در حال بارگذاری ...
نظری به نمایش «سیاه خال» نوشته و کار محسن اردشیر

یک افسانه واقعی

رضا آشفته: نمایش «سیاه خال» که مدتی است در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفته است، از نگاه اول تماشاگر را حیرت‌زده می‌کند چون در شکلی تازه و باورمندی تو را در موقعیتی بی‌بدیل قرار می‌دهد که درنهایت از یک واقعیت غریب، یک افسانه قریب می‌سازد. 

شهودی بودن

یک وجه عجیب نمایش «سیاه خال» که متکی بر شهود ملحوظ است، همانا اشاره‌های ناب به گستره متافیزیکالی است که در پس‌وپیش اجرا دیده می‌شود. نمایش با اعدام مرد مبارز یا همان پدر مینا، قهرمان نمایش آغاز می‌شود و تصویری که از مرگ این مرد می‌بینیم، به‌گونه‌ای سرآغاز پیوست به جهانی دیگر است و نماد نیلوفر نیز در درازنای گذر از جهان واقع به عالم ناسوت رخ‌نمایی می‌کند و این خود زمینه‌ساز بقیه اتفاقات نابی است که هر یک بیشتر ما را غرق در عوالم دیگر خواهد ساخت.

زندگی در حاشیه جنگل توأم با وهم مدام است که مینا در چنین جایی قد می‌کشد و ارتباط با عناصر طبیعت با رمزآمیزی ویژه‌تری ما را برخوردار می‌کند و این یعنی مدام پل‌هایی هست که ذهن و روان ما افزون بر اشاره‌های واقعی مبتنی بر اینکه بیشتر متوجه یک عالم بهتر باشیم که کمتر کسی توان حضور در آن را دارد و این شایستگی می‌خواهد.

ارتباط با پلنگ به‌گونه‌ای یادآور ارتباط با ابلیس می‌تواند باشد و بیانگر ارتباط ژرف‌تر با متافیزیکالی است که در آن ابلیس نیز به اقتضای عشق رام می‌شود و از سوی دیگر ارتباط با ماه که تصویری مدام بر صحنه است و این خود نیز به‌گونه‌ای تجلی یک روی دیگر زیست است که بر آن شهودی بودن ناممکن را ممکن‌تر می‌سازد و این چالش با خویشتن است که مدام بر وجوه ناپیدای او آشکارا با المان‌ها و نشانگان قابل‌دسترس و میسر همه‌چیز را به آن عوالم رمزگونه می‌کند و پیامد و گستره معنایی والاتری را پیش روی مخاطب می‌گذارد.

این دسترس شدن عالم شهود، امتیاز ویژه سیاه خال است که بر زبان و بیان اجرا می‌افزاید که درواقع یک اجرای غیرمتعارف و به بیان افلاطون بزرگ ما یک اثر هنری و منتزع از واقعیت را می‌بینیم که در درست‌ترین حالت ممکن هنر را برای‌مان بازنمایی می‌کند.

مینی‌مالیسم صحنه

صحنه موجز است و در کمینه‌ترین شکل ممکن جنگل و روستا و عوالم واقعی و غیرواقعی در پردازش نشانگان صحنه‌ای و در ترکیب با نورها پیش روی‌مان قرار می‌گیرد.

چند پارچه آویز سفیدرنگ که ساختار و طراحی نمایش، آمادگی دارد در صحنه‌های مختلف با نورهای رنگی فضاهای متعددی را نمایان سازد و این‌گونه است که با کمترین ابزار، بیشترین حس و حالت تجلی می‌یابد و این خود سکوی پرشی است برای پردازش تصویری و ایجاد ضرباهنگ و فضا که کلیت اجرا با قابلیت‌های تصویری نمایان شود.

حالا در این‌بین، چندین سکو و پله برای خلق صحنه‌های مختلف در آمدوشد است که برای نمونه صحنه اعدام ساخته‌وپرداخته شود و بعد به صحنه کابوس منجر شود و در آنجا شاهد موجودی افسانه‌ای چون کابوس باشیم که ما را با آینده تلخ و شوم مینا و آدم‌های روستا آشنا می‌سازد و این درنگ بین بیداری و خواب است که المان‌های صحنه‌ای را متغیر می‌سازد. 

اجرای اکسپرسیونیستی اردشیر آن‌قدر نو و تازه به نظر می‌رسد که ما را به درنگ ژرفی از مفهوم عشق مواجه می‌سازد

در این فضای متغیر قرار است که ارتباط یک دختر با طبیعت پیرامونی‌اش واکاوی شود. او در روستا و در حاشیه جنگل زیست می‌کند و این‌ها باید شمایل کلی اثر را بسازند و افزون بر این‌ها، ترس‌ها و گریزهایی است که اهالی ده از دختر و پلنگ و همچنین پیرمرد گوژپشت دارند و به‌نوعی تقابلی بین آن‌ها می‌شود و نتیجه کشته شدن پلنگ به دست شکارچی و ترک خانه توسط میناست! این تلاطم روحی و روانی در پس دیوارها و درخت‌ها یک جریان ناب روانی و شهودی را متبادر می‌سازد و باید که یک شکل جادویی حاکم بر طراحی باشد و چنین هم شده است.

پارچه‌های نرم و منعطف در پذیرش رنگ‌ها و سازگاری با محیط، این تلاطمات را رنگ می‌بخشند و این‌گونه است که نوعی عالم متافیزیکی و درواقع فضاسازی بر کلیت این اجرا ضمن استقرار نوعی طراحی کمینه‌گرا شکل می‌گیرد.

عناصر برجسته

لباس و گریم، مکمل شکل اجرایی‌اند و باید که تضادی بین آن‌ها باشد؛ بخشی از این تضاد در رنگ و جنس لباس مینا و دیگران هویت می‌یابد و بخشی نیز در گریم‌ها که به‌نوعی نشان می‌دهد انسان والا، رنگ و لعاب روشن‌تری دارد و دیگران با لک‌وپیس حاکم بر اذهان‌شان چگونه است که می‌خواهند حال‌وروز دیگران و درواقع خودشان را تیره کنند و در این تیره‌روزی‌هاست که یک شوم‌بختی بر همگان حاکم می‌شود. شخصیت کابوس با بازی علی قاجاری هم به‌گونه‌ای با گریم و رفتار ترس و وهم تدریجی را بر اجرا می‌پذیراند.

موسیقی نیز ریشه در فرهنگ مازندران دارد و می‌تواند حال و هوای دل‌گرفته و گاهی عاشقانه را آشکار کند و در زیروبم روابط نیز به دنبال احساس ترس و گریز است و از سوی دیگر وهمی که کل ماجراها را سمت‌وسو می‌دهد و غالب بر کلیت احساسات و عواطف است، در این رنگ‌ها و بافت‌ها برجسته می‌شود. ترانه‌ها نیز دلالت بر شکست در مبارزه و عشق می‌کنند و دلالت بر روح حماسی اثر خواهند کرد و این‌گونه است که نمایش می‌تواند در زوایای پنهانی راز و رمزهایی را القا کند.

بازیگران

بازیگران با آنکه جوان هستند، به‌درستی هدایت شده‌اند و تحلیل درستی بر شخصیت و حضورشان نظارت می‌کند و برای همین، آدم اضافه‌ای در صحنه حاضر نیست و همه آمده‌اند که بخشی از گره‌ها و نقاط عطف تا اوج یافتن این قصه را نمایان سازند و هر چند کلیت اجرا بر القاگری و فضاسازی تأکید می‌ورزد و بازیگران متوجه این سویه شدید نسبت به مینا و گوژپشت شده‌اند و در هماهنگی با همدیگر دلالت آشکاری بر ضدیت با عشق دارند چون مرکز ثقل این فعل غایی و عاطفی همانا میناست که در تلاطم با پلنگ و ماه به‌نوعی دارد، اوج‌گاه عشق را نمایان می‌سازد.

این دسترس شدن عالم شهود، امتیاز ویژه «سیاه خال» است که بر زبان و بیان اجرا می‌افزاید

مه‌لقا باقری در نقش مینا بازی درست و مسیر راستینی را برای ایجاد تلاطمات روحی سپری می‌کند و این خود مرکز توجه به بازی و کلیت اجرا خواهد شد و باید که مردم متوجه این اتفاق بایسته باشند. بازی بهنام شرفی نیز در نقش گوژپشت دیدنی است و او توانسته به تحلیلی قابل‌باور از نقش برسد که این آدم دانا و فرزانه دقیقاً کیست و چه مشکلی با طبیعت دارد و در تعارض با چه چیزی دارد واکنش نشان می‌دهد، بنابراین بازی به شکل پز رنگی هویت می‌یابد و ما او را در این رنج‌ها چون مرهمی می‌بینیم که بر دردهای مینا آرامش‌بخش است.

در این مسیر حرکات موزون نیز به استناد آیین‌ها و فرهنگ مازندران برای لحظاتی ارزش اعتباری و فرهنگی کار را بالاتر می‌برد و هماهنگی لازم برای ایجاد فضا انجام می‌شود.

میزانسن متفاوت

یکی از زیبایی‌های کار محسن اردشیر رسیدن به میزانسن متفاوتی است که تاکنون در هیچ اجرایی چنین نبوده و این خود نیز دلیلی دارد. البته در یک اجرای تادئوش کانتور نیز شاهد چنین حرکاتی هستیم اما ور آنجا منطق و شکل اجرایی چیز دیگری است که‌ گویا اردشیر از آن اجرا نیز بی‌خبر بوده است. مردم تحت ستم انگار زیر نظر مأمور اعدام‌اند و وقتی زنگوله را به صدا درمی‌آورد، این‌ها به شکل عروسک‌کوکی حرکت می‌کنند و از حالت معمول بیرون می‌روند و این رفتار واقعی و کوکی شدن تناقض آشکاری است برای خروج از اراده و تبدیل به بازیچه شدن است.

اجرای اکسپرسیونیستی اردشیر آن‌قدر نو و تازه به نظر می‌رسد که جاذبه اصلی برای دیده شدن «سیاه خال» می‌شود و ما را به درنگ ژرفی از مفهوم عشق مواجه می‌سازد و انسان‌های معاصر انگار که به‌تدریج دارند از این معنای حقیقی زیستن تهی می‌شوند و این‌گونه اسباب زحمت‌اند برای آنکه عشق را از یکدیگر سلب کنند و نتیجه روزگار تلخی است که تجربه زیستن را دردناک می‌سازد.

در اجرای فعلی انگار که در آغاز یک جیغ‌وداد پیش از اعدام پدر کم است برای آنکه ما را متصل به چنین اتفاقی کند و همچنین سر ضرب‌ها و اتصالات لازم بین صحنه‌ها هنوز ایجاد نشده و برای لحظاتی ضرباهنگ از مسیر بیرون می‌آید و باید که این اجرای ظریف با ریتم و سرضرب درست ما را در آن مشارکت و شگفتی درگیر سازد.




مطالب مرتبط

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش
نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش

احمدرضا حجارزاده: شاهنامه فردوسی یکی از غنی‌ترین منابع اقتباس داستان‌های ایرانی در قالب هنرهای نمایشی است اما سینما و تئاتر ایران از این مخزن بی‌پایان داستان‌های حماسی، اسطوره و پهلوانی، ...

|

نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

سید علی تدین صدوقی: نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» همان‌گونه که از نامش پیداست، در مورد زنان شاهنامه است تا مردان آن، زیرا حسین تفنگدار در جایگاه نویسنده و کارگردان با این نام‌گذاری درواقع ...

|

نگاهی به نمایش «مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» نوشته حسین کیانی و کار کارن کیانی

حکایت همچنان باقی ا‌ست...
نگاهی به نمایش «مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» نوشته حسین کیانی و کار کارن کیانی

حکایت همچنان باقی ا‌ست...

احمدرضا حجارزاده: اجرای نمایش‌های سنتی و ایرانی با شیوه‌های خاص خود، نیازمند کوله‌باری از دانش و تجربه است تا کارگردان و دیگر عوامل گروه بتوانند در خلق آن موفق و سربلند باشند. نمایش ...

|

نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن
نگاهی به نمایش «یکی نبود، یکی بود» نوشته رها جهانشاهی و کار علی کوزه‌گر

همچون رقصی فاقد بدن

علیرضا نراقی: با تحولات تئاتر معاصر مفهوم میزانسن به‌مثابه امری بنیادین در هنر نمایش، دچار دگرگونی ماهوی شد. این بدان معنا نیست که میزانسن جایگاه و اهمیت خود را در ظهور یک اجرا از دست داد، بلکه تئاتر ...

|

دومین جلسه نقد و بررسی آثار صحنه‌ای جشنواره 42 برگزار شد

زنان در دوران جنگ، ایرانیزه کردن غیرافراطی و فرهنگ بومی
دومین جلسه نقد و بررسی آثار صحنه‌ای جشنواره 42 برگزار شد

زنان در دوران جنگ، ایرانیزه کردن غیرافراطی و فرهنگ بومی

دومین جلسه نقد و بررسی آثار بخش تئاتر صحنه‌ای جشنواره 42 تئاتر فجر، روز سه‌شنبه سوم بهمن با حضور رضا آشفته، محمدحسن خدایی و عرفان پهلوانی در سالن مشاهیر تئاتر شهر برگزار شد و سه نمایش «ایلخون»، «بدریه» و «کابوس‌نامه اهل هوا» مورد تحلیل قرار گرفتند.

|

نظرات کاربران