنهای بزرگ اجرا رسید و نمایشنامهخوانی هم به صورت نظریهای اجرایی مطرح شد. در این مسیر، نویسندگانی که بهتازگی اثری را به نگارش درآورده بودند نیز قدمهای نخستین نمایشنامهخوانیها را برای معرفی اثر خود به سایر هنرمندان و مخاطبان برداشتند.
قوانین و شیوه خاصی برای نمایشنامهخوانی مورد استفاده بوده و هست؟
از ابتدا کارگردانان برای گروه نمایشی خود قوانینی در نظر گرفتند. به عنوان مثال، من برای خوانش نمایشنامههایی که ترجمه کرده بودم، ابتدا خودم متن را برای بازیگران میخواندم تا لحن، تحلیل و ضرباهنگی را که مدنظر بود به آنها منتقل کنم و به این شکل تعبیر و تفسیر خودم را به بازیگران ارائه دهم. درواقع خوانش نمایشنامه، یعنی خواندن، تعبیر و تفسیر کردن و این امر فراتر از خواندن معمولی است و به همین دلیل من از آن به نام روخوانی اجرا یاد میکنم.
پس حضور شخصیتی به نام صحنهخوان در نمایشنامهخوانی بسته به نظر کارگردان است و الزامی ندارد؟
حضور صحنهخوان کاملا بیمعناست. کدهایی که توسط او به مخاطب ارائه میشود، باید توسط بازیگران در خوانش متن به نمایش گذاشته شود، چراکه با حضور صحنهخوان ارتباط بین تماشاگر از صحنه منفک میشود.
و اما نمایشنامهخوانی در کشور ما چقدر با دیگر کشورها شباهت دارد؟
نمایشنامهخوانی به این شکلی که ما به آن میپردازیم، در اروپا وجود ندارد و برحسب قاعده ارتباط و انتقال عواطف انجام میشود.
نمایشنامهخوانی به این قراری که در ایران هست، بیشتر یک نوع نمایش رادیویی به شمار میآید. در این نوع اجرا، تماشاگر میتواند چشمانش را ببندد و با تمرکز گوش دهد تا متن را بفهمد.
در دیگر کشورها باید طوری نمایشنامه خوانده شود که روخوانی نمایشی هم باشد. پس به همین دلیل به حداقل موارد صحنهای توجه میشود. متن، دست بازیگران هست؛ حتی اگر متن را بهواسطه تمرینهای مداوم حفظ شده باشند. آنها روی صحنه جابهجا میشوند، حتی یک دکور مختصر هست نه اینکه پشت میز بنشینند. در واقع طوری خوانش میشود که تماشاگر همزمان میل به دیدن و شنیدن داشته باشد.
خوانش چه متونی برای این شیوه نمایشی معمول است؟
نمایشنامههای با محور موقعیت که به صحنهپردازی زیادی احتیاج نداشته باشند و تعداد بازیگران آن کم باشند، از بهترین آثار برای نمایشنامهخوانی هستند.
برخی براین باورند که در نمایشنامهخوانی یا به تعبیر شما روخوانی اجرا، باید تا حد امکان از ذهنیتسازی برای مخاطب پرهیز کرد تا او تنها با متن آشنا شود و خوانش ما در ذهنیت و تفسیر او از متن تاثیری نداشته باشد. چقدر با این نظر موافق هستید؟
این توجیه غلطی از نمایشنامهخوانی است. افراد در خوانشهای شخصی خود نیز در حال تفسیر در ذهنشان هستند. در نمایشنامهخوانی نیز بازیگران بعد از شناخت شخصیت و موقعیت، تغییر لحن داده و با ذهنیتی که به وجود آمده است به خواندن نقشها میپردازند. خواندن متن به شکل ماشینوار باعث میشود ارتباط مفهومی و احساسی با مخاطب شکل نگیرد. در روخوانی باید به زیباییشناسی متن، گزارهگرایی، بیان مطلب و محتوا، ارتباط ذهن و اندیشه بازیگر و تماشاگران توجه داشت.
مهمتر از آن، بازیگر در اجراخوانی سهم دارد و باید از کار خودش لذت ببرد؛ این لذت در خلق است نه طوطیوار عمل کردن. هر نوع اجرا و عملی باید در راستای تبادل اندیشه صورت بگیرد، در غیر اینصورت نیاز به نمایشنامهخوانی نیست. به عنوان مثال، یک سخنران علمی هم باید به جنبههای انسانی و ارتباط آن با مخاطبانش توجه داشته باشد. بسیار شاهد بودهایم که یک سخنران، حرفهای خوبی برای گفتن دارد اما توانایی خوبی برای بیان و انتقال آنها ندارد. اینجاست که شیوه بیان و ارتباط معقول انسانی اهمیت پیدا میکند و نشان میدهد که ما برای انتقال معنا و مفهوم نیازمند ساخت ذهنیت برای مخاطبان هستیم.
در آخر باید بگویم، خنثی خواندن یک متن ادبی چه شعر، چه نثر و چه نمایشنامه غیرممکن است و نمیتوان از ذهنیتپردازی و ارائه تفسیر خود به تماشاگران پرهیز کرد.